ای تازه بهار!
ای تازه بهار! غنچهبارانم کن
در فصل شکفتگی گلافشانم کن
خشکید درخت جانم از هجرانت
بازآ و دگرباره شکوفانم کن.
اسفند 92
□
مژدهی بهار
سرو ایستاده است سراپا حضور ذهن
تا اولین کسی باشد
که مژدهی رسیدن پیک بهار را
میگیرد از نسیم خوش نوروز.
اسفند 92
□
رخت گلبهی
درخت خانهی ما صبح زود شد بیدار
و رخت گلبهیاش را که بود هدیهی نوروزی بهار به او
شتابناک به تن کرد
و بعد راهی میعادگاه سبز شکفتن شد.
اسفند 1392
□
چرا بهار نباشیم؟
چرا بهار نباشیم و غرق غنچه نسازیم
درخت عاطفه را؟
مسیر زندگی ما چرا نباشد سبز؟
مگر که ما ز طبیعت چه چیز کم داریم؟
اسفند 1392
□
بهار شاداب
آری بهار آمده شاداب
و بوتههای بیشهی سرسبز آرزو
سرشار شور و شوق شکوفایی
او را کشیدهاند در آغوش نرم و گرم.
اسفند 1392
□
شکوفههای سفید
چه خاطرات دلانگیز عطرافشانی
درون ذهن درختان باغ عاطفهها زنده میکنند
شکوفههای سفید
در این سپیدهدم یادمان نوروزی.
اسفند 1392
□
پرسش از بنفشهها
من در کنار باغچه میپرسم از بنفشهها
آیا درون زندان هم
هست از شما یکی
تا مژدهی بهار به زندانیان دهد؟
اسفند 1392
□
درخت
درخت غرق تمنای سبز گشتن بود
بهار آمد و او را به آرزوش رساند
درخت خاطر من هم شکوفه میخواهد
تو، ای نگار! بیا و مرا شکوفان کن.
اسفند 92
□
هان، ای بهار سبز شکوفا!
هان، ای بهار سبز شکوفا!
مرغان عشق را که پر از شوق دیدنت
بر شاخهی درخت تمنا نشستهاند
آواز عاشقانه عطا کن
قلب مرا که خشک شد از فرط حسرتت
در فصل انتظار
سرسبزی جوانه عطا کن.
اسفند 1392
□
سرود سبز بهاران
وقتی سرود سبز بهاران را
در کوچه باغ میشنوم
احساس میکنم که سراپای هستیام
در حال رویش است
احساس میکنم که گلستان جان من
غرق شکوفش است.
اسفند 1392
|