هنر یکی از شکلهای مهم شناخت اجتماعی است و با شکلهای دیگر شناخت اجتماعی- مانند فلسفه، دانش، اخلاق، دین، حقوق و سیاست- در رابطه و برهمکنش دوسویه است.
هنر همانند سایر شکلهای شناخت اجتماعی، دارای مضمون و موضوع شناختی، آرمانی، عقیدتی، اخلاقی و تربیتی است و از این نظر با سایر شکلهای شناخت اجتماعی تشابه دارد؛ ولی مضمون شناختی- عقیدتی- آرمانی آن به شکل خاص و خودویژهای بازتاب پیدا میکند که سایر شکلهای شناخت اجتماعی فاقد این شکل خاصند و این وجه تمایز هنر و سایر شکلهای شناخت اجتماعی است. به عنوان مثال، هنر موضوع خود را به صورت تصویر هنری و به طرزی مشخص و فردیت یافته بازتاب میدهد، ولی دانش موضوع خود را به صورت مفهوم علمی که انتزاعی و کلی است، بازتاب میدهد.
وجه تمایز شکلهای گوناگون شناخت اجتماعی در این است که هریک از آنها به شیوهی خاص خود جنبههای مختلف وجود اجتماعی را بازتاب میدهند.
در هر شکلبندی اجتماعی- تاریخی، شکلهای گوناگون شناخت اجتماعی بیانگر رابطههای منطقی مشخصی هستند که بنابر درجهی پیشرفت، نقش مسلط برخی از شکلهای شناخت اجتماعی را نسبت به آنهایی که در مسیر انحطاط قرار دارند، مشخص میکنند.
شکلهای گوناگون شناخت اجتماعی از نظر موضوع و شیوههای بازتاب وجود اجتماعی و کارکرد اجتماعی آنها، همچنین از نظر خصوصیت رابطه با زیربناهای بنیادین جامعه، با هم تفاوت اساسی دارند و هریک به شکل ویژهی خود وجود اجتماعی را بازتاب میدهند. ولی این تفاوتها با وجود تمام اهمیت و قطعیتش، نسبی است و تمام شکلهای شناخت اجتماعی در پیوند و برهمکنش متقابل با هم قرار دارند ، بر هم اثر میگذارند، از هم اثر میپذیرند و با هم رابطههای خویشاوندی نزدیک دارند.
در هر دورهی تاریخی شناخت حاکم بر دوره متشکل از سیستم یگانه و یکپارچهای از نظریات گوناگون است که این یا آن قشر اجتماعی تولید و با آن خود را توصیف میکند. هر شکلی از شکلهای شناخت اجتماعی کم و بیش بر شکلهای دیگر آن اثر میگذارد و از آن اثر میپذیرد.
هنر چه از نظر موضوع و مضمون و چه از نظر شیوههای بازتاب واقعیت، از شکلهای دیگر شناخت اجتماعی متمایز است. پیوند نزدیک انسان با هنر، سرنوشت و مشخصه های اجتماعی انسان، رابطهی متقابلش با هنر، تشکیلدهندهی خصوصیتهای خودویژهی هنر است. هنر بیانگر رابطهی انسان با واقعیتهای عینی و ذهنی، رفتارها، کردارها، اندیشهها و احساسهای گوناگونش است. تمام پویشها و آفرینشهای بشری همراه با رعایت و کاربرد قانونهای علمی و قاعدههای زیباییپردازانه است. عنصر زیباییشناختی همه جا و همیشه و در همه چیز دیده می شود. در اندیشههای انسانی، در رابطههای اجتماعی، در آفریدههای ذهن و فکر و دست بشر، در اشیا و پدیدههای حاصل از پویش نیروهای مادی و معنوی انسان اجتماعی. عنصر زیباییشناختی در هنر نقش مکمل، دستیار و یاور را ایفا میکند. به عنوان نمونه در انتخاب لباس، نقش اساسی را ضرورتهای فصل، میزان پولی که قادریم صرف خریدش کنیم، ویژگیهای فرهنگی و آداب و رسوم و مانند اینها بازی میکند، در عین حال خوشرنگی و خوشنمایی و خوشدوختی هم نقش مکمل و یاور را بازی میکند.
هنر واقعیت را به شکل نمادین و استعارهای، و با استفاده از تصویرهایی برخوردار از مجازها و تشبیهها و نمادها بازتاب می دهد و با انعکاس علمی- منطقی واقعیت سر و کار ندارد. دانش و فلسفه، پدیدههای طبیعت و جامعه را به وسیلهی مقولهها و مفهومهای مجرد و انتزاعی توصیف میکنند، ولی هنر آنها را به وسیلهی تصویرهای مشخص و جاندار فردیت یافته تبیین میکند. تصویرهای هنری به شکل محسوس و عینی، ماهیت واقعیت، مضمون و موضوع رابطههای اجتماعی و حقیقتهای نامکشوف زندگی را مکشوف میکند.
تصویرهایی که به وسیلهی هنر ایجاد میشوند جنبهی فردی و عینی دارند. این تصویرها ویژگیهای عمومی گروهی از پدیدههای اجتماعی را آشکار میکنند و به شکل واقعیت هنری به تعمیم واقعیت میپردازند و آنچه در وجود فرد معین و مشخص جنبه ی عام دارد را برجسته و آشکار میسازند.
هنر با تکیه بر تصویرهایش در درون پدیدههای واقعیت و طبیعت تضادهای اجتماعی راه میگشاید و با سنجش پدیدههای گوناگون زندگی، آنها را به زشت و زیبا، پست و والا، بد و خوب، تراژیک و کمیک، جدی و شوخی تقسیمبندی میکند. وظیفهی اجتماعی هنر، پیش و بیش از هر چیز دیگر، اثرگذاری بر زندگی اجتماعی، به اعتبار نیرو و توان تربیتیاش است. به نوشتهی چرنیشفسکی "هنر رهنمود زندگی است." نیروی آرمانی و اخلاقی و پرورشی هنر از اثرگذاری عمیق و شدید و انکارناپذیر آن بر روان و ذهن انسان مشخص میشود.
هنر به عنوان شکلی از شکلهای شناخت اجتماعی و پویش معرفتی ویژه، در خدمت پراکسیس استتیکی جامعه قرار دارد و رابطهی زیباییشناختی انسان را با واقعیت بیرونی و عینی تنظیم و تبیین میکند. ویژگی این معرفت بازتابش و بازآفرینش واقعیت عینی یا ذهنی در تصویرهای هنری است. منظور از "واقعیت" تمام آن چیزهایی است که انسان را در برگرفته یا به زندگی و پویشهای اجتماعیاش مربوط میشود: مانند طبیعت، جامعه، جهان ذهنی- عاطفی- ادراکی انسان.
هنر پدیدهای بسیار پیچیده، چندوجهی و چندکارکردی است. هنگامی که کتابی میخوانیم، به تماشای فیلم، تآتر، نمایشگاه نقاشی میرویم یا آهنگی میشنویم، چند پرسش اساسی در ذهنمان مطرح میشود:
اثر هنری چه اندیشهها، احساسها و عاطفههایی در ما بیدار کرده؟
اثر هنری چه آموزههای علمی، فلسفی، اخلاقی، حقوقی، عقیدتی و غیره به ما آموخته؟
نقطه نظرات ارائه شده در اثر تا چه حد درستند و چقدر میشود به آنها اعتماد کرد؟
چه فایده و منفعتی از اثر هنری عاید ما شده؟
اثر هنری کدام نیازهایمان را ارضا کرده و به چه خواستهایمان پاسخ داده؟
پاسخ اثر هنری به نیازهای ما چگونه بوده و به چه طریقی نیازهایمان را ارضا کرده؟
مهمترین نتیجهای که از این پرسشها میگیریم این است که اثر هنری را بر طبق ارزش هنری، حقیقتنمایی و پیامهای ذوقی، حسی، فکری و عاطفی آن ارزیابی میکنیم. این امر بیانگر این حقیقت عینی است که هنر به طور عینی و بنابر ماهیت خود از یگانگی سه عنصر اصلی زیر شکل میگیرد:
عنصر زیباییشناختی- عنصر آگاهیشناختی- عنصر آرمانشناختی.
این سه عنصر با هم وحدتی ناگسستنی دارند. مطلق کردن هر یک از این سه عنصر منجر به برداشتی اشتباهآمیز از ماهیت هنر میشود. هنر نه شناخت تنهاست، نه ایدئولوژی صرف است و نه زیباییشناسی ناب، بلکه ترکیبی ماهرانه از این سه عنصر بنیادی است و درهمآمیزهای هماهنگ شده، متناسب، خوشساختوپرداخت و بهخوبی ترکیب شده از این عنصرهاست.
طبیعت هنر پیچیده و متنوع است. هنر بازتابدهندهی سادهی واقعیت نیست؛ بلکه خلاقیت هنری، آفرینشی فعال است و نوع خاصی از پویش استتیک علمی- فرهنگی را هم در بر میگیرد.
هنر شکلی از دریافت انسان از واقعیت و بنابراین شکلی از رابطه فعال و توانمند انسان با جهان پیرامونش است.
هنر نوع خاصی از تفکر است و شناخت هنری جهان از پیچیدهترین شکلهای مشخص شناخت اجتماعی و ایدئولوژی است.
هنر در درجهی نخست شکلی از شناخت اجتماعی یا شکلی از تولید فکری، حسی، عاطفی است. هنر شیوهی خاصی از تفکر است که به زبان زیباییشناسی بیان میشود.
مهر 1381
|