[اینها نمونههایی از شعرهای کوتاهی هستند که در شبانگاهان خرداد امسال برای صفحهی فیسبوکام سرودهام و هریک را با تصویری متناسب با مضمونش در آن صفحه قرار دادهام- شعرهایی کم و بیش درسآموز و پندآمیز که حاصل خلوت با خود در واپسین ساعتهای شب اند.]
[آن کبوتری]
آن کبوتری که میپرد در آسمان آرزو
و نگاه غرق اشتیاق و حسرت تو را
کرده جذب خود چنین
میرود که پرکشد به اوجهای دوردست
میرود که وارهد ز تنگنای هر قفس
میرود که بگذرد ز هرچه سدّ و مانع است
میرود که تجربه کند نفس کشیدن رها ز بندها در آسمان بیکرانه را...
□
[آرزوی دگرگونی]
آرزومند دگرگونی مثبت در محیط زندگی خود اگر هستی
در نخستین گام
آن دگرگونی مثبت را درون خود بکن ایجاد
و سپس سرمشق ایجاد دگرگونی مثبت باش در اطرافیان خود...
□
[بیباک]
بیباک آن کسی نیست
که هیچگاه نمیترسد
بیباک آن کسیست که بر ترسهای خود
پیروز میشود
و میکند مطیع و مهار ارادهاش
هر باک و بیم را.
□
[انتخاب]
بین تک دریچهی امید
گرچه تنگدل ولی به سوی کورسوی روشنی
و سیاهی نفسبر بدون روزنه
غرق انفعال و یأس
من دریچهی امید را
گرچه کم فروغ
گرچه دلفریب
انتخاب میکنم
انتخاب میکنم چراکه آدمی
با امید زنده است
و بیامید
در سیاهچال مرگ دم به دم فرورونده است.
□
[گر میتوانستم]
گر میتوانستم
یک بخش از وجود تو باشم
ای نازنین!
میخواستم
لبخند دلنواز تو باشم تا
از شادمانی تو شوَم زاده
و بر لبان سرخ تو بنشینم
و در نگاه تو بدرخشم
همچون ستارهها
یا چون سپیدهدم.
□
[قاصدک]
قاصدک! سوار بالهای نرم و نازک نسیم شو
تندپو برو به شهر دوردست آرزو
و از آن دیار شادکامی حقیقی همیشگی
روزهای روشن صفا و صلح را بیاور ارمغان برای من
روزهای مهربانی و صمیمیت
روزهای دوستی و همدلی
روزهای شادی امید
روزهای پاک و تابناک زندگی فارغ از سیاهی ستم
روزهای روشن رهایی از حصار یأس و غم
□
[مایه]
مایهی بهروزی آزادیست
مایهی آزادی بیباکیست
□
[مهربانی]
مهربانی بیگمان تنها زبان زندهی دنیاست
که تمام زندگان گیتی از انسان و حیوان
و تمام ناقصان این جهان حتا کرولالان
آشنا هستند با آن
و به آسانی به کارش میبرند و میکنندش درک
این زبان سادهی شیوا و گویا را
این زبان دلنشین گرم و گیرا را.
□
[نگاه کن]
نگاه کن به آسمان بیکران باشکوه
به آن ستارههای دوردست آرزو
که با نگاه دلفروزشان
به تو فروغ جاودانهی امید هدیه میدهند
به آن شهابسنگهای آتشین
که مثل تیر شعلهور از آسمان عبور میکنند
و شور و شوق عشق را به قلبهای تشنهکام مهر مژده میدهند
ببین چگونه با نگاه تابناک خویش میشوند رهنمای بامداد دلنواز
ببین چگونه راه را برای روزهای روشنی که در رهند میکنند باز...
□
[نگاهم کن]
نگاهم کن، نگاهم کن، نگاه آشنایم کن
نگاهت چشمهسار مهربانیهاست
نگاهت آسمان اوج در اوج است
نگاهت روشناییآفرین است و امیدانگیز
نگاهت میکشد از درههای یأس بیرونم
نگاهت میبرد تا اوجسار مهر بالایم
نگاهت میدهد در آسمان آبی احساس پروازم
نگاهت میکند بیدارم از کابوس تنهایی
نگاهم کن، نگاهم کن
نگاه دلگشا و رهنمایم کن.
□
[پرندهی امید]
امید آن پرندهست
که در ذهن ما لانه دارد
و چون بال و پر میگشاید
و پرواز را میکند در افقهای آمال آغاز
به همراه خود میبرد روح ما را
به سوی بلندای آن آسمانی
که در اوج آن آرزوهای ما اخترانی دلافروز هستند.
□
[راهشناسی]
اگر خواهان آن هستی که بشناسی مسیری را
مسیری ناشناسا و نپیموده
و از پیچ و خمش آگاه کردی
و از بنبستها و تنگناهایش
از آنانی که پیش از تو در آن ره پیش رفتند
و پیمودند تا پایان و برگشتند از آن، پرسوجو کن
□
[رمز پیروزی]
گر سر پیکار در میدان رزم زندگی داری
رمز پیروزی تو اینهاست: پیگیری و پرکاری
هوشیاری، سختکوشی، پایداری، بردباری.
□
[سر بر شانهی یار]
سر میگذارم مهرورزانه
بر شانهات، ای یار!
میگیرمت با هر دو دستم از صمیم قلب در آغوش
و در پناه مهربانیهای جانبخشات
خود را تهی از رنج تنهایی
خود را پر از شادی همراهی
میسازم، ای آرامش روح و روان من!
ای مهربان من!
با من بمان تا زندهام، ای زندگانیبخش!
و در پناه خود مرا ایمن بدار از رنج
ای شادمانیبخش!
□
[آرزو دارم]
[تقدیم به علی نجفی]
آرزو دارم که در هنگام دلتنگی تو، ای دوست!
آن زمان که غرق در دریای اندوهی
آن زمان که بغض تو یکباره میترکد
آن زمان که اشک همچون جویبار از چشمهایت میشود جاری
در کنارت باشم و آرامبخش جان پردردت
غمگسارت باشم و مرهمگذار زخمهای قلب مجروحت
اشکهایت را که هر یک گوهری شفاف و تاباناند
یا که کوکبهای رخشاناند
از روی گلگونههایت نرم برگیرم
و به سان خوشهی پروین
در نگاه آسمان بیکران شادمانیها نشانم.
خرداد 1392
|