شهریار و نوگرایی
1392/6/30

شهریار اگرچه در مجموع شاعری سنت‌گرا بود و در دامن سنتهای کهن شعر پارسی پرورش یافته بود ولی در سنت‌گرایی اندیشه و شعر او تا پیش از پنجاه سالگی رگه‌هایی چشم‌گیر از نوگرایی دیده می‌شود. او در شعرهایش بارها از دلبستگی و وفاداری‌اش به سنتها وهنجارهای شعر کلاسیک فارسی- به ویژه قالبهای غزل و قصیده- سخن گفته و حافظ آموزگار اصلی و همیشگی او و غزلهای حافظ سرمشق اول و آخرش بوده؛ با این وجود، در سالهای جوانی  و تا زمانی که هنوز در تهران زندگی می‌کرد، از حرکتهای نوگرایانه‌ی شعر نوین فارسی و بعضی گرایشهای شعر جهان- به ویژه مکتب رمانتیسیم- هم تا حدودی تأثیر پذیرفت و نسبت به آنها گرایش مختصری نشان داد. این گرایش محدود را هم در بعضی از شعرهای توصیفی و تابلوهای شاعرانه‌ی او می‌شود دید، هم در نوشته‌ها و گفته‌های منتشرشده‌اش.
درباره‌ی سرچشمه‌های آشنایی شهریار با شعر جهان و حرکتهای نوگرایانه‌ی شعر ایران اطلاعات زیادی در دست نیست و بر اساس این اطلاعات محدود می‌توان چنین برداشت کرد که آشنایی او با زبان و شعر فرانسه در سالهای نوجوانی که هنوز در تبریز می‌زیسته، نخستین سرچشمه‌ی این آشنایی بوده است. خودش در گفت‌وگویی با جمشید علیزاده از این موضوع سخن می‌گوید که در آن زمان معلم سرخانه‌ای داشته که نزدش زبان فرانسه می‌خوانده و توسط همین معلم با شعر شاعران رمانتیک فرانسه، به ویژه شاتوبریان، آشنا شده و تحت تأثیر مطالعه‌ی این شعرها شعری وصفی- رمانتیک درباره‌ی تبریز سروده که ظاهراً از سروده‌های اولیه‌ی دوران نوجوانی‌اش بوده.
سرچشمه‌ی اصلی دیگر، آشنایی با شعرهای میرزاده‌ی عشقی- به ویژه "سه تابلوی ایده‌آل"- و "افسانه"ی نیما یوشیج بوده است. شهریار در گفت‌وگوهایش خاطرنشان کرده که پس از آشنایی با این آثار و تحت تأثیر آنها، به سوی نوع خاصی از شعر که آن را شعر وصفی یا رمانتیک نامیده، جذب شده و گرایش پیدا کرده و چندین قطعه تحت تأثیر این دو اثر سروده که "دو مرغ بهشتی" و "هذیان دل" و "افسانه‌ی شب" ارزنده‌ترین‌شان هستند. در یکی از مثنویهایش هم به این موضوع که "سه تابلو"ی عشقی و "افسانه"ی نیما در دوران جوانی الگو و سرمشق او بوده‌اند، اشاره کرده:

نخست شعر کز این در سزای سرمشقی‌ست
اگر درست بخواهی "سه تابلو"ی عشقی‌ست
سپس خلاصه رمانتیک سبک ثانی ماست
که نقش روشن آن در "فسانه"ی نیماست.

در جایی دیگر، چنین سروده:

بلی، "فسانه"ی نیما مرا دگرگون کرد
از آن سپس قلم من به خویش مدیون کرد

و از راه آشنایی با این شعرها بود که شعر شهریار در دوران جوانی در مسیر نوگرایی قرار گرفت و از آن کم و بیش تأثیر پذیرفت و این تأثیر در ادامه‌ی مسیر، به شکلهای غیر مستقیم آثار وجودی خود را نشان داد.

از دیدگاه نظری، شهریار نوگرایی در شعر را در چهارچوبی که خود می‌فهمید، به عنوان اصل پذیرفته بود و به آن در جوانی باور داشت. او در نوشته‌ها و گفته‌هایش چند بار به این موضوع اشاره کرده، از جمله در مقدمه‌ای که بر کتاب شعر "سیاه مشق" هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) نوشته:
"انواع تازه‌ی شعر که شعر آزاد و شعر کوتاه و بلند یا جمع بین هردو باشد، بسیار لازم و به‌جا و زاییده‌ی احتیاج است."
و در گفت‌وگویی با صدرالدین الهی که با عنوان "شهریار: مرد شعر" در فروردین 1344 در مجله‌ی "تهران مصور" منتشر شد، گفته:
"شعر نو برای یک احتیاج طبیعی پیدا شده، یعنی از این‌جا به وجود آمده که جنبه‌ی وصفی اشعار اروپایی که صورت خاصی دارد، در اشعار ما بی‌سابقه بوده. از مشروطیت به این طرف که شعرای ما با ادبیات اروپایی آشنا شدند، به این خیال افتادند که از جنبه‌ی وصفی شعر اروپایی استفاده کنند و مکتب دیگری بر ادبیات ما افزوده شود که وصفیات آن و تابلوسازی‌اش خوب و کامل باشد."
در گفت‌وگویی دیگر با جواد مجابی که در مرداد 1350 در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد، ضمن اظهار تأسف از صف بندی متقابل جریانهای نوگرا و کهن‌گرای شعر معاصر، گفته:
"غزل‌وقصیده‌سرایان در نپذیرفتن جریان شعر معاصر، راه افراط و تعصب پیمودند و جوانها در انکار شعر قدیم اصرار می‌کنند، حال آن‌که این دو جریان شعری می‌تواند در کنار هم مسیر طبیعی خود را داشته باشد."
بر همین مبنا بود که او به پیروی از نیما چند شعر آزاد سرود، از جمله شعر مشهور "ای وای مادرم" که آن را در سوگ از دست دادن مادرش در سال 1333 سرود، و شعرهای "پیام به اینشتین" و "مومیایی" و "نقاش عزیز".
اما نوگرایی شهریار محدود بود و از حد نوگرایی "سه تابلو"ی عشقی و "افسانه"ی نیما فراتر نمی‌رفت. به بیان دیگر ذوق و سلیقه‌ی نوگرایانه‌ی او در حد "سه تابلو" و "افسانه" متوقف می‌شد. خود او در گفت‌وگو با صدرالدین الهی به این نکته به طور تلویحی اشاره کرده:
"هنوز از این جنبه‌ی وصفی شاهکار قابل ملاحظه‌ای جز "افسانه"ی نیما و "سه تابلو"ی عشقی به نظر من نرسیده."
نکته‌ی قابل توجه دیگر در نوگرایی شهریار این است که اگرچه او قالب آزاد را به عنوان یکی از قالبهای شعر معاصر پذیرفته بود ولی استفاده از آن را تنها در صورتی مجاز می‌دانست که شاعر نتواند مضمون اندیشه‌اش را در ظرف یکی از قالبهای کهن شعر بریزد و به آن در قالبی چون غزل، قصیده، قطعه یا مثنوی صورت ببخشد. شهریار در گفت‌وگو با جمشید علیزاده به این موضوع چنین اشاره کرده:
"شعر آزاد بیشتر برای تابلوسازی و توصیف دراماتیک ظرفیت دارد، وگرنه مضمون عاشقانه را در غزل بهتر می‌توان گفت. شعرهای "ای وای مادرم" یا "پیام اینشتین" را نمی‌شد در قالب قصیده یا غزل گفت. بهترین شکل آن همین فرم شعر آزاد بود. اما غزلهای مرا نمی‌شود در قالب شعر آزاد گفت و همین کیفیت را از آن خواست. آن‌گونه که من تجربه کرده‌ام، به طور کلی شعرهایی که حالت رمانتیک دارند و باید تابلوسازی کرد، در فرم آزاد بهتر جا می‌افتند. وقتی مضمونی را نتوان در قالب قصیده، مثنوی و غزل گفت، ناگزیر باید به شعر آزاد روی آورد."
شهریار نوگرایی را، به صورتی کلی و بیشتر در چهارچوب زبان و بیان و نه الزاماً از نظر قالب، نیاز زمانه‌ی نوین می‌دانست و معتقد بود که هر شعری برای این‌که دل‌پذیر باشد باید نو باشد:
"هر شعری باید نو باشد، چون شعری که نو نباشد مطبوع نیست. نوگرایی و نوسرایی در ادبیات معاصر نیز زاییده‌ی نیازی‌ست که از تجدد بعد از زمان مشروطیت ریشه می‌گیرد. شکی نیست که حافظ و سعدی هم اگر امروز زنده بودند با زبان و تعابیر امروزی شعر می‌گفتند.
نکته‌ی بعدی این‌که شهریار از میان جریان نوگرای شعر معاصر بیشتر دلبسته‌ی جریان شعر نوکلاسیک- رمانتیک بود و علاقه‌مند به شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج (به ویژه غزلهایش)، فریدون توللی، نادر نادرپور، فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث (به ویژه قصیده‌هایش).
چند سال پس از این‌که شهریار به تبریز برگشت و در این شهر ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و سرگرم زندگی خانوادگی و کار اداری شد (سالهای آخر دهه‌ی سی) به تدریج گرایشهای نوگرایانه‌ی در اندیشه و شعر شهریار رنگ باخت و کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شد و به جایش گرایش به محافظه‌کاری و گذشته‌گرایی که درآمیخته با عرفان‌گرایی و درویش‌مسلکی بود در او پررنگ و پررنگ‌تر شد. از همین سالها بود که شهریار شروع کرد به انتقاد از نیما و نوگرایی شعرش. به عنوان نمونه، در مصاحبه با جمشید علیزاده، درباره‌ی نیما چنین گفت:
"اشتباه نیما این بود که می‌پنداشت تمام موضوعات و مضامین را می‌شود در شعر آزاد گفت."
یا:
"نیما خیال می‌کرد که بلند و کوتاه کردن مصرعها را برای اولین بار او ابداع کرده. یک روز من به او گفتم که پیش از این بحر طویل و مستزاد در شعر فارسی بوده و کار او کار تازه‌ای نیست."
یا:
"شعر آزاد همان بحر طویل است که سابقاً هم بوده."
یا:
"نوپردازان همه چیز را خراب کرده‌اند. از آنها چیزی متوقع نباشید... از شهریور بیست به بعد همه چیز را خراب کردند."
شعر شهریار هم از سالهای آخر دهه‌ی سی به بعد رو به افول گذاشت و پس از آن دیگر او شعری چنان ارزشمند (حتا در قالبهای سنتی) که قابل مقایسه با شاهکارهای شعری‌اش در سالهای پیش از آن باشد، نسرود، و هرچه پیرتر شد شعرش بیشتر در سراشیب تکرار مکرر خود فرو رفت و نازلتر شد.

مرداد 1392

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا