[بررسی انتقادی داستان "جزیره"- نوشتهی مریم رئیس دانا]
از ظاهر امر چنین برمیآيد كه نويسندهی "جزیره"، اثر خود را داستان كوتاه تصور كرده، ولی به راحتی میتوان نشان داد كه اين نوشته با هيچ تعریفی داستان كوتاه نيست.
"جزيره" ترکیبیست ناهمگون و نامتجانس از عناصری پراكنده و نامنسجم، به صورت يك "شبه گزارش"- گزارشگونهای خيالی از فاجعههایی متأثركننده كه در گوشه و كنار شهری بزرگ مثل تهران، هرشب و هرروز دهها و صدها بار، به شكلهای گوناگون و در ابعادی به مراتب فاجعهآميزتر و وحشتناكتر از آنچه در اين نوشته شرح داده شده، اتفاق میافتد.
حتا "جزيره" گزارش به معنای دقيق كلمه هم نيست، چون جای جای آن آميخته است با انواع مطالب بدون ربط با اصل گزارش و موضوعهای پراكندهی بیارتباط باهم .
در اين گزارشگونه، گزارشگر در كنار گزارش خود، گاهی با خواننده دربارهی دشواریهای کار داستاننویسی و چموخمهای پيچيدهاش درددل میكند، گاهی از كمبود تيراژ كتاب در اين مرز و بوم شكايت میكند و آرزوی افزون شدن تعداد صفرهای جلوی شمارگان كتابهای منتشر شده را مینمايد، گاهی به بحثهای جامعهشناسانه و ريشهشناسی فسادهای اجتماعی میپردازد؛ و اینجا و آنجای نوشتهاش از عواقب وخيم سرخوردگيهای نويسندگان و از جمله ابتلای آنها به اعتياد به مواد مخدر، از خفاش شب و بنلادن و طالبان و گانگسترها و امپرياليسم و پرنسها و اشراف و دوكها و خانها و نقششان در خرابی وضع دنيا و از فوتباليستها و هنرپيشگان سينما و ثروتشان مینویسد، یا نكاتی دربارهی ويژگيهای داستان و داستاننويسي مطرح میکند.
تقدیری كه نويسندهی "جزيره" برای شخصيتهای نوشتهاش رقم میزند، تقدیری است مبالغهآميز كه نمونهوار و تيپيك اين گونه افراد نيست، و نه برخوردار از واقعگرایی يك گزارش است، و نه دارای واقعنمایی يك داستان. برادر میشود گانگستر قدرقدرت شكستناپذير و افسانهای با شهرتی جهانی و يك آلكاپن تمام عيار، و خواهر میشود ملکهی عشرتكدهها و يك خانم رئيس موفق و كاميار.
زبان "جزيره" زبانی ناداستانیست و آغشته است به انشاپردازی و زيادهگویی. در يكي دو ديالوگ كوتاهی كه در داستان وجود دارد، برادر ايگنا، با ژست يك روشنفكر سرخوردهی فاتاليست چنين میگويد:
"از چه میخواهی فرار کنی؟ همه چيز موقتی است. زندگی ما همين شكلش است، هرجا كه باشيم و هرلباسی كه تنمان باشد."
يا: "كسب و كار ما همين است و تو نبايد وقت كار بگذاری وحشت ترا بگيرد و خيال فاجعه دست و پايت را گم كند."
نثر "جزيره" ناویراسته و ناهموار است و دارای ايرادها و لغزشهای فراوانی است كه به چند نمونه از آن در اينجا اشاره میكنم:
"شش ماه قبل از اين كه كتاب را بخوانم داستانش را داشتم، در داروخانهی مخصوص زير پل كريمخان زند، داستان عجیبی در مورد همجنسبازان آن منطقه شنيدم، آن را نوشتم ولی نامی برايش نداشتم."
در اين پاراگراف فعل "داشتم" برای نخستين جمله و صفت "مخصوص" برای داروخانه نارسا است، همچنين معلوم نيست "آن منطقه" اشاره به كدام منطقه است، زير پل كريمخان يا "جزيره"؟
"جزيره، محلهای است وسط شهر، دور از آب و دريا، در خاك سفيد تهرانپارس كه سال 1379 پاكسازی شد. ولي مديركل مبارزه با مواد مخدر در روزنامهی انتخاب امروز به تاريخ 25/2/80 گفت: خاك سفيد كاملا ً پاكسازی نشده است."
در اين پاراگراف، "وسط شهر" با توضیحی كه از موقعيت مكانی "جزيره" داده شده، توصيف دقیقی نيست، زيرا بنا به این توضیح "جزيره" تقريباً در حاشيهی شرقی شهر قرار دارد نه در وسط شهر. "مديركل مبارزه با مواد مخدر" نامفهوم است، و بايد قبل از مبارزه لفظی مثل اداره يا سازمان آورده شود. فعل "گفت" برای جملهی "مديركل... در روزنامهی انتخاب امروز گفت» فعل مناسبی نيست. لفظ "امروز" هم در این جمله زايد است.
"در فاصله 1342 تا 1357 آن محلهی خرابآبادها رشد شديدی دارند. پس از انقلاب، هم رشد و هم دگرگونی را تجربه میكنند. با اين تاريخ مستند، بنابراين میتوانيم يك پدر 50 ساله را برای خانوادهی داستان فرض بگيريم. البته درست و واقعی محلهی گلشن بين 1348 تا 1352 شكل گرفت و رشد كرد".
در اين پاراگراف "محله خرابآبادها" نادرست است و درست آن "محلههای خرابآباد" است. در جملهی "با اين تاريخ مستند، بنابراين میتوانيم بگوييم..." يا "با اين" اضافی است، يا "بنابراين". منظور از "تاريخ مستند" هم در اين پاراگراف روشن نيست. "درست و واقعی" هم در آخرين جمله زايد و نارسا است.
اسفند 1383
|