یکی از همرهان از "رهرو هماره در راه" دربارهی شیوهی تقسیم عادلانه پرسید. "رهرو هماره در راه" این قصه را برایش حکایت کرد:
یک روز صبح، شیر و گرگ و روباه که در جنگل پی شکار بودند، به هم رسیدند و شیر پیشنهاد کرد که کار شکار را شریکی انجام دهند و محصول کار را عادلانه بین خودشان تقسیم کنند. گرگ و روباه پذیرفتند و هرسه با هم به جستوجوی شکار رفتند. تا ظهر آنها توانستند یک گورخر، یک آهو و یک خرگوش شکار کنند. وقتی کار شکار تمام شد، آن سه در گوشهای از جنگل دور شکارها نشستند تا آنها را بین خودشان عادلانه تقسیم کنند. شیر به گرگ گفت:
- شنیدهام که به عدالت مشهوری. پس تو شکارها را عادلانه تقسیم کن.
گرگ گفت:
- شعار من در تقسیم عادلانه این است: سهم هرکس به اندازهی تلاشش. بر این اساس، گورخر سهم تو که بیشترین تلاش را در کار شکار کردی. آهو سهم من که تلاش کمتری از تو کردم ولی تلاشم از روباه بیشتر بود. خرگوش هم سهم روباه که کمترین تلاش را در امر شکار کرد.
شیر از روش تقسیم گرگ به شدت خشمگین شد و از فرط عصبانیت چنان محکم بر سر گرگ کوبید که او نقش زمین شد و در یک آن جان داد. بعد شیر رو کرد به روباه و برافروخته گفت. حالا تو شکارها را تقسیم کن ببینم چه طوری تقسیم میکنی. روباه نگاهی به جسد بیجان گرگ انداخت و در حالیکه سعی میکرد خودش را نبازد، با چربزبانی گفت:
- سرورم! شعار من در تقسیم عادلانه این است: سهم هرکس به اندازهی زورش. بر این اساس، تو که زورمندترین جانور جنگلی، گورخر را به عنوان ناهار نوش جان کن. شبها هم چون معمولاً خوراک سبکی میخوری، خرگوش را به عنوان شام گوارای وجود مبارک کن. آهو را هم فرداصبح به عنوان صبحانه میل بفرما.
شیر که از روش تقسیم روباه خوشش آمده بود، لبخندی از سر رضایت خاطر زد و گفت:
- آفرین بر تو. مرحبا! این روش تقسیم عادلانه را از کی یاد گرفتهای؟
روباه نگاهی به جسد گرگ بختبرگشته کرد و گفت:
- سرورم! از آخر و عاقبت این گرگ بدبخت...
دی 1391
|