[چند رباعی و دوبیتی با موضوع عشق]
ای وای که عشق باز هم بر من تاخت
فتانه شد و فتنه به جانم انداخت
آتش شد و در شعلهی خود دودم کرد
طوفان شد و در ورطهی خود غرقم ساخت.
□
ای وای که عشق دربهدر کرد مرا
آوارهی راه پرخطر کرد مرا
خاموش مرا چو دید رحمش آمد
با آتش خویش شعلهور کرد مرا.
□
ای وای که عشق رنج بسیارم داد
بس داغ که بر این دل مجروح نهاد
گشتم گل آتشش، مرا پرپر کرد
خاکستر او شدم، مرا داد به باد.
□
هرجا که چراغ عشق نورافشان است
آنجا شب عاشقان شررباران است
آتشکدهایست عشق بیخاموشی
سرچشمهی روشنی بیپایان است.
□
ای کوکب عشق! غرق در نورم کن
افسرده شدم، لبالب از شورم کن
من بیتو شبی مردهدل و محزونم
در من بدم، ای شادی! و مسرورم کن.
□
عشقیست شکوفنده میان من و تو
گلزار رفاقت است جان من و تو
در این فصل بایر بیعاطفگی
پرباروبر است بوستان من و تو.
□
راهیست راه عشق پر از پرتگاهها
راهیست غرق محنت و آکنده از بلا
مگذار اگر که عاشق جانباز نیستی
در این مسیر پرخطر جانگذار پا.
□
عشق دریاییست بیپایان و سرشار از گهر
لیک طوفانیست این دریای لبریز از خطر
گر که میخواهی به دست آری از آن دردانهای
دل به دریا زن، بشو در موجهایش غوطهور.
□
ای عشق! با من کردهای کاری که هرسال
فصل بهاران میکند با بوستانها
از کار و کردار تو با دلدادگانت
هر عاشقی دارد به خاطر داستانها.
□
ای عشق! دریایی و من غرقم در آبت
خورشیدی و من غوطهور در آفتابت
روح مرا رقصان کند بانگ ربابت
جان مرا سرمست میسازد شرابت.
□
ای عشق! در شبهای تارم کهکشانی
در آسمانم زهرهی روشنروانی
هست از فروغ دلفروزت نورباران
آفاق پاک و تابناک مهربانی.
شهریور 1392
|