هادی شفائیه در سال 1302 در تبریز به دنیا آمد. از کودکی دلبستهی عکاسی بود. در سن ده سالگی اولین عکسش را گرفت و آن را ظاهر و چاپ کرد. در 18 سالگی به تهران آمد و چندی بعد پدرش او را برای تحصیل در رشتهی داروسازی به اروپا فرستاد ولی در آنجا هم کار عکاسی را ادامه داد و پس از بازگشت به ایران در سال 1330 برای اولین بار در یک مسابقهی عکاسی شرکت کرد. این مسابقه را انجمن فرهنگی ایران و فرانسه ترتیب داده بود. هادی شفائیه برای این مسابقه یک عکس فرستاد و با همان عکس برندهی اول مسابقه شد. پس از آن، نخستین "انجمن ملی عکاسی ایران" را تأسیس کرد که بیش از دو سال عمر نداشت. در سال 1333 در مسابقهی عکاسی جامعهی لیسانسیههای دانشسرای عالی شرکت کرد و برندهی جایزهی اول در دو رشتهی "پرتره" و "طبیعت بیجان" شد . در فروردین سال 1334 "استودیو هادی" را در ساختمان شمارهی 8 کوچهی سرمد- روبهروی پارک دانشجوی فعلی- تأسیس کرد و بهطور رسمی به کار حرفهای عکاسی مشغول شد. در تابستان همان سال نخستین کلاس عکاسی در ایران را تأسیس کرد و به تربیت شاگردان رشتهی عکاسی پرداخت. هادی شفائیه هر نوع کار عکاسی را از آگهی و تبلیغات تا عکاسی معماری، صنعتی و بازرگانی انجام داده است. یکی از بخشهای عمدهی کار هادی شفائیه عکاسی چهرهها بوده و از نوآوریهای او در عکاسی ایران، گرفتن پرترههای هنری از شاعران و نویسندگان بوده است. به عنوان نمونه، او پرترههایی از نیما یوشیج، احمد شاملو و استاد ابراهیم پورداوود تهیه کرده است.
هادی شفائیه در همان ماههای نخست راهاندازی "استودیو هادی" با نیما یوشیج آشنا و از ارادتمندان و دوستداران او شد و در چند نوبت، چند پرتره از او و همسر و پسرش گرفت. بنابراین آشنایی و رابطهی دوستانهی هادی شفائیه با نیما یوشیج و پرترههایی که از او و خانوادهاش تهیه کرده، مربوط میشود به سالهای 1334به بعد (یعنی سالهای آخر زندگی نیما یوشیج)، و اگر بخواهیم به یادداشتهای نیما یوشیج که توسط پسرش منتشر شده، اعتماد کنیم؛ باید فاصلهی سالهایی را که هادی شفائیه از نیما یوشیج عکس گرفته، به سالهای 1334 و 1335 محدود کنیم، یعنی زمانی که نیما یوشیج حدود شصت ساله بوده است. پس عکسهایی که هادی شفائیه از نیما یوشیج گرفته، عکسهای نیمای حدود شصت ساله است، ولی اینکه تعداد این عکسها چند عدد است و اینها کدام عکسها هستند به طور دقیق روشن نیست. هادی شفائیه در نوشتهای که با عنوان "خاطرهای از نیما یوشیج" در شمارهی 7 مجلهی "پژواک"، دی ماه 1369، منتشر کرده (1)، به دوبار عکسبرداری از نیما یوشیج اشاره کرده، یکبار در اتاقی در ساختمان وزارت فرهنگ آن زمان (وزارت آموزش و پرورش فعلی) که در آنجا یک پرتره از نیما یوشیج گرفته، بار دیگر در آتلیه عکاسیاش (استودیو هادی) که در آنجا مشخص نیست چند عکس از نیما یوشیج گرفته است. در کتاب "یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج"، در چهار یادداشت دربارهی هادی شفائیه و عکاسیاش اظهار نظر شده است:
نخست، این یادداشت با عنوان "دکتر شفائیه" است که در خرداد 1334 نوشته شده است:
"دکتر شفائیه عکاس شخصی من در واقع شده است. لطف دارد. عکسها را ده تا امضا کردم و هنوز عکس خود مرا به من نداده است.
خرداد1334"(2)
دوم، این یادداشت است با عنوان "هادی شفائیه" که در 6 اردیبهشت 1335 نوشته شده است:
"رفتم با زنم و بچهام پیش هادی و عکس برداشتم. معلوم نشد چرا نمیتوانستیم با لباسی که خودمان میخواهیم عکس برداریم. مثلاً اگر ما لباس کردی داشتیم آیا در آن آتلیه عکسبرداری ممکن نبود؟ هادی میگفت عکس برداری با لباس کردی غیر ممکن است، مگر در منزل خودتان. دکتر جنتی متصل میگفت: "زاویهی دید شما با آقای هادی تفاوت دارد." من با وجود همهی فهمم دارم دیوانه میشوم که این چه فهمی است.
پنجشنبه- 6 اردیبهشت 1335"(3)
سوم، یادداشت دیگریست که نیما در همین تاریخ، دربارهی همین موضوع، یعنی رفتن به آتلیه عکاسی هادی شفائیه و عکس انداختن در آنجا نوشته است:
"مثل آدم دیوانه من رفتم. مرا با بچهام و زنم عکس برداشت که روز دیگر بیایند و به میل ما عکس بردارند. چون در اینجا ممکن نبود.
دکتر جنتی هم که میخواست با من عکس بردارد ممکن نشد و ماند. عکس علیحدهی من هم ممکن نشد و ماند.
پنجشنبه، 6 اردیبهشت 1335"(4)
چهارم، بخش اول یادداشتی با عنوان "سوء استفادههای مردم از من" است که در اواسط اسفند ماه 1335 نوشته شده است:
"1- عکساندازیهای هادی شفائیه از زن و بچهی من که باید پیش او بماند و پیش من نماند. این علم است، علمی که ما از آن سر به در نمیآوریم."(5)
لحن این یادداشتها، مانند لحن اغلب یادداشتهای دیگر نیما یوشیج دربارهی اقوام و دوستان و آشنایان و اطرافیان طلبکارانه، بدگویانه، تمسخرآمیز و همراه با طعنه و گوشه و کنایه است، و بیانگر این بدگمانی توهّمآمیز نیما که گویا همهی عالم و آدم دشمن او و در پی سوء استفاده کردن از او و ضربه زدن به او بودهاند. از این موضوع که بگذریم، همین چند یادداشت کوتاه حاوی اطلاعات جالبی از رابطهی نیما یوشیج و هادی شفائیه است. اول اینکه نیما یوشیج همراه با همسرش و پسرش، در تاریخ پنجشنبه 6 اردیبهشت 1335 به آتلیه عکاسی هادی شفائیه رفتهاند و هادی شفائیه از آنها چند عکس برداشته است. این همان موضوعی است که هادی شفائیه در "خاطرهای از نیما یوشج" به آن اشاره کرده و دربارهی آن چنین نوشته است:
"چندی بعد به دعوت او به خانهاش رفتم و از مصاحبتش محظوظ شدم. آن روز حالش خیلی خوب بود. میگفت "دیشب وقتی از اتوبوس پیاده شدم و به خانه میآمدم، در راه شعر ازم میریخت". خیلی از اشعارش را روی قطعه کاغذهایی که سابقاً در قوطی سیگارها، میان دو ردیف سیگار وجود داشت، نوشته بود؛ یا روی بریدههایی از چنین تکه کاغذهایی.
هنگام خداحافظی خواهش کردم روزی به آتلیهام بیاید تا پرترههایی از او تهیه کنم. وظیفهی هدایتش را به عهدهی همان دوستی که وسیلهی آشنایی ما شده و آن روز هم مرا تا خانهی نیما همراهی کرده بود، گذاشتم و او در انجام این وظیفه تأخیر نکرد. با هم آمدند..."
همانطور که میبینیم، هادی شفائیه، دربارهی اینکه نیما یوشیج همراه با همسر و پسرش به آتلیهی او رفته، چیزی ننوشته؛ همچنین از دوست مشترکی که نیما یوشیج را به آتلیهی او برده، نام نبرده است. ولی از یادداشت نیما یوشیج معلوم میشود که دوست مشترک نیما یوشیج و هادی شفائیه دکتر جنتی بوده و و عالیه و شراگیم هم با آن دو به آتلیهی هادی شفائیه رفتهاند و هادی شفائیه از هرسهی آنها عکسبرداری کرده است. اینکه در این جلسه، هادی شفائیه چند عکس از نیما و خانوادهاش برداشته و هر عکس دربرگیرندهی کدامیک از اعضای این خانواده بوده، معلوم نیست. عکسی را هم که هرسه در آن باشند، من ندیدهام و معلوم نیست چنین عکسی هم گرفته شده یا نه؛ ولی عکسی که عالیه و شراگیم در آن کنار هم نشستهاند، همچنین عکسی را که نیما و شراگیم کنار هم نشستهاند و نیما دستش را روی شانهی شراگیم گذاشته، دیدهام و در میان عکسهای به یادگار مانده از نیما یوشیج، موجود است.
موضوع جالب توجه دیگر بهانهگیریهای نیما در این دیدار بر سر نحوهی عکسبرداری است. ظاهراً محیط آتلیه محیط مأنوسی برای نیما یوشیج نبوده و او در آنجا احساس راحتی و آرامش نمیکرده؛ به همین دلیل ناآرام و عصبی بوده و بهانههای مختلف میگرفته است. هادی شفائیه در "خاطرهای از نیما یوشیج" در این باره چنین نوشته است:
"آن روز نیما آرام نبود. گویی از گرفتن عکس وحشت داشت. پیاپی نداشتن کراوات، مناسب نبودن لباس و بهانههای دیگری را عنوان میکرد. من چندان سعی در آرام کردن او نداشتم زیرا طی ملاقاتهای گذشته وحشتی از زندگی در او احساس کرده بودم و میخواستم اثر این حالت را در چشمان و نگاه او ثبت کنم و تصاویری لایق و بیانگر شخصیت و روحیات او به دست آورم با تمام خطوط و مشخصات چهره."
اشارهی نیما یوشیج به این موضوع هم در یادداشتی که در این باره نوشته، بهنوبهی خود جالب توجه است:
"معلوم نشد چرا نمیتوانستیم با لباسی که خودمان میخواهیم عکس برداریم. مثلاً اگر ما لباس کردی داشتیم آیا در آن آتلیه عکسبرداری ممکن نبود. هادی میگفت عکسبرداری با لباس کردی غیر ممکن است، مگر در منزل خودتان. دکتر جنتی متصل میگفت: "زاویهی دید شما با آقای هادی تفاوت دارد." من با وجود همهی فهمم دارم دیوانه میشوم که این چه فهمی است."
ظاهراً هادی شفائیه میخواسته از نیما به همان صورت که در واقعیت بوده عکس بردارد و عکسش بیانگر چهرهی واقعی نیما یوشیج در لباس رسمی باشد ولی نیما یوشیج این را نمیخواسته، برای همین بهانهجویی میکرده و ایراد میگرفته است. یکی از دوستان هادی شفائیه خاطرهی زیر را از هادی شفائیه نقل کرده است:
"يك روز نيما به استوديو عکاسیام آمد و من به او گفتم بنشين تا از تو عكس بگيرم. نيما بهانه آورد كه سر و وضعش مرتب نيست و كراوات ندارد. به او گفتم نيما واقعی الان جلوی چشمم است و میخواهم همانطور که هستی ازت عكس بگيريم."
گویا نیما مایل بوده که هادی شفائیه با لباس محلی- مثلاً لباس کردی- از او عکس بردارد ولی هادی شفائیه مایل به این کار نبوده و محظورهایی داشته که مانع میشده در آتلیهاش از نیما با لباس غیر رسمی عکس بیندازد و برای همین به نیما قول داده که روز بعد به خانهی آنها میرود و از او و خانوادهاش با لباس کردی یا هر لباس محلی دیگری که نیما یوشیج میخواهد، عکس بیندازد- قولی که ظاهراً هیچوقت عملی نمیشود. مشکلات دیگری هم در کار بوده که به سبب آنها هادی شفائیه نتوانسته از نیما عکس تکی و عکس با دکتر جنتی بردارد- مشکلاتی که معلوم نیست از چه نوعی بودهاند، فنی یا غیر از آن...
هادی شفائیه دلبستگی خاصی به نیما یوشیج داشته و دارد، به همین خاطر نام یکی از پسرانش را نیما گذاشته است. او به دو تا از پرترههایی که از نیما یوشیج تهیه کرده، عشق خاصی دارد و در دو طرف میز کارش قابهایی از این دو عکس گذاشته که در عکسهایی که از او در پشت میز کارش گرفته شدهاند، این دو عکس معروف نیما هم دیده میشوند.
نکتهی جالب توجه دیگر دربارهی عکسهایی که هادی شفائیه از نیما یوشیج گرفته این است که هادی شفائیه به پسر نیما یوشیج گفته که نگاتیوهای عکسهای مربوط به نیما یوشیج و چاپ اصلی عکسها را پیش از ترک ایران و مهاجرت به آمریکا از بین برده است. این مطلب را شراگیم یوشیج در پانویس یکی از یادداشتهای نیما یوشیج دربارهی هادی شفائیه نوشته است:
"هادی شفائیه میگوید تمام عکسها و نگاتیوهای مربوط به نیما را سوزاندم چون جا نداشتم با خودم به آمریکا بیاورم..." (6)
با توجه به دلبستگی شدیدی که هادی شفائیه به نیما یوشیج داشته بعید میدانم آنچه او دربارهی عکسهای نیما و از بین بردن نگاتیوهایشان به شراگیم یوشیج گفته حقیقت داشته باشد. احتمال میدهم که او به خاطر دلگیری از شراگیم یوشیج که بدون اجازهی او اسلایدی را که او از نیما یوشیج برداشته- و چهگونگی تهیهی آن را در "خاطرهای از نیما یوشیج" توضیح داده- تصاحب کرده و آن را به صاحب اصلیاش که هادی شفائیه بوده پس نداده، این حرف را به شراگیم زده و به او جواب سربالا داده و در واقع او را از سر خود باز کرده است. به موضوع تصاحب اسلاید نیما یوشیج توسط شراگیم و پس ندادنش به هادی شفائیه هم در "خاطرهای از نیما یوشیج" اشاره شده است:
"با نهایت تأسف اکنون من این اسلاید زیبا را در اختیار ندارم. سالها بعد، زمانی که احمد شاملو سردبیر مجلهی خوشه بود و از وجود اسلاید اطلاع داشت، آن را برای چاپ در مجله از من گرفت و نزد او ماند. سالها گذشت تا این که روزی مرتضی ممیز- گرافیست نامی- برای ترتیب نمایشگاهی از من خواست تا از عکسهای نیما، آنچه دارم، یک چاپ یزرگ به او بدهم. روزی که به تماشای آن نمایشگاه رفتم، در کنار عکسهایی که داده بودم، با کمال تعجب، یک عکس چاپ شده از همان اسلاید نیز نظرم را به خود جلب کرد. وقتی از ممیز سوآل کردم که آن را از کجا به دست آورده جواب داد که از شراگیم (پسر نیما) گرفته است. من آنچه را تا اینجا خواندید برایش گفتم و خواهش کردم آن اسلاید را بگیرد و به من بدهد. اما وقتی او را دیدم و جویای اسلاید شدم گفت که من خواستم ولی او اظهار داشت که مال اوست و نداد."
به این ترتیب معلوم میشود که چند تا از عکسهای تکی و خانوادگی نیما یوشیج را که در سالهای 1334 و 1335 و در زمانی که نیما یوشیج حدود شصت سال داشته، هادی شفائیه از او برداشته است. اما عکاسهای سایر عکسهایی که از نیما یوشیج به یادگار مانده، چه کسانی بودهاند؟
یکی از این عکاسها خود نیما یوشیج بوده که از جوانی به عکاسی دلبستگی خاصی داشت و با دوربین لوبیتلش عکسهای زیادی از خودش و خانوادهاش و منظرههای طبیعت یوش و اطراف آن گرفته بود. طبق آنچه کیومرث درمبخش در مصاحبهای با خبرگزاری ایسنا گفته، نیما یوشیج در سال 1338 (آخرین سال زندگیاش) هفده قطعه از این عکسها را به عنوان یادگاری به او هدیه داده و این عکسها هماکنون در اختیار این عکاس نامدار است. علاقهی نیما یوشیج به عکاسی را میتوان از مطلبی که در تاریخ 29 اسفند 1310 در نامه به برادرش، لادبن، نوشته؛ دریافت:
"سه قطعه عکسهایی را که امسال انداخته بودیم، فرستادم. امیدوارم که در این تابستان شیشههای خوب تهیه کرده، با ذخیرهی کاملتر به یوش بیایم و عکسهای زیادتر از آن برادر عزیزم بردارم که تلافی مافات شود." (7)
عکاس دیگری که از نیما یوشیج عکسبرداری کرده کیومرث درمبخش است. او در سال 1338 (آخرین سال زندگی نیما) و در سن 14 سالگی با نیما یوشیج آشنا شده و واسطهی این آشنایی هم فریدون مشیری بوده که او را با خود به خانهی نیما یوشیج برده و در آنجا درمبخش نوجوان از نیما یوشیج 64 ساله چند عکس برداشته است. او این موضوع را در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا چنین توضیح داده است:
"از ۱۳ سالگی کار عکاسی را شروع کردم و با مطبوعات همکاری داشتم. در ۱۴ سالگی با فریدون مشیری به دیدار نیما یوشیج در خانهاش در تجریش رفتم و عکسهایی از این شاعر گرفتم. پس از ۲۰ روز عکسها را برای نیما بردم. در آن دیدار نیما دربارهی عکاسی و اینکه با دوربین لوبیتلی که برادرش برای او تهیه کرده، عکسهایی را از خودش گرفته صحبت کرد. در آن دیدار نیما تعدادی از آن عکسها را به من هدیه کرد."
به گفتهی کیومرث درمبخش "نیما بسیار علاقمند به عکاسی از خود بوده و با استفاده از سه پایه و دکمهی سلفتایمر دوربین عکسهایش را میگرفته. او این عکسهای زیبا را با دوربین 120 لوبیتل عكاسی كرده است، دوربینی که در دورهای از تاریخ این کشور مهمترین دوربین خانوادگی بود ".
کیومرث درمبخش همچنین از عکسی صحبت میکند که سه روز قبل از مرگ نیما یوشیج، جلال آلاحمد از او برداشته است:
" كيومرث درمبخش به تازگی مجموعه عکسی را که توسط خود نیما از خودش گرفته شده، در "خانهی هنرمندان" به تماشا گذاشته است. او مىگويد: آخرين عكس در اين مجموعه را جلال آلاحمد سه روز قبل از مرگ نيما در خانه تجريش از او گرفته است."
در کتاب "یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج" یادداشتهای دیگری دربارهی عکسهایی که از او برداشته شده، وجود دارد. از جمله یادداشت زیر:
"فریدون مشیری هفت قطعه عکس را به من نداده است، حتی عکس زن و بچهام را. در شب نمایش نقاشیهای بهمن محصص، عکس از من انداختند و هنوز به من ندادهاند و معلوم است چه کردهاند. در مجالس خیلی کوچک باز در راهرو غیر آن عکس انداختند، عکس در همان مجالس از من و سعید نفیسی انداختند و به من ندادند. به قدری مردم ناجوانمرد هستند که در نظر من نفرتانگیز میشوند. من در تهران از کمتر کسی جوانمردی دیدم."(8)
و یادداشت زیر:
"محقق NICOLA BAUVIE و نقاش CIERRGE VERNET پیش من آمدند و در ماه خرداد بود که از من عکس انداختند و مصاحبه کردند، توسط محصص و مرزبان آمدند، یکشنبه 20 تیر ماه بنا بود به اروپا بروند..." (9)
و یادداشت زیر:
"صبح پنجشنبه 2 مرداد (1337) به تبریز رسیدیم. بار را در انبار توشهی قطار گذاشتیم. نهار منزل شهریار بودیم و شام، و صبح رفتیم با شهریار چند قطعه عکس انداختیم..." (10)
شهریور 1390
□
(1)- متن کامل این نوشته، در دوماهنامهی اینترنتی دینگدانگ، با عنوان "آخرین عکس نیما" منتشر شده است.
(2)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- به کوشش شراگیم یوشیج- انتشارات مروارید- ص 226
(3)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- ص 239
(4)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- ص 259
(5)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- ص 104
(6)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- ص 226
(7)- کشتی و توفان (50 نامه از نیما یوشیج- انتشارات امیرکبیر- شهریور 1351- ص 109
(8)- یادداشتهای روزانه نیما یوشیج- ص 189
(9)- یادداشتهای روزانه نیما یوشیج- ص 206
(10)- یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج- ص 129
|