موجهای کفآلود خاطرهها. رنگها و بیرنگیها. نغمههای گمشده در سکوت. سردرگم و سرگشته. در هم تنیده و پاره پاره شده. به هم پیوسته و از هم گسسته. دقایق میرای اشک و شادی. در افقهای دوردست پرچمی در اهتزاز. پرچم فراموشی. سرگردان میان خواب و بیداری. سرگردان میان کابوس و رؤیا. سرگردان میان نومیدی و امید. از هر سو خوانش خوانندهای. به هر سو رانش رانندهای. مواج و در هم پیچان. سردرگم و حیران.
موجهای کف آلود بارقهها. حضوری گم شده در مه. سایهای گم شده در تاریکی. محو شدن مرز سایه در روشنی. پناهگاهی برای بیپناهان، ویران شدن در نخستین لحظهی پناه بخشیدن. غرقاب مرگ و زندگی. بافتههای رنج در شادی. از هم گسیخته در نخستین لحظهی اشکخند. بر باد رفته با تمام امیدها و رؤیاهایش.
موجهای کفآلود لحظهها. درهم برهم و غیر قابل تشخیص. بیهویت و گمنام. فاقد نام و نشان آشنایی. پریشان و آشفته. لرزان در پس سایهها و روشناییها. خفته یا بیدار؟ کیست که بداند؟ گذرا و نامانا. لبریز از دلهرهی میرایی. سرشار از آرزوی ماندگاری. با افسوس و حسرت نگاهی به پشت سر. کجاست آنجا، آن بیراههی ناپیدا؟
موجهای کفآلود حادثهها. در چهارراه تصادف. در گریز از جبری محتوم به سوی آزادی نامحتوم، یا گریزان از سرنوشتی مقدر به سوی تقدیری نامقدر. دلبستهی وارستگیها و رهاییها. رستگار در گمراهی. ره یافته در بیراههها. به مقصد رسیده در سرگشتگیها. موجهای کفآلود انتظار. موجهای کفآلود بیقرار.
اردیبهشت 1383
|