باز هم بهار
با کرشمههای دلبرانهاش
راهی دیار خشکخو و سردسار ماست
راهی دیار سوگوار ما که کوچهها و خانههای آن سیاهپوش ماتم است
راهی دیار تیرهبخت ما که غرقه در غبار غربت و غم است.
از کرانههای سبز دوردست آمده
از کرانههای شاد زندگی
از کرانههای مهرورزی و ملاطفت
از کرانههای صلح و دوستی.
دستهای او پر از شکوفههای شور و شعر
چشمهای او پر از نگاههای سبزفام آرزو
گامهای او پر از نوای شادمانی و نشاط
قلب او پر از جوانههای اشتیاق
روح او پر از تمام رنگهای شاد دلنواز
باز هم بهار راهی دیار غرق انتظار ماست.
بر سر دوراهی امید و بیم
من که عاشق همیشگی رویش و شکوفشم
ایستادهام در انتظار لحظهی خجستهی شنیدن صدای گامهای سبز تو
و دل تپندهام که بیقرار میتپد
در هوایت، ای بهار
هست غرق خواهش رسیدنت
دیدگان من پر است از اشتیاق دیدنت.
زیر لب به زمزمه
میکنم تو را صدا
عاشقانه با تو حرف میزنم
میدهم تو را ندا:
ای بهار سبز آرزو
ای شکوهمندی کرانههای رازناک زندگی
ای تبسمت تسلی دل غمین و دردمند
ای گشادهروی مهربان
ای سرود آسمانیات صفای روح و جان
ای تبار پاک تو تبار تابناک آفتاب
ای زلالی صدای گامهای تو زلالی صدای پای آب
ای که طبع مهربان تو پر از کرامت و سخاوت است
از مسیر شاد و باشکوه رویش جوانهها و غنچهها
خوشخرام و نرمنرمک و نسیمسا
زودتر بیا به سرزمین ما
ای بهار باصفا و دلگشا
زودتر بیا بیا بیا...
|