خانهام ابریست.
یکسره روی زمین ابریست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من.
آی نیزن! که تو را آوای نی بردهست دور از ره، کجایی؟
خانهام ابریست، اما
ابر ف بارانش گرفتهست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
میبرم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره نیزن که دائم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
شعر "خانهام ابریست" از شاهکارهای نیما یوشیج در حوزهی شعر آزاد کوتاه است. با اینکه تاریخ سرودنش مشخص نیست، ولی با توجه به حال و هوایش به احتمال زیاد در سال 1335 یا 1336 سروده شده- و باز به سبب وجود بعضی شباهتهای ساختاری و حال و هوایی، به احتمال زیاد نیما آن را در همان سالی که شعر بدون تاریخ "داروگ" را ساخته و پس از آن سروده است.
شعر "خانهام ابریست" از معدود شعرهای کوتاه نیماست که روزانه است نه شبانه، و فضای شعر و نشانهها و اشارههای موجود در آن بیانگر این موضوع است که شعر ترسیم کنندهی تصویری کدر از یک روز دلگیر ابری با ابرهای انبوه و راکد اندوهزا و ملالآور و دلتنگ کننده است.
نیما تصویر چنین روز غمانگیزی را که ابرهای دلگیر آسمان تمام دنیا را فراگرفته و او را هم دلگرفته و دلش را پر از غم کرده، در دو تا از رباعیهایش هم ترسیم کرده است:
ابر آمد و روی کوه و صحرا بگرفت
از دامن دشت تا به دریا بگرفت
دنیای غمی ساخت دلم را آنگاه
آسان با من تمام دنیا بگرفت.
ابر آمد و گفتم همه صحرا بگرفت
با من که دلم گرفت، دنیا بگرفت
تو لیک نگفتی دل بگرفتهی من
اندر طلب تو در کجا جا بگرفت.
موضوع شعر "خانهام ابریست" ظاهراً ساده است. در یک روز ملالانگیز ابری که ابرهای انبوه تیره و عقیم آسمان خانه و دنیای نیما را پوشانده، و باد از فراز گردنه چونان مستی خراب به خود میپیچد و پیش میآید و نیما را پریشان خاطر میکند، و او غرق دلتنگی و اندوه تنهایی است، نوای محزون نای نیزنی را میشنود که احتمالاً باد آن را از دوردست با خود آورده است. نیما که نمیداند نیزن کجاست، مشتاق دیدارش میشود تا در کنارش از تنهایی درآید و رنج بیکسیاش تسکین یابد. ولی اشتیاقش با ناامیدی روبهرو میشود، چون نیزن را آوای مجذوبکنندهی نیاش از خود بیخود کرده و به دور دستها برده و از راه دور کرده، و او در این دنیای ابراندود، بیاعتنا به باد و بیتوجه به اشتیاق نیما، به نواختن نی و پیگرفتن راهش ادامه میدهد.
نیما به نوای محزون نی که به قول مولوی "از جداییها شکایت میکند"، دلبستگی عمیقی داشت. گویی آن را با غم درونی خود همنوا حس میکرد و بیانگر درد تسکینناپذیر جدایی و دوری از عزیزان دلبندش- به ویژه برادر محبوبش- میپنداشت. در شعرهای دیگری هم از نیزن و آوای نی سخن گفته، از جمله در شعر " هنگام که گریه میدهد ساز":
مردی در راه میزند نی
وآواش فسرده بر میآید...
و در شعر "پاسها از شب گذشته است":
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمیگیرند
میزبان در خانهاش تنها نشسته.
در یک رباعی هم در بارهی اینکه جوش و خروش نای از چیست، از زبان نای چنین سروده:
گفتند که نای را چه جوش است و خروش
نای این بشنید و گفت با خلق: "خموش.
من یک تن بنده باشم از جان شنوا
میگویم هرچهام کنند اندر گوش."
در شعر "خانهام ابریست"، تصویر "نیزن که دائم مینوازد نی" تصویر محوری شعر است و نیما با آوردن تصویر او در پایان هر دو بند شعر، برای این شعر کوتاه فرم درونی شکیل و خوشترکیبی آفریده است. در پایان بند نخست، تصویر نیزن را در حالتی ترسیم کرده که آوای نی او را غرقه در جذبه و از خود بیخود و از راه به در کرده و با خود به دوردستها برده، و نیما که مشتاق حضور نزدیک و بودن با اوست، سراغش را میگیرد و برای حضورش بیتابی میکند:
آی، نیزن! که تو را آوای نی بردهست دور از ره، کجایی؟
در پایان بند دوم، تصویر نیزن را در حالتی ترسیم کرده که بدون اعتنا به اشتیاق و خواهش نیما، در حال نواختن نی و ادامه دادن راه خود در دنیای ابراندود اوست:
و به ره نیزن که دائم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
در واقع، در این شعر سه شخصیت وجود دارد که یک مثلث انسانی تشکیل دادهاند: شاعر- آفتابش- نیزن. از این سه شخصیت تنها شاعر در صحنه حاضر است و دو شخصیت دیگر غایب هستند. نیما از خودش در هر دو بند شعر سخن گفته است. در بند اول، در این تصویر که باد مست و خرابی که از گردنه میپیچد، تمام دنیا و از جمله خاطر او را پریشان کرده:
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من.
در بند دوم، در این تصویر که او در خیال روزهای روشنش که از دستشان داده، بر گسترهی دریا مینگرد، تا در دنیای خیال، روی محبوبش را که به آفتاب روزهای روشنش میماند، در آن ببیند:
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
میبرم در ساحت دریا نظاره.
شخصیت دوم، یار محبوب نیما است که در بند دوم، با استعارهی "آفتابم" به او اشاره کرده است. این یار محبوب، بیتردید، لادبن- برادر نیما- است که چون خورشیدی در آفاق آنسوی دریا، در پس پردهی کدر و تاریک ابرهای جدایی و دوری پنهان شده است. نیما در شعرهای دیگری هم به برادر محبوبش با استعارهی "آفتابم" اشاره کرده است، از جمله در شعر "در کنار رودخانه" که آن را در سال 1331 سروده و در آن دربارهی آفتابش چنین گفته:
در کنار رودخانه من فقط هستم
خستهی درد تمنا
چشم در راه آفتابم را.
چشم من اما
لحظهای او را نمیپاید.
آفتاب من
روی پوشیدهست از من در میان آبهای دور.
آفتابی گشته بر من هرچه از هرجا
از درنگ من
یا شتاب من.
آفتابی نیست تنها آفتاب من
در کنار رودخانه.
پس نیما خستهی درد تمنای آفتابش است که در میان آبهای دور از او روی پوشیده است. در شعر "خانهام ابریست" هم در حالیکه آسمان خانهاش و تمام زمین ابریست، او خستهی درد تمنای آفتابش که روزهای سپری شدهاش را روشن میکرده، در دنیای خیال به گسترهی دریا نگاه میکند و حسرت روزهای روشنی را که آفتابش با او بوده، میخورد.
شخصیت سوم نیزن است که او هم در صحنه حضور ندارد و نیما تنها نوای محزون نیاش را از دور میشنود و چون این نوای سوزناک از جدایی و فراق مینالد، او را به یاد آفتابش میاندازد که از او دور است و نیما، دلخستهی درد تمنایش، از جدایی و دوریاش رنج میبرد. به همین علت خواهان دیدار اوست و سراغش را از خودش میگیرد. ولی نیزن نیست که صدایش را بشنود و به او پاسخ بدهد که کجاست و در کدام راه سرگرم نواختن نی است.
در واقع، نیزن، حلقهی واسطه بین نیما و محبوبش است و با نوای نیاش او را به یاد آفتابش در آن سوی دریا میاندازد. به همین سبب است که نیما به او علاقه نشان میدهد و از او سراغ میگیرد.
فضای طبیعی شعر "خانهام ابریست" با ابر انبوه راکد و کدر و باد مست و خراب فضایی گرفته و دلگیر و غمانگیز است و القا کنندهی دلتنگی و ملال و اندوه و پریشانخاطری. در این فضا نشانهای از خوشبینی و اثری از امید وجود ندارد. بااینوجود، بعضی از مفسران این شعر بر اساس بدخوانی یک سطر از شعر آن را امیدوارکننده یافتهاند. آن سطر این است:
اما ابر بارانش گرفتهست.
این مفسران فکر کردهاند که منظور نیما از این سطر این بوده که ابری که آسمان خانهاش و تمام زمین را فراگرفته قصد کرده که ببارد و عزم بارش باران دارد. یکی از این مفسران محمد حقوقی است که در تفسیرش بر این شعر، در کتاب "شعر نو از آغاز تا امروز" در این باره چنین نوشته:
"با کلمهی "اما" اولین پرتو امید در فضای مهآلود شعر میتابد: ابری آمادهی بارش. سطری که مانند پنجرهای در حصار تاریک شعر باز میشود، تا شاعر از کنار آن بر سطح دریا به چهرهی آفتابش بنگرد، آفتاب روزهای روشنی که از دست رفتهاند." (1)
مفسر دیگر تقی پورنامداریان است که در تفسیر این شعر، در کتاب "خانهام ابریست" دربارهی این سطر چنین نوشته:
"کلمهی "اما" نور امیدی را در فضای ابرگرفتهی خانهی شاعر نوید میدهد. مصراع بعد علت حضور این نور امید را توضیح میدهد: ابر شروع به باریدن کرده است. باران، امید از میان رفتن ابر و حضور آفتاب و روشنی را در دل شاعر برمیانگیزد و یاد روزهای روشنی را که حالا از دست او رفتهاند، در خاطرش بیدار میکند."(2)
با همین استنباط نادرست است که پورنامداریان، در بخش "صورت و زبان شعر" به ساختار دستوری این سطر ایراد گرفته و چنین نوشته:
"شاید تنها ایرادی که بر آن میتوان گرفت ضمیر متصل "ش" باشد در مصراع "ابر بارانش گرفتهست" که پیداست به جای صورت درستتر "ابر را باران گرفتهست" به کار رفته است که اگرچه چنین ساختی ادبی نیست و در زبان نوشتاری کمتر به کار میرود، اما در زبان گفتار جملههایی شبیه به آن متداول است و همین شباهت سبب میشود در متن زبان شعر غریبه و ناهمآهنگ جلوه نکند."(3)
این برداشت نادرست که گویا شعر "خانهام ابریست" "نور امیدی را در فضای ابرگرفتهی خانهی شاعر نوید میدهد"، ناشی از بدخوانی این سطر است: "اما ابر بارانش گرفتهست". خوانش درست دو سطر نخست بند دوم شعر به این صورت است:
خانهام ابریست
اما، ابر ف بارانش گرفتهست
و معنایش به این صورت است: خانهام ابریست اما ابری که آسمان خانهام و تمام زمین را پوشانده، برخلاف سرشت طبیعی ابر که بارانزایی است، ابری سترون و بدون باران است، ابریست که قدرت بارانزاییاش از آن گرفته شده و عقیم و بیثمر مانده، ابری تیره و سنگین و دلگیر و بیباران. به همین سبب هم هست که نیما که زیر این ابر تیرهی عقیم و بدون باران گیر کرده و امیدی به بارش آن و باز شدن آسمان ندارد، ناچار به دنیای خیال پناه میبرد و در آن دنیای مجازی برای دیدن روی آفتابش به گسترهی دریا مینگرد و روزهای روشن سپری شده را، در دنیای خیال، در آن میبیند.
شهریور 1392
□
1- شعر نو از آغاز تا امروز- محمد حقوقی- نشر یوشیج- چاپ پنجم- 1364- ص 387
2- خانهام ابری است- تقی پورنامداریان- انتشارات سروش- چاپ دوم- 1381- ص 342 و 343
3- خانهام ابری است- ص 339 و 340
|