بین نخستین پیروان نیما یوشیج- که عبارت بودند از منوچهر شیبانی، فریدون توللی، سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و مهدی اخوانثالث- سیاوش کسرایی وفادارترین و پیگیرترین پیرو او بود. منوچهر شیبانی و فریدون توللی که خیلی زود راه خود را از نیما یوشیج جدا کردند و هریک به راه خود رفتند. احمد شاملو و هوشنگ ابتهاج و مهدی اخوان ثالث هم گرچه به طور کامل از نیما یوشیج دل نکندند ولی چندان هم به او وفادار نماندند و پیروان پیگیرش نبودند. اولی به راه شعر سپید رفت، دومی و سومی به راه شعر کلاسیک. اسماعیل شاهرودی هم در جوانی دچار روانپریشی شد و ستارهی شاعریاش خیلی زود غروب کرد، در نتیجه فرصت چندانی برای پیگیری و پیروی راه نیما پیدا نکرد. ولی سیاوش کسرایی از بیست و پنج سالگی- سال ۱۳۳۰- که شعر زیبای "پس از من شاعری آید" را سرود تا سال ۱۳۷۳- یک سال قبل از مرگش- که شعر "خواب شمع" را به یاد دوست شاعرش، محمد زهری، سرود؛ به مدت ۴۳ سال پیرو پیگیر و وفادار راه نیما بود و در این مدت بیش از ۲۰۰ شعر کوتاه و بلند نیمایی و دو منظومهی استورهای- حماسی نیمایی (آرش کمانگیر و مهرهی سرخ) سرود و به احتمال زیاد در ده سال آخر عمرش شعرهای نیمایی دیگری هم سروده که هنوز منتشر نشده، با این حساب او پربارترین شاخهی برومند و بالندهی شعر نیمایی است.
افزون بر سرودن شعرهای نیمایی، سیاوش کسرایی یکی از معدود شاعرانی بود که دربارهی نیما یوشیج و شعر آزادش چندین مقاله نوشت و در آنها به بررسی ویژگیهای شعر نیما و تفسیر و تبیین پیچیدهترین آنها پرداخت. در این زمینه، ۱۲ مقاله و یک مصاحبه از او منتشر شده که بعضی از آنها- مانند "پیچان"، "ریرا: آواز آدمی"، "پرواز در هوای مرغ آمین"، "چهرهی مردمی شعر نیما" و "افسانه: اوج بلند آغاز"- در زمرهی نوشتههای ممتاز و روشنگر دربارهی شعرهای نیما یوشیج هستند، و از این نظر هم او از پیگیرترین پژوهشگران و مفسران شعر نیما یوشیج است و، در کنار مهدی اخوانثالث که با نوشتن کتابهایی چون "بدعتها و بدایع نیما یوشیج" و "عطا و لقای نیما یوشیج" محقق و مفسر ممتازی در حوزهی شعر نیمایی بهشمار میرود، در صدر قرار دارد.
همچنین سیاوش کسرایی مدتی در دانشگاه زاهدان "شعر معاصر" تدریس کرد و در این مدت به تبیین ویژگیهای شعر نیما و تشریح و تفسیر آنها برای دانشجویان پرداخت و جزواتی هم برایشان تهیه کرد که متأسفانه از آنها چیزی در دسترس عموم نیست.
یکی از ویژگیهای ممتاز و ارزندهی شاعری سیاوش کسرایی این است که شعر نیمایی را در دو حوزهی شعر حماسی و شعر سیاسی گسترش و تکامل چشمگیری بخشیده است. منظومههای حماسی- استورهای "آرش کمانگیر" و "مهرهی سرخ" جزو معدود منظومههای از این نوع در شعر معاصر است. منظومهی "آرش کمانگیر" که نخستین منظومهی حماسی- استورهای شعر معاصر است، شناخته شدهتر از آن است که نیاز به توضیح و معرفی داشته باشد، ولی منظومهی "مهرهی سرخ" که کسرایی آن را در سال ۱۳۷۰ سرود، منظومهای کمتر شناخته شده است و بر اساس داستان "پر آب چشم" زخمی شدن سهراب به دست رستم سروده شده و ماجرای آخرین ساعات زندگی سهراب و اندیشهها و دغدغههای ذهنی او را در این واپسین لحظههای عمر به تصویر کشیده است. کسرایی این منظومه را در گفتاری در واپسین ماههای عمرش چنین معرفی کرده است:
"در سفینهی بزرگ فردوسی مهرهای یافتم سرشار از زیباییهای زندگی و آغشته به تمامی تاریکیهای مرگ. نگین سرخی با تلألو سیاه. قطرهای به گنجایش دریا و هردو گونه دریا: آرامش و طوفان، ناف ساکن گردابی که بحری را در پیرامون به تلاطم میآورد. تماشا را پیشتر رفتم و موجم فروکشید. "آرش کمانگیر" میوهی جوانی گوینده و با فرسنگها فاصله، "مهرهی سرخ" میراث سالخوردگی من است. اگر شباهتی در میان این دو شعر باشد در وجه کلی آنهاست، که هر یک با زبان روزگار خویش در جستوجوی پاسخی به ناامیدیاند.
"آرش" و "سهراب" گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند اما هریک را وظیفهای دیگر است. آرش با بر جا نهادن گرد تن، از سد مرگ برمیجهد و نه جان خود که جانهای بیشمار دیگری را میرهاند که جز این را برنمیتابد. اما سهراب نوخاسته خیرخواهیست خطر کرده و خطا رفته با خنجری در پهلو که دادخواهانه نگران سرانجام داوری بر کار خویشتن است و اگر شباهنگام به تبسمی چشم فرومیبندد سحرگاهان به تشویشی دیده میگشاید. آرش سپاس زندگی گویان چنان که خود اراده کرده میمیرد ولی سهراب، تماشاگر سادهی دلفریبیهای حیات، هنوز زندگی را نزیسته است که فرجامی شگرف را بر خود فراهم میکند. در جهان واقعیت که آرشها اندکاند و سهرابها بیشمار، کابوس این رستاخیز هولناک هرروز و هرشب و در همهی احوال با ماست و ما نیز چون او اما با جراحتی در جان، در برزخ مرگ و زندگی، نوشدارویی نایافته را انتظار میکشیم.
بیهوده نیست که در گردباد برخاسته، باز شاهنامه است که با تصویرهای برجستهاش زیر چشم ما ورق میخورد: تهمینههای بیفرزند و بدون همسر، سهرابهای نوخاستهی سرگردان، گردآفریدهای دلپذیر بیعشق مانده، رستمهای خودشکن، سیاووشهای بیگناه، اسفندیارهای فریب خورده و بسا خودکامان و ناکامان دیگر و حتا سیمرغهای به آشیان خزیده و سمندهای بیسازوبرگ رها شده جداجدا و در سرزمینی بدون خداوند، و چنین است که هیاهوی خیل آوارگان از سراسر جادههای جهان به گوش میرسد.
در این هنگامهی پر آشوب که میهن بلاخیز ما نیز در کشاکش بودونبود نام و تاریخ و فرهنگ خویشتن است، من "مهرهی سرخ" را به دست شما آگاهان میسپارم. همچنان که یک بار در سی و هفت سال پیش "آرش" را به شما واگذاردم و شما او را در دست و دامان و گهواره دلهایتان به برومندی رساندید.
در "مهرهی سرخ" سخن از خطاهای خطیر نیکخواهانیست که شیفتگی را به جای شناخت در کار میگیرند و شتابزده و با دانشی اندک تا مرزهای تباهی میرانند. و اینک تاوانهای سنگینی که میبایدشان پرداخت.
از که بنالیم؟! پراکندگی، میوهی آن تلخ دانههاییست که خود بر این زمین افشاندهایم و اکنون بارور شده است.
هرکه را آرمانی در سر و آرزویی در دل بوده است، در سیاهچال جدایی با خویش میتابد. و اما کلید این سیاهچال بزرگ؟!"
حوزهی شعر سیاسی هم حوزهی دیگریست که کسرایی در آن به بسط و گسترش شعر نیمایی پرداخت. این شاخهای از شعر نیمایی است که خود نیما با سرودن شعرهایی چون "خونریزی"، "دل فولادم" و "روی بندرگاه" آن را بارور کرد. سیاوش کسرایی این شاخه را رشد و گسترش چشمگیری داد و در زمینهی سرودن شعرهای سیاسی نیمایی پیشرو و پیشگام بود. او که حساسیت سیاسی شدیدی داشت، نسبت به برخی از رویدادها و فاجعههای سیاسی ایران و جهان که بر او اثر عمیق داشت و تا اعماق جان و روانش را متأثر کرد، واکنش شاعرانه نشان داد و جراحت قلب حساسش را به زبان شعر سرود.
شعرهای "هیچکس در خانهی خود نیست" که به یاد پاتریس لومومبا سروده شده، "ویتنامی دیگر" که خطاب به ارنستو چهگوارا سروده شده، "تصویر" برای مبارز عراقی- خالق محجوب- "شهادت شمع" تقدیم به شاعر و کارگر مبارز ایرلند- بابی ساندز- "هیروشیما" در همدردی با بازماندگان فاجعهی انفجار بمب اتمی در هیروشیما، نمونههای درخشانی از واکنش شاعرانهی کسرایی نسبت به فاجعههای سیاسی در سطح جهاناند. در واکنش به فاجعههای سیاسی در داخل ایران و حبس و شکنجه و کشتار مبارزان و آزادیخواهان هم سیاوش کسرایی شعرهای فراوانی سروده که مهمترین آنها عبارتاند از: "یادگار" برای مرتضی کیوان، "دیدار یک سویه" به خسرو گلسرخی، "غربت" برای حسین قبادی، "پاییز درو"، "آرش کمانگیر"، "مردی بزرگ در خم این راه"، "خم بر جنازهای دیگر"، "گرهبند خون"، "هجده هزارمین" و ...
در واکنش به رویدادهای سیاسی در فصلهای پاییز و زمستان سال ۱۳۵۷ و اعتصابات و مبارزات و کشتارهای این سال هم سیاوش کسرایی بیش از ده شعر سیاسی سرود و آنها را در مجموعهی "از قرق تا خروسخوان" منتشر کرد. به دلیل پرشتابی و پرتبوتابی رویدادها، و محدودیت فرصت برای همراهی با آنها، کسرایی بیشتر این شعرهای سیاسی را به صورت بیوزن سرود. شعرهای "پیام" و "چراغی فرا راه طوفان" به مناسبت اعتصاب نویسندگان و کارگران روزنامهها در مبارزه با سانسور، شعرهای "مصب" و "قصیدهی درازراه رنج تا رستاخیز" و "ژاله بر سنگ افتاد" در توصیف راهپیماییهای اعتراضی مردم و حملهی سربازان به آنها و کشتوکشتارهای حاصل از آن، شعر "از قرق تا خروسخوان" در توصیف شبهای حکومت نظانی، شعر "در فروبستگی" در توصیف اعتصاب کارکنان شرکت نفت، شعر "بهشت زهرا" در توصیف مراسم خاکسپاری کشتهشدگان تظاهرات عمومی، نمونههای بارزی از این نوع سرودههای سیاسی سیاوش کسرایی است.
از نظر فن شعر و تکنیکهای شاعری هم سیاوش کسرایی از شاعرانی بود که شعر نیمایی را در چند حوزه گسترش دادند و تکامل بخشیدند. یکی از این حوزهها حوزهی وزن مختلط است. خود نیما آخرین شعرش "شب همه شب" را دو وزنی سرود ولی فرصت و مجال نیافت که در این حوزه آزمایش و تجربهاندوزی بیشتری کند و نمونههای دیگری ارائه دهد. سیاوش کسرایی در منظومهی "آرش کمانگیر" در این زمینه گام دیگری برداشت و بخشی از این منظومه را که در آن آرش با مردمان ایرانشهر سخن میگوید- بنا بر ضرورتی که برای تغییر آهنگ کلام احساس میکرد تا گفتار آرش تشخص یابد و از گفتار راوی داستان مجزا شود- در وزنی متفاوت ولی همخانواده با وزن اصلی منظومه ساخت. اینک دو نمونه از ترکیب وزنها در این منظومه. سطرهایی که عادی تایپ شده، دارای وزن اصلی منظومهاند؛ و سطرهایی که زیرشان خط کشیده شده، دارای وزن فرعیاند:
کمکمک در اوج آمد پچپچ خفته
خلق چون بحری برآشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی چون صدف از سینه بیرون داد.
"منم آرش..."
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
"منم آرش، سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را اینک آماده."
نکتهی جالب توجه این است که کسرایی در این بخش، با مهارت و هنرمندی تمام و از طریق دو سطر کوتاه واسطه که همچون "پاساژ" در موسیقی عمل میکنند و اگر به دنبال سطرهای با وزن اصلی خوانده شوند از نظر وزن همجنس آناند و اگر مستقل خوانده شوند همجنس وزن فرعیاند، عمل انتقال از یک وزن به وزن دیگر را انجام داده است.
زمین خاموش بود و آسمان خاموش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش
به یال کوهها لغزید کمکم پنجهی خورشید
هزاران نیزهی زرین به چشم آسمان پاشید
نظر افکند آرش سوی شهر آرام
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
مردها در راه.
حوزهی دیگری که در آن کسرایی شعر نیمایی را گسترش داده، حوزهی امتداد دادن وزنهای دو-رکنی، خارج از قالب شناخته شدهی آنها است. نیما این وزنها را منجمد خوانده بود و فکر میکرد که قابلیت امتداد یافتن ندارند. بعضی از شاعران نیمایی پس از او با ساختن بعضی سطرهای امتداد یافته و فراتر رفته از پایه در شعرهایی با این وزنها نشان دادند که بر خلاف تصور نیما، این وزنها هم قابلیت امتداد یافتن را دارند. سیاوش کسرایی یکی از این شاعران است. او در منظومهی "مهرهی سرخ" که در یکی از همین وزنهای دو-رکنی ساخته شده، در چند مورد سطر شعرش را از پایهی معیار این وزن فراتر برد و آن را تا حدی که نیاز داشت امتداد داد. اینک چند نمونه از اینگونه سطرهای امتداد یافته که زیر آنها خط کشیدهام:
سهراب
خشمخورده و نالان:
- " زان رو که ژاژخواه دهانی به نیشخند نگوید:
نوخاسته نگر که به بازو
بربسته نابجا
طوق و نگین رستم دستان!"
و
از بارهی جوان
تهمینه زین و برگ و سلاح و لگام را به نوازش
برمیگیرد
با اسب تنسپرده به تاریکی و به دشت
با چندگامکی
همراه میرود
و
دشمن گرفت پارهی جان را و با فریب
پهلوی او درید
اما چه شومتر به مکافات خود رسید
وای از من پلید!
کین بسته بود در به دلم با هزار قفل، دریغا ز یک کلید
دستت چو تیغ خدعه فرود آرد
- حتا به راه داد-
هشدار!
عاقبت
آن تیغ را به قلب تو میکارد!
دی 1387