سرود عشق
1391/11/30

بیا تا برایت سرود سرورآفرینی بخوانم
سرودی که سرشار از حس مهتابی مهربانی‌ست
سرودی که سرچشمه‌ی شادمانی‌ست
سرودی که احساس گرم رفاقت از آن می‌تراود
سرودی که از آن افقهای لبخند نشأت گرفته
سرودی که در اوج آن کوکب شرقی آرزو خانه دارد
سرودی که در خانه‌اش چل‌چراغ فروزان امید تاباست
سرودی که روشنگر شامگاهان تاریک یأس است و افسوس
سرودی که از مشرقش آفتاب حقیقت برآید
سرود همیشه طنین‌افکن و تا ابد زنده‌ی عشق.

بیا تا برایت کنم فاش رازی که جان‌مایه‌ی زندگانی‌ست
و آن راز این است
که جز عشق چیزی در این زندگی ارزش و اعتباری ندارد
به جز عشق چیزی در این زندگی نیست شایان مجذوب بودن
و جز عشق چیزی در این زندگی لایق دل‌سپاری صاحبدلان نیست
اگر نیستی عاشق، افسوس هستی تو هیچ لطف و صفایی ندارد
وجود تو محروم از قدرت اوجگیری‌ست
و عمر تو خالی‌ست از آن‌چه زیبا و والاست
نه معنا در آن است
نه گرما، نه ژرفا
نه در آن فروغی‌ست از روشنایی فردا.

تو، ای زنده‌دل! گر که می‌خواهی عمرت نگردد تباه
اگر خواستاری که ارزش ببخشی به سرمایه‌ی هستی‌ات
و معنا و ژرفا
دمی بی غم و شادی عشق در این جهان سر نکن
به جز گفته‌ی عشق در زندگی هیچ حرف دگر را تو باور نکن.


بهمن 1391

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا