[بر اساس شعری از فدریکو مایور]
[هدیه به زنان سرزمینم به مناسبت روز جهانی زن]
زن!
آواز تازهای
با خود به ارمغان آوردی
اما
ما مردها
هرگز به تو اجازه ندادیم
تا نغمه سردهی
هرچند بانگ تو
آوای نیمهای ز جهان است.
□
زن!
چشمان تو به شیوهی دیگر
دنیا را
میبیند
اما
هرگز نخواستیم ما
تا آشنا شویم
با معنی بدیع و عمیق نگاه تو.
□
زن!
در زیر پوستت
میپروری تو دانهی آیندهای نوین
و پرتوی که روشنی راههای نوست
در امتداد عصیان
و امتداد صلح
زن همچو پل
زن همچو سبزساقهی پیوند
زن همچو ریشه
و میوهی رسیدهی مهر
سرشار از طراوت
لبریز لطف و غرق لطافت.
□
زن!
دستان تو اگرچه لطیفند
با این وجود
سرشار قدرتند
آکندهاند از
نیروی زندگی
اینک!
در گلشن امید
و باغ آرزو
با دست پرتوانت
بنشان نهال نازک فردای تازه را
آن را بپروران
تا ریشه گسترد
و بارور شود
و میوهاش
دنیای تازهای باشد سرشار دوستی
دنیایی از خشونت خالی
و پاک از سیاهی تبعیض
دنیای روشنی
آکنده از برابری
آکنده از عدالت و آزادی
آکنده از کرامت انسانی.
اسفند ۱۳۸۸
|