[به یاد سه گل سرخ پرپر شانزده آذر]
آنان سه تن بودند از شهر شقایق
آنان سه تن بودند از بیمرز مشرق
تا بیکران آرزو رفتند و رفتند...
پرواز کردند
در جستوجوی روشنی گشتند و گشتند...
از شب گذشتند.
□
آنان سه تن بودند از آفاق آواز
آنان سه تن بودند از آن سوی پرواز
درهای زندان تباهی را شکستند
زنجیرهای بسته بودن را گسستند
در بر سیاهیهای بیبنیاد بستند
از محبس ظلمت سبکپرواز جستند
رفتند تا نور
تا بیکران دور.
□
آنان سه تن بودند با چشمان بیدار
با ذهنهای روشن و دلهای هشیار.
ما بیشماری خستهدل بودیم مدهوش
افتاده در این ظلمت دلگیر و خاموش
محو و فراموش
افسرده و آزردهدل بودیم و مأیوس
در تیرگیهای هیولا غرق کابوس
آنان سه تن بودند امیدانگیز و خوشبین
مشرقمرام و روشنآیین
شب را چون اینسان تیره و تاریک دیدند
دل را دریدند
از سینه قلب خویش را بیرون کشیدند
شد قلبشان خورشید و در ظلمت درخشید
امید بر لبهایشان لبخند گردید
لبخندشان کوکب شد و شب را برافروخت
یأس سترون را میان شعلهاش سوخت
آوازشان از روزهای آرزو گفت
خواب شب مدهوش ظلمت را برآشفت
رؤیای روز تازه در دلها دمیدند
در ما امید بامدادان آفریدند.
□
آنان سه گل بودند از باغ حقیقت
بر شاخسار دوستی روییده بودند
همچون سه میوه
یا چون سه غنچه
بیداد خوفانگیز پاییز ستمگر
سرمای خشک و مرگبار ماه آذر
آن غنچههای تازهرس را کرد پرپر
بر خاک افتادند و غلتیدند در خون
از لالهی رخسارشان شد خاک گلگون
از شاخه افتادند و پژمردند افسوس
از سردی پاییز افسردند افسوس
از خونشان رویید بستان رفاقت
سرشار از گل شد گلستان رفاقت.
□
آنان سه کوکب
از کهکشان تابناک عشق بودند
آنان سه خورشید
از آسمان صاف و پاک عشق بودند.
□
آنان سه تن بودند فرزندان فردا
از نسل خورشید، از تبار روشنیها
بانگ بشارتبخششان بارآور نور
آهنگ روحانگیزشان خنیاگر نور
بودند آن روشنگران از نسل آتش
چون شعلههای آرمان سوزان و سرکش
افراختند آن شبنوردان پرچم صبح
بر بام فردا
افروختند آتش در اعماق سیاهی
در قلب یلدا
با نغمهای گرم و توانبخش
آوازهای آشنایی را سرودند
آن همسرایان
از قلب ما زنگ کدورت را زدودند
آن صبح خواهان
آوازشان شد بر فراز راه مشعل
راه رفاقت را به رهپویان نمودند
دروازههای روشنایی را گشودند
آنان سه فرزند از نژاد نور بودند
از تیرگیهای سترون دور بودند
چون روشنایی سرکش و مغرور بودند
همچون سرود دوستی پرشور بودند.
□
چشمانشان پر بود از نیروی بینش
سرشار بودند از توان آفرینش
آیندهبین بودند و فردافکر و دانا
روشنروان بودند و دوراندیش و بینا
آنان سه تن مشرقدل خورشیدپرور
آنان سه تن روشنسرشت صبحگستر.
□
دیدند در شب نورباران را و رفتند
دیدند در آذر بهاران را و رفتند
خواندند شعر روشنیبخش بشارت
گرم و خوشآواز
دادند ما را مژدهی صبح سعادت
هنگام پرواز
در قلبشان شوق شکفتن موج میزد
آوازشان بیدارباش قلب ما بود
آنان سه پرچم بر فراز راه یاران
آنان سه مشعل مشتعل از شعلهی جان
آنان سه پرچم...
آنان سه مشعل...
آذر 1370
|