مرثیه در سوگ ساز شکسته
1392/8/23

ای ساز بی‌نوای شکسته!
ای تارهای روح تو از هم گسسته!
دردا و حسرتا که شدی دفن در سکوت
حال‌آن‌که بود قلب تو سرشار از سرود
و جان عاشقت
آکنده از ترانه‌ی پرشور عشق بود.

یک عمر در وجود من، ای یار! زیستی.
بس شام و شب که با دل اندوهگین من
خواندی تو هم‌نوا.
با من تو اشک ریختی و غم گریستی.
با بانگ آسمانی آرام‌بخش خود
کردی ز بار محنت و اندوه خالی‌ام
دادی تسلی‌ام.

در لحظه‌های روشن شادی
همراه بودی‌ام.
در نغمه‌های دل‌کش خود می‌سرودی‌ام.
خنیاگر دقایق دلدادگی من
آهنگ شوربخش تو بود، ای سرود وصل!

هنگام بی‌کسی
آن‌دم که می‌فشرد دلم را سکوت تنهایی
و می‌کشید در بر خود غرقنای یأس دلم را
بودی نجات‌بخش من، ای مادر امید!
با بانگ دل‌نواز خود آرام و نرم‌نرم
از تنگنای تیره‌ی غم می‌رهاندی‌ام.
تا اوج دوردست هماوایی
با نغمه‌های سرکش خود می‌کشاندی‌ام.

ای ساز بی‌نوا!
اینک شکسته‌ای تو، دریغا
بی تو دل شکسته‌ی من، تنها
آخر چگونه این غم فرقت را
در این سکوت روح‌‌گسل تاب آورد؟

نفرین بر آن که کرد تو را خاموش
در هم شکست بانگ رسایت را
ای ساز بی‌نوا!
ای مونس قدیمی غمهای دیرپا!
ای هم‌سرا!

آبان 1392

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا