ای از بهار عشقت پاییز عمر گلشن
از آفتاب مهرت شبهای شعر روشن
من با تو غرق نورم، سرمست شوق و شورم
سرچشمهی سرورم، سرشار از سرودن
در این کویر بایر بیبرگوبار ماندم
لبریز غنچهام کن، ای مایهی شکفتن
در این سکوت دمسرد خاموش مانده مرغت
با او بخوان همآوا، دیگر سکوت بشکن
تنها و بیپناه است این مرغ پر شکسته
بر شاخسار عشقت او را ببخش مأمن
چشمان آسمانت سرشار کهکشان است
لبخند بیکرانت آفاق پاک بودن
شالودهی طلوعی، بنیاد روشنایی
در صبح بوسههایت قلبم گزیده مسکن
اندیشهام گلستان میگردد از نگاهت
این گوشه عطر سوسن آن گوشه بوی لادن
جانا خوش است با تو پرواز در افقها
دروازههای شادی بر رهروان گشودن
من رهنورد مهرم تو رهنمای امید
در کوره راه هستی همراه باش با من
|