گفت‌وگوی نیما با زیک‌زا
1392/5/1

زیک‌زا!
در این شب سیاه نفس‌گیر
زیک زیک مکن چنین.
این‌قدر هرزه‌بافی بی‌وقفه
آخر برای چیست؟
پرگو مباش این‌همه، ای مرغک درازنفس!
زیک‌زیک‌کنان در این شب پرتشویش
آشفته‌ام مکن.
آرامشم مزن به هم، ای زیک‌زا!
ای بی‌نوای هرزه‌درا!
آسوده‌ام گذار دمی تا بیارمم.
از گیروبند ظلمت جان‌کاه وارهم.
با سوز دل بسازم و با خاطر غمین.

من خسته‌ام.
بس دل‌شکسته‌ام.
سیرم از این قفس که در آن مانده‌ام اسیر.
دل‌تنگم از سیاهی دل‌گیر.
ما هردو ساده‌دل
در دام دل‌فریب شب نقش‌باز افسون‌کار
افتاده‌ایم
و گیر کرده‌ایم در این تنگنای پرتشویش
محبوس در اسارت شوریدگی جان
مغروق در تلاطم آشفته‌خاطری.
زیک‌زا!
آرام، ای پرنده‌ی مسکین!
زیک زیک مکن چنین.

تیر 1392

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا