استعاره (Metaphor)، نماد (Symbol) و استوره (Myth) در ایجاد زبان شعری نقشی تعیین کننده دارند. گرایش امروزی به شیوهی ویژهی کاربرد زبان در شعر (شیوهای که به واسطهی روشهای خود برای ارائهی یک رشته اشارهها با تأثیرهای متقابل، با کاربرد سادهی واژهها در بیان مطالب که در زبان و فهم عادی وجود دارد، متفاوت است) به توجهی عمیقتر به کاربرد استعاره و نماد در زبان شعری منجر شده و ایندو به تمرکزی نوین بر ماهیت استوره انجامیده است. استعاره شیوهایست برای گسترش معنی و بسط مفاهیم چندوجهی، بهصورت بیان چند چیز در آن واحد، و خلق "دوسویگی" و "ناهمخوانی" (ambivalence) و "چندریختی" (polymorphism) (به زبان رایج در نقد نو). و بررسی این موضوع که تعبیرهای استعاری چهگونه میتوانند در رسیدن به غنا و چندبفعدیت مفهومها مؤثر باشند، یکی از شیوههای نوین پژوهش منتقدان ادبی معاصر است. نماد که با نقاب تصویرهای شاعرانه خود را مینمایاند، یکی دیگر از موضوعهای رایج مورد بررسی در نقد ادبی نوین است. تکرار مکرر نمادهای ناهمخوان و دوسویه آهنگ خاصی به شعرهای یک شاعر میبخشد که به صورت طنین خاص صدای شعر او درمیآید. به عنوان نمونه، در شعر نیما یوشیج، نمادهای ناهمخوان و دوسویهی "شب" و "صبح" که به طور مکرر و به صورتهای گوناگون و با تصویرهای متنوع ظاهر میشوند، آهنگ مشخصی به شعر این شاعر بخشیدهاند و موسیقی کاملی را در فضای شعری این شاعر ایجاد کردهاند و تنالیتهای ویژه و دارای تشخص به آن دادهاند. منتقدان به جنبههای نمادین تصویرها علاقهمنداند و روشهای بسیاری از شاعران نوگرا در استفادهی عامدانه و آگاهانه از تصویرهای نمادین عامل این علاقهی آنان شده است. این موضوع به توجه دانش روانشناسی به چگونگی تأثیر بعضی تصویرها و نمادها در ذهن دریافتکنندگانشان هم مربوط میشود. "مود بادکین" در کتاب "انگارههای مثالی در شعر" (Archetypal Patterns in Poetry)، تحت تأثیر نظریهی روانشناختی کارل گوستاو یونگ، به اهمیت تصویرهای مکرری که بهواسطهی تأثیر در خوانندگان شایان توجه هستند- با توجه به ارتباط آنها با بعضی از جنبههای ابتدایی ذهن انسان- پرداخته و این موضوع را به تفصیل بررسی کرده است.
اکثر نظریهپردازان و منتقدان حوزهی شعر بر این باوراند که جنبههای دوگونه، الهامبخش و نمادین ف زبان شعری بیشتر مربوط است به شیوههای ابتداییتر آگاهی و رسانش، و به آنچه با بیان عادی نثری عرضه میشود ارتباط چندانی ندارد. توجه به این ارتباط، منتقدان جدید را به بررسی ماهیت استوره رهنمون شده است. در اینجا نقد ادبی از یک سو با مردمشناسی و از دیگر سو با روانشناسی اشتراک حوزه پیدا میکند. اگرچه استورهای که مورد نظر منتقدان جدید است بیش از آنکه استورهای فولکلوری یا آیینی- دینی باشد نوعی موضع رمزی است که با کاربرد درست تصویرپردازی "صورت مثالی" ایجاد میشود.
استوره به مفهوم مردمشناختی آن، توسط شاعران نوپرداز، و در رأس آنها نیما یوشیج فراوان به کار رفته است. نمونههای بارزی از این کاربرد را در شعرهای "منظومه به شهریار"، "ناقوس"، "مرغ آمین" و "پادشاه فتح" نیما یوشیج میتوان دید.
به این ترتیب جستوجوی شیوهای که شاعر در کاربرد واژهها دارد و توجه به تشخیص این شیوه از دیگر شیوههای عادی انتقال و القای معنی در زبان، پژوهشگران و ناقدان حوزهی شعر را به مسیرهای متعدد جدیدی کشانده و حوزههای نوینی را بر عرصهی پژوهشهای شعری گشوده است.
اردیبهشت 1390
□
این مقاله با استفاده از دو کتاب زیر نوشته شده است:
۱- فلسفهی فرم ادبی- کنت بروک
۲- دستور زبان درونمایهها- ریچارد چز
|