خوشا جنون، عشق و شعر
که هرسه شورانگیزند.
- ویلیام شکسپیر
امروزه با جمعبندی هرآنچه در تعریف شعر از گذشته تا حال نوشته شده، باید شعر را در موجزترین بیان، چنین تعریف کرد: شعر کلامیست شورانگیز.
شعر کلامیست که با قدرت شگفتانگیزش شنونده یا خوانندهاش را به هیجان میآورد، در او شور میآفریند و با ایجاد غلیان و تلاطم و جوشش در ذهن او، انرژی معناییاش را- یعنی انرژی فکری، عاطفی و حسی نهفته در خود را- به او القا و منتقل میکند و در او جوششی فکری و شوری عاطفی- حسی برمیانگیزد.
یکی از ایرادهای افلاتون به شعر همین شورانگیزی آن است. افلاتون معتقد بود که انسان عاقل باید شورها و هیجانهایش را به وسیلهی نیروی عقلش مهار کند. ولی شعر درست برخلاف این جهت حرکت میکند و به جای آنکه شور و هیجان را بخشکاند، آنها را میپروراند، در نتیجه در کار عقل خلل و مشکل ایجاد میکند.
لونگینوس در رسالهی "شکوه سخن" شعر خوب را شعری معرفی کرده که در خواننده یا شنونده چنان شور و هیجان و احساسی ایجاد کند که او را از خودبیخود و دگرگون کند و به وجد آورد. او معتقد بوده که شعر راستین موجب شورانگیزی در شنونده یا خواننده میشود، و نوشته:
"من با اطمینان تأکید میکنم که هیچ چیز مانند عواطف حقیقی در جای درست خود، سبب عظمت شعر نمیشود زیرا این عواطف با فوران شدیدی از شوق شوریدهوار موجب الهام کلمات میشوند و آنها را از شیفتگی آسمانی سرشار میسازند."
سر فیلیپ سیدنی، در رسالهی انتقادی "دفاع از شعر"، شعر را ابداع تخیلی دانسته که با شور و هیجان همراه است. او نوشته:
"اگر بتوان اثری ابداعی را به عنوان وسیلهای برای ابلاغ حقایق تاریخی و اخلاقی طوری خلق کرد که شورانگیز و زنده و هیجانآور باشد، آن اثر ابداعی بیشک شعر است."
وردزورث در مقدمهی خود بر "ترانههای غنایی"، در تعریف شاعر نوشته:
"شاعر فردی است که از شور و احساس و خواستهای خود خرسند است و بیش از دیگر مردم از شوری که در وجود اوست، به نشاط میآید؛ و از این اندیشه که همین شور و احساس و خواستها در گردش کاینات جلوهگر است، احساس مسرت میکند و عادت دارد که هرجا آنها را نمییابد خود به آفرینش آنها بپردازد... و نیز قدرت آن را دارد که شور و هیجانی را در خویشتن برانگیزد که در حقیقت با آنچه از حوادث واقعی دست میدهد، متفاوت است."
شکسپیر هم شورانگیزی شعر را خوش داشته و در ردیف شورانگیزی عشق و جنون میپنداشته:
خوشا جنون، عشق و شعر
که هرسه شورانگیزند.
ولی شعر چهگونه شور میانگیزد و هیجان میآفریند؟ یا به بیان دیگر کدام عناصر شعر مولد شور و هیجان هستند؟ حقیقت این است که ترکیبی منسجم و همآهنگ و سازگار از عناصر معنا و تخیل و آهنگ و زبان، مولد شور و هیجان شعرند. ولی برای روشن شدن بحث، دربارهی نقش هر یک از این عنصرها جداگانه بحث میکنم.
نخستین عنصر شورانگیز شعر معنای آن است. بعضی معناها شورانگیز و هیجانآفریناند و اگر شاعر به شکلی هنرمندانه آنها را مضمون شعرش قرار دهد، شعرش شورانگیز میشود. مضمونهای حماسی، مضمونهای عاشقانه، مضمونهایی که بیانگر حدیث نفس هستند، مضمونهای اعترافگونه، مضمونهای نامتعارف و دارای غرابت، مضمونهای پارادکسیکال که بر مبنای تناقض و تضاد شکل گرفتهاند، مضمونهای پرسشگر و چالشگر که ذهن را با خود درگیر میکنند و به چالش میکشند یا در ذهن ایجاد تردید و پرسش میکنند، مضمونهایی که دارای عواطف قوی و پرشور و جاندار هستند، مضمونهایی که بیانگر ازخودبیخودی و شوریدگی و جنونزدگیاند، مضمونهایی که عاطفههای خاصی را تحریک میکنند و موجد ترس یا دهشت یا شفقت و مانند اینها میشوند، نمونههایی از مضمونهایی هیجانآفریناند که قابلیت شورانگیزی دارند. اگر شاعر در شعرش چنین مضمونهایی را هنرمندانه بپروراند و بپردازد، میتواند شعری شورانگیز خلق کند.
دومین عنصر شورانگیز شعر موسیقی و آهنگ آن است. موزونی کلام و آهنگین بودنش شورانگیز است. وزن و قافیه و صنایع لفظی از جمله هماهنگیها و تضادهای کلامی و کنتراستها و سایهروشنهای آن به کلام قدرت شورانگیزی میبخشد و آن را هیجانزا میکند. در واقع بخش بزرگی از شورانگیزی شعر کلاسیک فارسی و شعر نوکلاسیک و شعر نیمایی ناشی از موزون بودنشان و متکی بودنشان به وزن عروضی است.
سومین عنصر شورانگیز شعر خیالآفرینیاش است. شعر از طریق خلق صورتهای خیال و تصویرها و استعارهها و تشبیهها و مجازها و کنایهها، هیجانآفرین و شورانگیز میشود.
چهارمین عنصر شورانگیز شعر زبان آن است. سازگاری و هماهنگی زبان با معنا، غرابتهای زبانی، رستاخیز واژگان، نامتعارف بودن طرز بیان، شکستن ساختارهای نحوی و داشتن زبانی خاص و غیر تکراری از عاملهایی هستند که به شعر شورانگیزی میبخشند و آن را با استفاده از قابلیتهای زبانی، هیجانزا میکنند.
شاعران نامدار شعر کلاسیک فارسی، در طول هزار سال تاریخ این شعر، خالق شعرهای شورانگیز بسیار بودند. شاعران نامدار معاصر هم- تا پیش از دو دههی اخیر- سرایندهی شعرهای هیجانآفرین فراوان- هم در قالب شعر آزاد نیمایی هم در قالب شعر سپید شاملویی- بودند. ولی تقریباً تمام قطعههای نثرگونهای که زیر عنوان "شعر منثور" در دو دههی اخیر نوشته شده، نه تنها خالی از وزن و آهنگ و موسیقی کلاماند بلکه چنان سرد و مرده و بیخوناند که کمترین نشانی از شورانگیزی و هیجانآفرینی در آنها وجود ندارد، به همین دلیل از شعر فاصلهی زیادی دارند و آنها را باید نثرهای ابتدایی بیشکلی نامید که بیخون و فاقد شورند، درنتیجه نه اثرگذارند نه یادمان. حداکثر شوری که نویسندگان این قطعهها میتوانند به آنها بدهند، شور ناچیزی است که هنگام خواندن قطعه، با حالت اجرا و لحن و شیوهی بیان خود میتوانند به شنونده منتقل کنند؛ و این شور ربطی به خود قطعه ندارد و از ذات آن برنمیخیزد بلکه مربوط به طرز ادای آن است. تجربهی ناکام "شعر منثور" در این دو دهه به روشنی نشان داده که برای سرودن شعرهای شورانگیز هیچ راهی وجود ندارد جز در پیش گرفتن مسیر شعر موزون آزاد یا شعر آهنگین سپید. در نتیجه برای احیای شعر شورانگیز در دههی آینده، باید شاعرانی که وزن عروضی شعر فارسی را بهخوبی میشناسند و بر آن تسلط کافی دارند، پیشگام شوند و با نیروی هنر و قریحه و خلاقیت خود خالق نمونههای تازهای از شعر شورانگیز باشند، به این امید که بار دیگر گلستان شعر فارسی که در دو دههی اخیر پر شده از علفها و قارچهای بیشمار ف قطعههای منثوری که به نام شعر عرضه شده و عرصه را بر گلهای عطرانگیز و دلآویز شعر راستین تنگ کرده، بار دیگر گلهای تروتازهی شعر شورانگیز به بار آورد و روانها و جانها را از شور و هیجانی تازه بیاکند. به امید رستاخیز دگربارهی شعر شورانگیز در دههی پیش رو....
|