امشب هم
مانند هر شب
در ساعت دوازده
گشت و گذار نیمهشبم را
آغاز کردهام
در کوچههای پرهیجان محلهی وبلاگ.
در وبلاگی به نام "گل سرخ" مطلبیست
دربارهی طلوع گل سرخی
که سال پیش در افق سبز آرزو دمید
سرشار از عطر دلکش امیّد.
در وبلاگ "در آرزوی صبح جاودان"
عکسی شکوهمند، هزاران ستاره را
در حال راه پیمایی
در راه شیری
تا سرزمین صبحدمان میدهد نشان
و در کنارشان
افتاده بر زمین
قلبی پر از ستارهی خونین
در سینهی سیاهی سنگین آسمان.
در وبلاگ "شرارهی یک شعر"، شاعری
با نام مستعار "شرر"
اینسان سروده است:
"هرگز گمان مبر
خاموش گشتهایم
هرگز گمان مبر که فراموش گشتهایم
چون آتشی نهفته به خاکستریم ما
لبریز از التهاب
آکنده از لهیب
دریای بیکرانهای از اخگریم ما
چشمانتظار ساعت مسعود اشتعال
و شعلهور شدن
خورشید صبحگستر روشنگریم ما."
در وبلاگ "چرند و پرند"
که طنزهای جالب و باحالی
هر ماه چند بار در آن "آپ" میشود
طنزیست دلنشین
دربارهی رفیق مددکار و یار وبگردان
آغاز آن چنین:
"درهای بسته را به رویم باز میکنی
ممنوعها را
بر من مجاز میکنی
با تو به هر کجا که بخواهم
سر میکشم
در گوشه و کنار جهان پر از خبر
گشتوگذارمیکنم
زاخبار محرمانه و ممنوع داغ داغ
آگاه میشوم
با تو رها ز بندم و آزادم
ای یاور همیشهی وبگردان!
ای یار مهربان!
محبوب من!
فیلترشکن!"
"من یک زنم"
وبلاگ دیگریست که هر شب به آن
سرمیزنم
"خورشید خانم"
وبلاگ نویس سرکش و بیپروا
در "پست" تازهاش
که "کی مدیر بهتریست؟"
عنوان آن است
دربارهی ادارهی دنیا نوشته است
سهم شما ای آقایان!
در جنگ و کشت و کشتار
و غارت و تجاوز و وحشیگری
در طول بیست قرن، چه اندازه بوده است؟
و سهم ما زنان به چه اندازه؟
این خود به روشنی
اثبات میکند که شما مردان
هرگز نبودهاید مدیران صالحی
در عرصهی هدایت ملتها
و حوزهی مدیریت دنیا
پس بهتر است
ای بیکفایتان
در قرن بیست و یک
کار اداره کردن دنیا را
بر عهدهی زنان بگذارید
و خود به کار سادهتری مثل شستوشو
یا پختوپز بپردازید.
اینها و چند وبلاگ دیگر را
هر شب
از ساعت دوازده
تا ساعت دو
در گردش شبانهی خود
میبینم
و بعد
سرشار از ایدههای جدید
با بچههای پرشروشور محلهی وبلاگ میکنم وداع
و میشوم روانهی وبلاگم "آشیانهی اندیشه"
تا چیزکی در آن بنویسم برایشان
امشب هم
مانند هر شب.
اردیبهشت ۱۳۸۹
|