فرخ تمیمی در ۱۱ بهمن سال ۱۳۱۲ در نیشابور زاده شد. از دوران تحصیل در دبیرستان شروع به سرودن شعرهایی در قالب چهارپاره با درونمایهی ناسیونالیستی کرد. پس از چند سال به سرودن شعر نیمایی رو آورد و شعرهای زیبایی در قالب نیمایی سرود. زبان متشخص تمیمی او را در شاخهی شاعران مدرنیست نیمایی قرار داده است. از تمیمی 5 دفتر شعر منتشر شده که به ترتیب تاریخ انتشار اینها هستند:
آغوش(1335)- سرزمین پاک (1340)- خسته از بیرنگی تکرار (1344)- دیدار (1350)- از سرزمین آینه و سنگ (1356)
برگزیدهای از شعرهایش هم با عنوان "گزینهی اشعار" در سال 1369 منتشر شد.
شعرهای سالهای آخر عمرش هنوز به صورت کتاب منتشر نشدهاند. فرخ تمیمی در غروب 23 اسفند سال 1381، در 69 سالگی درگذشت.
فرخ تمیمی در سرودن شعر روشی ویژه و شخصیتی مشخص داشت. او تجربههای ذهنی (حسی و عاطفی و فکری) زندگیاش را در قالب شعر میریخت و به صورت شعر بیان میکرد. در واقع، شعرش دفتر خاطرات زندگیاش بود. به عنوان مثال، بخشی از شعرهایش تابلوهای خانگی بودند. این تابلوها نشاندهندهی تصویر اوقاتی بودند که او در اتاقش، در کنار قناریاش "لیلی طلا" و گربهی زردش "نازی"، نشسته بود یادداشتهای روزانهاش را ثبت میکرد. این گونه شعرهایش یادداشتهای این اوقات و ثبت رویدادهای این لحظهها بودند:
عصر غمانگیزیست.
یک عصر پاییزیست.
من هستم و تقویم روی میز و نازی- گربهی زردم.
پایان شعر دیشبم را زیر لب آهسته میخوانم:
"هر لحظه میمیرم هزاران بار
مرگی که یکبارم رهاند
آه!
این هم امیدیست."
نیلوفرین دودی ز پیپم در فضای تنگ میمیرد.
در خاطرم طرح سوالی رنگ میگیرد:
- پایان شعرم گر نه این بود؟
- آغاز شعرم گر سرودی از حکایتهای نغز و دلنشین بود؟
گویی طنین خندهام در گوشهای خوابناک گربه میریزد.
او
بیمناک از خواب برمیخیزد.
عصر غمانگیزیست.
یک عصر پاییزیست.
من هستم و تقویم روی میز و نازی- گربهی زردم.
برمیگشایم برگی از تقویم.
در زیر شعرم مینویسم:
یکشنبه شب
بیست و یک آذر
فرخ تمیمی شاعر شعرهای شهری بود. شهر شعر او شهری مدرن بود با ترافیک سنگین و هوای دودآلود و برجها و ادارهها و کافهها و بارها، شهر اتوبانها و چهارراهها و چراغ قرمزها، شهر رابطههای بوروکراتیک مدرن، شهر رابطههای گذرا و دروغین مسخره، شهر فضاهای غیر انسانی، و برای القای هرچه بیشتر ناانسانیت فضای شهرهای مدرن، فرخ تمیمی طنزی سیاه و وهمانگیز میآفرید، طنزی کابوسگونه و سرد و کافکایی.
فرخ تمیمی خالق طنز مدرن در شعر معاصر ما هم هست. شعر "نفرت" او یکی از بهترین و از اولین نمونههای طنز مدرن در شعر معاصر است. طنز شعر تمیمی، برخلاف طنز متداول شعر فارسی تا قبل از او، طنزی مستقیم و آشکار نیست. طنز شعر او طنزی نقابدار و پوشیده و استعارهایست که در ساختار کلامی شعرش و از روابط درونی واژهها در متن سطرهایش آفریده میشود. او با چینش زیرکانهی واژههای شعرش و کاربرد ماهرانهی مصالح زبان، طنزی زیرپوستی و نهفته را در ذهن خواننده یا شنوندهی شعرش تداعی میکند. به کاربرد شوخطبعانهی کلمات "کاغذ"، "جمله"، "واژههای ربط"، "نیز" در قطعهی زیر که بخش اول شعر "خواب" است، دقت کنید و بر طنز نهفته زیر پوست شعر تأمل کنید:
بر کاغذ بلند خیابان
هر مرد جملهایست.
زن جملهایست
نیز
بر کاغذ بلند خیابان.
در شهر ما
یک آبجو
یک قهوه
یک سلام
دنیای جملههای پیشین را
پیوند میزند.
طنز زیر پوستی در بعضی از شعرهای او از کنار هم قرار گرفتن دو عنصر به ظاهر بیارتباط با هم حاصل میشود که در پس ظاهر نامتجانس خود، تداعی کنندهی تقابل دو عنصر متضاد اند. به عنوان مثال، واژههای "ملخ" و سیلو" به ظاهر با هم ارتباطی ندارند ولی فرخ تمیمی در شعر "درد" چنان آنها را زیرکانه در دو سطر شعرش، پشت سر هم آورده که تداعی کنندهی تقابل دو عنصر متضاد گرسنگی و سیری شدهاند: ملخ تداعی کنندهی نابودی گندم و قحطی و گرسنگی، و سیلو تداعی انبار گندم و وفور نعمت و سیری:
چتر بنفش بال ملخها
یادآور ترحم سلوهاست
شعر فرخ تمیمی سرشار از حرکت و پویش و جنبش است و این حرکت است که فضای شعرش را میسازد. در شعر زیر تأمل کنید تا ببینید که چهگونه تمیمی شعرش را با استفاده از جوهر حرکت و جنبش خلق کرده است:
لغزنده چون اثیر
رخشنده چون شهاب
رقصنده چون فریب
گیرنده چون شراب
پوینده چون امید
گوینده چون نگاه
جنبنده چون خیال
فرخنده چون شباب
دلزنده چون بهار
این است آنچه من
خوانم به نام یار.
یا در این قطعه که حرکت به صورت پرنده و پرواز و پرش و پر، جوهر خود را جاری میکند:
دستی فضای سبز پریدن را
در پنجهاش فشرد
و جوهر پرش
در استوانهی سقوط فروریخت.
خون پرنده آینه شد
و آینه
در بازتاب واژهی پرواز
تا درههای حنجره خونبار جاری است.
اینک پرنده، اینک پر
وآیینهی شکستهی پرواز
وقتی که
افسانههای پرواز را از بر میخواند.
اسفند 1390
|