[متن سخنرانی در انجمن فیزیک ایران، در مراسم اهدای جایزهی بهترین داستان علمی- تخیلی سال ۱۳۸۲]
ادبیات، هنر، دانش و فلسفه از این نظر که همگی جویندگان رازهای ناگشودهی جهان و کاشفان حقیقتهای نامکشوف وجوداند، همراهاند و شاخههای گوناگون درخت شناخت را تشکیل میدهند. اینها همگی در مسیرهایی پیش میروند که در نهایت به هم میگرایند و همسو میشوند. اینها همگی کنجکاوانه جویای رازهای نامشکوف جهان و مشتاق پی بردن به اسرار ناشناختهی حوزههای گوناگون وجوداند. آنها جوینده و پویندهاند، و همیشه در تکاپو برای کشف رازها و معماهای بیپاسخ ماندهی دنیای بیکراناند که سرشار از ناشناختههاست. آنها تشنهی درک بیشتراند و در تلاش پیگیر برای روشن کردن تاریکیهای عرصههای آگاهی و پرتوافکندن بر تیرگیهای حوزههای هنوز ناشناختهاند.
اگر هنر و فلسفه را کنار بگذاریم و تنها به ادبیات و دانش توجه کنیم، میبینیم که پیوند تنگاتنگ محکمی بین این دو عرصهی بهظاهر دور از هم وجود دارد. این هردو تشنهی کشف و شهوداند، تشنهی دریافت و درکاند، در پی باز کردن دریچههای تازه و ناگشودهای هستند که معلوم نیست بر کجا گشوده میشود، و در تلاش برای گشودن پنجرههایی بر چشماندازهای بیکران پوشیده از مه ابهام و افقهای نامکشوف آفرینشاند.
از زمان لوکرتیوس رومی که در منظومهی "دربارهی طبیعت اشیا" به توضیح فلسفهی اپیکور پرداخت و ضمن تشریح نظریات فلسفی و علمی این فیلسوف بزرگ، به بحث دربارهی اتمها و خلاء روح، ادراک حسی، روانشناسی و اراده، منشاء دانش نجوم، انواع و رشد آنها، پرداخت و فشردهای از مفهومهای علمی رایج در دوران پیشامسیحیت را فراهم کرد، تا دوران ما- یعنی زمانهی آیزاک ازیمف که خالق بیش از پنجاه رمان و نوول علمی- تخیلی در رابطه با کهکشانها و سیارههای منظومهی خورشیدی، از جمله "الاههی انتقام"، "اختران غباررسان"، "اقیانوسهای ونوس"، "ماههای مشتری"، "قلوهسنگی در آسمان"، "سفر شگفتانگیز"، "آخرین بنیاد کهکشان" و ... است- ارتباط بین دانش و ادبیات همیشه نزدیک و ناگسستنی بوده و بدهبستانهای فراوان و برهمکنشهای گوناگون بین این دو عرصه همیشه در جریان بوده، و در طی آن ایندو از هم بسیار ایده گرفته و به هم ایده داده، از هم اثر پذیرفته و بر هم اثر نهاده، و با هم تعاملی سازنده و تفاهمی پوینده داشتهاند.
نمونههای مشهور هربرت جرج ولز با رمانهای علمی- تخیلی ارجمندی همچون "ماشین زمان"، "جزیرهی دکتر مورو"، "قصههای فضا و زمان"، "یوتوپیای جدید"، "پیشگوییها"، "نخستین مردان در کرهی ماه"؛ و ژول ورن با رمانهای علمی- تخیلی گرانقدری همچون "پنج هفته در بالن"، "دور دنیا در هشتاد روز"، "مسافرت به مرکز کرهی زمین"، "بیست هزار فرسنگ زیر دریا"، "جزیرهی اسرارآمیز"، "به گرد کرهی ماه"؛ به عنوان دو نفر از نامدارترین داستاننویسانی که آثارشان خدمتهای شایان توجهی به پیشرفت دانش کرده و راه ناهموار تکاپوهای علمی را هموارتر از گذشته کرده، چنان شناخته شدهاند که بینیاز از توصیفاند.
رابرت سیلوربرگ، آلدوس هاکسلی، آلدیس برایان، جیمز گراهام بالارد، آرتور سی کلارک، ری برادبری، آندره موروا، جونز لوییس، پاول آندرسن، استانیسلاو لم، مایک مککوی، مایکل کرایتون، جان کریستف، پتر هواگ، اریک فوسنس، لارنس دارل، ریچارد داوکینز، توماس پینچوم، نیکلسن بیکر از دیگر نویسندگان نامدار داستانهای علمی- تخیلی در جهاناند.
در فرهنگ سرزمین ما هم پیوند بین ادبیات و دانش و فلسفه و حکمت دیرینه و صاحب تاریخی پرقدمت است. فارابی به عنوان معلم دوم، هم فیلسوف و دانشمند بود هم شاعر و موسیقیدان و صاحب فن شعر بود. پورسینا هم حکیم، فیلسوف و دانشمند بود هم شاعر و ادیب بود و داستانهای "رسالهی پرواز"، "سلامان و ابسال" و "زندهی بیدار" او از نخستین نمونههای داستان علمی- فلسفی- تخیلی در تاریخ ادبیات ماست. خیام ریاضیدان و شاعر بود. ابوریحان بیرونی و خواجه نصیر طوسی دانشمندانی بودند که به ادبیات هم میپرداختند. شهاب سهروردی- فیلسوف اشراقی نابغهی ما- داستانهای فلسفی بسیار زیبایی نوشته، از جمله "لغت موران"، "آواز پر جیرئیل"، "رسالهی پرواز" و "عقل سرخ".
به عنوان یکی از نخستین پیشگامان ادبیات علمی- تخیلی در ادبیات معاصرمان باید از رحیم طالبوف تبریزی نام ببرم. "مسالک المحسنین" و "کتاب احمد" او از نخستین نمونههای داستان علمی- تخیلی، به معنای امروزی خود، در سرزمین ماست.
در چند دههی اخیر هم بزرگوارانی چون احمد آرام، احمد بیرشک، پروفسور هشترودی و پرویز شهریاری از کسانی بوده و هستند که به عنوان پلهای محکم ارتباط بین ادبیات و دانش شناخته شدهاند.
با توجه به اینکه در انجمن فیزیک گرد آمدهایم و حاضران ارجمند همگی از علاقمندان به فیزیک و از دستدرکاران این دانش شگفتانگیزاند، توجه به پیوندهای محکم و ارتباطهای متقابل بین فیزیک و ادبیات، بهویژه اثرپذیری ادبیات نو از فیزیک مدرن، در اینجا بیمناسبت نیست.
از بین تمام دانشهای طبیعی، فیزیک بیشترین خویشاوندی و نزدیکترین نسبت را با ادبیات دارد. و از میان تمام شاخههای فیزیک، کیهانشناسی دارای بیشترین پیوند متقابل با ادبیات است. البته ارتباط بین سایر دانشهای طبیعی- مانند شیمی، زیستشناسی، زمینشناسی، علوم پزشکی و ریاضیات- با ادبیات را نمیتوان نادیده گرفت. همچنین ارتباط بین شاخههای دیگر فیزیک- همچون مکانیک، الکترومنیتیک، اپتیک، ترمودینامیک- با ادبیات را نمیتوان در نظر نگرفت. ولی بیشترین و نزدیکترین پیوند دانش با ادبیات را در دهههای اخیر، کیهانشناسی داشته است. نگاهی به عنوانهای داستانهای علمی- تخیلی منتشر شده در این سالها به روشنی نشاندهندهی نزدیکی این دو بخش از فیزیک با ادبیات است:
ماههای مشتری- اقیانوس زهره- المپیک کهکشانها- بنیاد کهکشان و زمین- پیشبرد بنیاد کهکشانی- جریانهای فضا- جنگ امپراتوری کهکشانها- حلقههای زحل- خورشید عریان- راهزنان سیارکها- ستارگان همچون غبارها- سقوط امپراتوری کهکشانها- شبح خورشد- عقبنشینی از زمین- قلوهسنگی در آسمان- ماجراهای فضا و ...
پس از رنسانس، فیزیک و ادبیات کلاسیک تقریباً همزمان پا به عرصهی وجود نهادند و در کنار هم به رشد و تکامل پرداختند. ادبیات کلاسیک پس از رنسانس با "کمدی خدایان" دانته، بر شعر حماسی دوران کهن که متکی بر فلسفهی ارستویی، جهانشناسی بتلمیوسی و شرعیات کاتولیکی بود، نقطهی پایان نهاد و رمان نو با "دن کیشوت" سروانتس پا به عرصهی وجود نهاد. در عرصهی دانش فیزیک هم انقلاب کوپرنیکی راهگشای فیزیک کلاسیک بود و ظهور فیلسوفان و دانشمندان فیزیکدانی چون دکارت، لاپلاس، نیوتن، گالیله، برونو، سبب شد تا گامهای پرشتابی در راه تکامل دانش فیزیک برداشته شود.
هم دانش فیزیک و هم ادبیات در این دوره سرشار بودند از اعتقاد به انسان، یقین و اعتماد به نفس و اطمینان به عظمت وجود انسانی که میتوانست هر مانعی را از سر راه بردارد، هر معمایی را حل کند و هر پرسشی را هرچند دشوار پاسخ دهد.
در این دوران انسان به عنوان فرد، و فردیت آفریننده و توانای او در گرانیگاه توجه ادبیات و دانش قرار داشت و به مقام رفیع خدایگانی میرسید تا با تلاشهای سترگ خود هرج و مرج موجود در زمین و آسمان و کائوس پریشانسرشت هستی را پایان دهد و نظم نوین را به جهان برگرداند و بشناساند.
در سدههای هفده و هجده و نوزده، با دگرگونی بنیادین و انقلابی سرخطها و عنوانهای اساسی در دانش فیزیک و تحول پارادیم علمی و تحول در الگوهای بینشی، مبانی طرز تفکر انسانی هم در اثر آن و در ارتباط تنگاتنگ و متقابل با آن دگرگون شد و در نتیجه، در ادبیات هم تحولات بینشی و دگرگونی پارادایمها و الگوهای برداشت و برخورد با واقعیت و حقیقت زندگی و جهان به وجود آمد، و به دنبال آن رمان مدرن در مسیر انقلاب کوپرنیکی و تحول نیوتنی تولد یافت. دن کیشوت سروانتس که آن را سرآغاز اصلی رمان تلقی میکنند، نگاشته شد و رمان کلاسیک همزمان با فیزیک کلاسیک نیوتن وارد مرحلهی شکوفایی و باروری گردید.
سدهی بیستم سرآغاز پیدایش فیزیک مدرن و ادبیات مدرن بود، سرآغاز پیدایش مفهومهای دگرگونساز انقلابی- همچون عدم قطعیت، جهش، ناپیوستگی، همبستگی، بستهی انرژی، پایستاری و ناپایستاری، رانش و ربایش تبدیل شونده به هم، بسط و قبض مارپیچی- و فیزیک مدرن و بهخصوص فیزیک کوانتیک و ادبیات مدرن برهمکنشی شگفتانگیز و قابل توجه در چند دههی اخیر داشتهاند. فیزیک کوانتیک سرشار از مفهومها و تعبیرهای شگفتانگیز است که به شدت علاقمندان به ادبیات را به خود جلب میکند و آنها را تحریک و وسوسه به طبعآزمایی در این عرصهها و خلق اثرهای ادبی با چنین درونمایههای جذاب، پررمز و راز، ایهامآمیز و سراسر ابهام و عدم قطعیت میکند.
اگرچه امروزه هم ارتباط بین ادبیات و دانش دوسویه است و ادبیات داستانی نامستقیم یا از بیراهههای مرموز بر دانشمندان دانشهای طبیعی اثر میگذارد و آنها را زیر نفوذ میگیرد و از این راه بر پژوهشهای علمی اثر میگذارد- به عنوان نمونه اثر الهامبخش رمانهای داستاننویسانی چون کارول و گیبسون بر پژوهشهای علمی فیزیکدانان معاصر انکارناپذیر است- ولی اثر معکوس، یعنی اثر فیزیک مدرن بر ادبیات بهمراتب بیشتر است، و ادیبان، بسیاری از تئوریهای علمی ارائه شده در فیزیک کوانتیک را به صورت درونمایهها و سرچشمههای آفرینش ادبی به کار بسته و اثرهای ادبی ارزشمندی پدید آورده اند. بسیاری از نظریهها و فرضیههای علمی جدید، مانند تئوری "هولوگرام اچ اچ"، تئوری "کائوس"، تئوری "بیگ بنگ"، تئوری "سوپراسترینگز" امروزه وارد ادبیات شده و در قالب تصویرها و درونمایههای داستانی عرضه شدهاند.
در داستانی از پتر هواگ به نام "تجربهی پایدار عشق" نویسندهی داستان، نیلز بور- از بنیانگذاران فیزیک مدرن- را وارد داستان کرده و او را به گفتوگو با شخصیت اصلی رمان- شارلوت گابل- واداشته است. این دو در بحث با هم به ارتباط بین اجزای درون ماده و کل آن میپردازند و ایدهی بازسازی زمان گذشته در آزمایشگاه را میپرورانند تا به کمک آن بتوان جهان گذشته را از نظر رویدادها و صورتهای موجود ماده بازسازی کرد.
لاورنس دارل در رمان چهارجلدیاش- "کوارتت الکساندریا"- که سه جلدش دربارهی فضا و مکان است و جلد چهارمش دربارهی زمان، کوشیده تا تئوری نسبیت آلبرت انشتین را به شکل رمان بپروراند.
توماس پینچوم، در رمان "وی"، به تقلید از ماکس پلانک، از حرف سمبولیک "وی" برای توضیح ماجرایی که نمیفهمد چیست، استفاده کرده، و همانطور که ماکس پلانک حرف "اچ" را به عنوان ثابت فرمول مشهورش دربارهی کوانتومهای انرژی برگزید و به کمک آن کوشید تا ماهیت کوانتومهای انرژی را که خودش هم به دلیل پیچیدگی بیش از حدش به روشنی درک نکرده بود، تشریح کند؛ او هم در رمان "وی" از یک حرف برای توضیح نامفهومها استفاده کرده است. نام تمام افراد و موقعیتهای اصلی این رمان با حرف "وی" شروع میشود، و مفروضی که وجود ندارد به عنوان چارچوب اصلی نامفهومی برای یک رمان برگزیده میشود.
امروزه ادبیات تحت تأثیر دانش فیزیک مدرن و فیزیک کوانتیک دارد رفتهرفته تغییر مسیر میدهد و به راههای ناشناختهی مرموز و تازه گام میگذارد. رمان کلاسیک هم دارد به رمانی بهکلی نو و ناشناخته جا میسپارد، رمانی که زیر نفوذ اندیشههای پلانک، شرودینگر، بور، ماکسول، اینشتین و دیراک است و متکی به نثریست که میخواهد سرگذشت آگاهی عصر نوینی را که در آن به سر میبریم نمایان سازد.
رمان هم مانند اتم در حال تجزیه به ژانرهای تازه است. جزء تجزیهپذیر رمان، جزء درونی آن است که "روایت" نامیده میشود و اینک روایت در حال تجزیه به اجزای کوچکتر، یعنی تکروایتهای منفرد است. امروزه پیوندهای پیدا و پنهان فراوانی بین ادبیات نو و فیزیک مدرن وجود دارد و ادبیات نو به شدت از فیزیک مدرن اثر پذیرفته و تحت تأثیر آن دارد افقهای تازهای را بر خود و دنیای اندیشه و تخیل میگشاید و چشماندازهای نامشکوف تازهای را پدید میآورد.
"فهم ناپذیری" یکی از حلقه های ارتباطی اصلی بین ادبیات نو و فیزیک مدرن است. همانطورکه اینشتین دربارهی بور گفته که "او نظریاتش را مثل کسی بیان میکند که مدام در حال پیشروی و جستوجو است، نه همچون کسی که گمان میبرد به حقیقتی مسلم رسیده" کار داستان و روایت هم در اساس، حرکت به سوی چیزی ناشناخته و جستوجوی مفهومها و تصویرها و افقهای نامشخص است.
ادبیات نو همانند فیزیک مدرن مدام در جستوجوست و نقطهی صفر آن که نقطهی شروعش است همانا عدم یقین، تردید، عدم قطعیت، نامفهومی و ناشناختگی است.
جهش یکی دیگر از پایههای بنیانی مشترک بین ادبیات نو و فیزیک مدرن است. جهش در آگاهی و تخیل (همچنین در قریحهی آفرینندگی ادبی) همانند جهش در ترازهای انرژی اتم است، با این تفاوت که جهش ادبی بسیار رادیکالتر و پردامنهتر از جهش در ترازهای انرژی اتمی است.
"تصادف" و امر تصادفی"، "مکملهای متناقض"، "رابطهی علت و معلولی"، "محتملگرایی"، "همبستگی و نابستگی"، "امکانپذیری و امکانناپذیری"، "مدلسازی" و "عدم قطعیت" از مهمترین الگوها و پارادایمهایی است که ادبیات نو تحت تأثیر فیزیک مدرن، به سویشان گراییده و از آنها استفاده کرده، و این مفهومها امروزه به عنوان حوزههای مشترک ادبیات نو و فیزیک مدرن درخور توجه است.
راه آینده راهیست که در آن ادبیات و هنر و فلسفه و دانش به سوی همگرایی بیشتر میل میکنند و به هم نزدیکتر میشوند. در دهکدهی جهانی این حوزههای گوناگون شناخت بشری ارتباطهای اجتنابناپذیرتری با هم مییابند و به هم بیشتر میگرایند. در آن روزگار که چندان هم دور از ما نیست، بین دانشمندان و فیلسوفان و داستاننویسان و شاعران انس و الفت بیشتر و همدلی و همزبانی افزونتر بهوجود میآید و آنها زبان هم را بهتر میفهمند و هر یک با زبان دیگری سخن میگویند. آینده از آن ف پیوند تمام شاخههای درخت شناخت و آگاهی، بهخصوص پیوند هرچه بیشتر ادبیات و فیزیک، است. این پیوند را مهم بشماریم و در راستای تحقق هرچه محکمتر و ژرفتر آن پویا و کوشا باشیم.
اردیبهشت 1383
|