[برای "سایه" که سرود "امشب همه غمهای عالم را خبر کن"]
امشب تمام کهکشانها را خبر کن
با من به شهر روشناییها سفر کن
جان مرا کوهی بگردان آتش افشان
قلب مرا دریای پرشوروشرر کن
خورشید باش و کن طلوع از شرق امید
از ظلمت دلگیر نومیدی گذر کن
اندوه اگر آمد به سوی خانهی من
او را بران از این سرا و دربهدر کن
سرشار کن روح مرا از شادمانی
با صبح لبخندت شب غم را سحر کن
خاموشی مردابوار خفتگان را
با موجهای سرکشت زیر و زبر کن
بر هم بزن، بشکن، سکوت سرد شب را
با نغمهی گرمت دلم را شعلهور کن
در بامداد روز نو با روی خندان
ای آفتاب آرزو! بر من نظر کن.
اردیبهشت 1392
|