کودک درون
1391/7/24

کودکی بازی شیرینی بود
کودکی سیبی بود
بر سر شاخه‌ی احساس وجود
کودکی سرخ گلی بود در آن سوی بهار
کودکی بوته‌ی سرسبزی بود
رسته در باغچه‌ی رؤیاها
کودکی خواندن شیوای قناریها بود
کودکی چلچله‌ای بود پر از شوق سفر
کودکی شیطنت ماهی سرخی بود در حوض حیات.

کودکی بوسه‌ی نوشینی بود
که من از لبهای شیدایی دزدیدم
کودکی خوشه‌ی انگوری بود
که من از تاک رفاقت چیدم.

کودکی حرف قشنگی بود در جمله‌ی عمر
کودکی بیت لطیفی بود در شعر امید
کودکی نغمه‌ی زیبای شکوفایی بود
کودکی پاکی سرچشمه‌ی بیداری بود
کودکی بازی پروانه‌ی دل بود در آبی عطش
کودکی رقص گل نیلوفر بود در آب.

کودکی تابش پرتوهای ایمان بود
کودکی خنده‌ی شفاف دلی شادان بود

کودکی وصلت جادویی شب با مهتاب
کودکی اوج هماغوشی بیداری و خواب
کودکی رقص گل قاصدکی بود پر از شور و شتاب.

کودکی زمزمه‌ای دل‌کش و جان‌پرور بود
کودکی نرمی لالایی یک مادر بود.

یاد آن دوره‌ی شیرین ز کف رفته به خیر
یاد آن کودک در خاطره‌ها خفته به خیر...


همه‌ی آدمها در لحظه‌هایی از عمرشان و بعضی از آنها در تمام طول عمر، بین دو اتوپیا در نوسان‌اند: اتوپیای گذشته و اتوپیای آینده. و کمتر کسی را می‌توان یافت که ذهنش آغشته به آرزوپردازی، خیالبافی و رؤیاپروری درباره‌ی گذشته و آینده نباشد، و آن‌چه این میان اغلب فدا می‌شود و به فراموشی سپرده می‌شود، زمان اکنون است و متاع حال که نقد عمر است و هدیه‌ی طبیعت به ما، و ما از سر غفلت معمولاً این گوهر گران‌بها را از کف می‌دهیم و این نقد ارجمند را در قمار گذشته و آینده به رایگان می‌بازیم.

اتوپیا را در زبان فارسی به صورتهای گوناگونی ترجمه کرده‌اند: ناکجاآباد- بهشت گم‌شده- آرمان‌شهر- مدینه‌ی فاضله- رؤیاشهر مفقود؛ و به نظر من، اتوپیای گذشته را باید همان "بهشت گم‌شده" دانست. و یکی از رایجترین اتوپیاهای گذشته، اتوپیای کودکی است.

کودکی بهشت گم‌شده‌ی خیلیهاست، و اغلب ما وقتی به کودکیمان فکر می‌کنیم، آن را بی‌کرانه‌ای می‌بینیم سرشار از افقهای روشن و شفاف، سرشار از پاکی و تابناکی، سرشار از صفا و صمیمیت، و آکنده از صداقت و سادگی، آکنده از خلوص و معصومیت، از مهر و محبت، از بی‌ریایی، از لطف و زیبایی.

ولی چقدر حقیقت در پس این‌گونه برداشتها از دوران کودکی نهفته است؟ و دوران کودکی را چگونه باید سنجید و داوری کرد؟ و چگونه‌اش باید ارزیابی کرد؟

اگر عمر انسانی را به مراحل ده‌گانه‌ی نوزادی- کودکی- نوباوگی- نوجوانی- بلوغ- جوانی- کمال جوانی- میان‌سالی- سالمندی و کهنسالی تقسیم کنیم، دوره‌ی کودکی که سه تا هفت سالگی را در بر می‌گیرد، اگرچه از نظر زمانی دوران کوتاهی به شمار می‌رود و کمتر از ده در صد عمر طبیعی را به خود اختصاص می‌دهد، ولی از نظر اثرهایی که بر شکل‌گیری شخصیت و منش فرد دارد، دوره‌ی بسیار مهم و مؤثر و آینده‌سازی در زندگی افراد به شمار می‌رود.

ولی عشق ما به کودکی بیشتر از آن‌که به دلیل اهمیت این دوران و نقش قاطع و حیاتی آن بر شکل‌گیری شخصیت و کاراکترمان باشد، به دلیل دلبستگیمان به بخشی از وجودمان است که آن را "کودک درون" می‌نامیم. در درون هریک از ما در تمام عمر کودکی وجود دارد که ما را به خود و دنیای کودکانه و ساده و بی‌پیرایه‌ی خود جلب و جذب می‌کند و به خاطر دلبستگی به این کودک درون است که ما تا این حد به دوران کودکی خود دلبسته‌ایم و به آن عشق می‌ورزیم و آن را بهشت گم‌شده‌ی رؤیایی خویش می‌شناسیم. بحث زیر کنکاشی‌ست درباره‌ی مفهوم "کودک درون" و ویژگیهای وجودی این موجود مرموز و شگفت‌انگیز.

درون روان انسان آکنده از موجودات گوناگونی‌ست که یکی از آنها را "کودک درون" می‌نامم، و در کنار این کودک درون، موجودات دیگری چون جوان درون، و پیر درون زندگی می‌کنند، همان‌گونه که خام درون، پخته‌ی درون و سوخته‌ی درون در کنار هم زندگی می‌کنند، و عاقل درون، عاشق درون، و مجنون درون همدمان یکدیگراند و اصولاً درون روان آدمی هزاران موجود، هریک در درجه معینی‌ از رشد و تکامل وجود دارند و به حیاتی، گاه مسالمت‌آمیز و گاه تنازع‌آمیز، در کنار هم ادامه می‌دهند و بینشان بده‌بستان‌ها و برهم‌کنش‌های گوناگون در جریان است و مجموعه‌ی مکمل و پویای آنها حیات روانی انسان را شکل می‌دهد. بهترین اثر ادبی که وجود این هزاران موجود درونی روان آدمی را در نهایت زیبایی و در اوج هنرمندی به تصویر کشیده، رمان "گرگ بیابان"- نوشته‌ی هرمان هسه- است که خواندنش برای فهم زیبایی‌شناختی موضوع مورد بحث اهمیتی چشم‌گیر دارد.

ولی واژگان مفهومی را باید نخست تعریف کرد و حد و مرز مفهومیشان را روشن کرد. بنابراین باید نخست توضیح دهم که منظورم از کودک درون چیست و چه برداشتی از این مفهوم ذهنی- روانی دارم.
از دیدگاه من، کودک درون آن بخش از حیات روانی آدمی‌ست که مهمترین مشخصه‌هایش عبارت است از: مکاشفه و سادگی.

مکاشفه به چه مفهومی؟ معنای کلی مکاشفه، کشف متقابل است، یعنی در فرایند پیچیده‌ی اکتشاف، دو طرف رابطه یکدیگر را کشف می‌کنند و درمی‌یابند. ولی در این جا مکاشفه به این مفهوم است که کودک درون در فرایند کشف جهان- درچهار بخش اصلی‌اش: طبیعت، انسان، جامعه، تفکر- خودش را هم کشف می‌کند، و با وجود روانی‌اش ارتباط برقرار می‌کند. ولی کاشف درون تنها کودک درون نیست بلکه تمام موجودات درونی دیگر ما، هر یک کاشفی درونی‌اند و در کار مکاشفه‌ی مداوم. ولی آن‌چه کودک درون را به عنوان یک کاشف از دیگر کاشفان درون متمایز می‌کند، چیست؟

به نظر من وجه اصلی تمایز این است که کودک درون کاشفی‌ست که تنها تا عمق معینی در واقعیت می‌تواند پیش برود و حد معینی از حقیقت را کشف کند، اغلب هم محصول مکاشفه‌اش که بیشتر شهودی‌ست و اصطلاح فلسفی- عرفانی کشف‌وشهود برایش بسیار مناسب است، دریافت اغلب باژگونه- مه‌آلود- وهم‌آمیخته- مبهم و سرشار از ایده‌ها و تصویرها و تصورهای آرتیستیک و زیبایی‌شناسانه از واقعیتهای بیرونی و درونی آدم است و دست‌مایه و شالوده‌ی آفرینش آثار ادبی- هنری.

حال به بررسی انتقادی ارزش این مکاشفه می‌پردازم. این مکاشفه از نظر تصویرهای خیال‌انگیز و بدیعی که ارائه می‌دهد و صداقتی که در دریافت و بازپرداخت محصولهای مکاشفه دارد، ارزشمند و گران‌بهاست، و مفید و قابل ستایش و احترام. از این دیدگاه، تصویرهای ناب و بکر، ایماژهای کاملاً شخصی، اصیل، صادقانه و هنرمندانه، انگاره‌های خلاق و پویا، و آموزه‌های حکمت‌آمیز و شگفت‌انگیز، محصولهای اصلی مکاشفه‌ی کودک درون است. ولی نقص اصلی این مکاشفه در چیست؟

به نظر من مهمترین ایراد و انتقادی که به این مکاشفه وارد است، این است که نمی‌تواند به ژرفای واقعیت نفوذ کند و اعماق پنهان و لایه‌های درونی آن را بشناسد و بشناساند. بنابراین از دیدگاه حقیقت‌شناسی، ناقص و ضعیف است، و تنها با سطح بیرونی وجود تماس و پیوند برقرار می‌کند و از تماس و پیوند با سطوح عمیقتر آن عاجز است. مثالی می‌زنم: شناختی که کودک از دیدن قرص تابان ماه در چهاردهمین شب طلوعش در یک ماه قمری، هنگام نخستین دیدار، به دست می‌آورد؛ هرچقدر هم شناختی غنایی و شگفت‌انگیز باشد و حاوی تصاویر بس زیبا، ولی چقدر به حقیقت ماه نفوذ می‌کند؟ بسیار کم. در حالی که شناخت یک دانشمند ستاره‌شناس از ماه، ممکن است شاعرانه نباشد ولی به حقیقت ماه بسیار نزدیکتر است و حاوی ارتباط با لایه‌های بس درونیتر واقعیت ماه است.

حال چه باید کرد؟ آیا کودک درون را از مکاشفه بازداریم و روند کشف را برایش ممنوع اعلام کنیم؟ یا به او اجازه دهیم که به مکاشفه‌اش ادامه بدهد و ما هم به دست‌آوردهای مکاشفه‌اش محدود و قانع باشیم؟ به نظر من هیچ‌کدام از این دو عمل‌کرد جایز و درست نیست و باید یک سنتز (برهم‌نهاد) از این دو عنصر متضاد (تز و آنتی‌تز) فراهم آورد و آن سنتز این است:
به کودک درون اجازه‌ی مکاشفه بدهیم و از نتیجه‌ی مکاشفه‌ی او کمال بهره و لذت را ببریم و از دست‌آوردهای گرانبهایش به نهایت استفاده کنیم و مستفیض شویم، ولی به این همه بسنده نکنیم و سایر وجودهای درونی خودمان را هم به مکاشفه فرابخوانیم و مکاشفه‌ی کامل همه‌جانبه‌ای فراهم آوریم که هم سرشار از تصویرهای بدیع و بکر و خیال‌انگیز باشد، هم آکنده از تماس با لایه‌های پنهان و عمیق حقیقت و ارتباط با عمقهای نهان آن.

یکی از ویژگیهای دیگر کودک درون سادگی، صمیمیت و معصومیت اوست. معمولاً وقتی دوران کودکی را به یاد می‌آوریم، آن را هم‌زاد سادگی و صفایی معصومانه در ذهن بازمی‌آفرینیم و با حسرت به آن غبطه می‌خوریم و از دست رفتنش را با افسوس آه می‌کشیم. این سادگی وجود دارد و حقیقتی انکارناپذیر است، ولی آیا این سادگی از سر توانایی و اختیار است یا از سر ناتوانی و ناچاری؟ آيا از سر آگاهى است يا از روى ناآگاهی؟ ارادی‌‌ست يا غريزى؟ خودخواسته است يا ناخواسته؟ جای‌‌گزين و بديل دارد يا تنها امكان موجود است؟

من فکر می‌کنم که کودک بیشتر از این‌رو ساده است که نمی‌تواند جز این باشد. او مجبور به ساده بودن است چون هنوز شخصیتش پیچیدگیهای لازم را برای بغرنج بودن پیدا نکرده و آن چنان که باید درهم‌تنیده و تودرتو نشده است. سادگی‌اش از کمال‌نیافتگی اوست و نه از سر کمال و تعالی روانی‌اش. اگر دروغ نمی‌گوید، اگر تظاهر نمی‌کند، اگر ریا و دورویی در کارش نیست، اگر حقه نمی‌بازد، به این دلیل نیست که بر نفسش چیره شده و خودش را مهار کرده، بلکه به این دلیل ساده است که جز سادگی و بی‌ریایی و یکرنگی چیز دیگری بلد نیست و جز آن‌چه می‌کند نمی‌تواند بکند.

مهمترین آفت سادگی کودک وابستگی اوست، مهمترين نقطه ضعفش وابستگى‌اش به اطرافيان است. كودك موجودى به شدت ناتوان و وابسته است و بدون كمكهاى حياتى بزرگترها نمی‌تواند به زندگى ادامه دهد و این بزرگترین ضعف و در حقیقت چشم اسفندیار اوست. کودک به شدت به دنیای محدود اطرافش وابسته است. دنيايى هم كه كودك به آن وابسته است به شدت محدود و كوچك است. يك توپ، يك عروسك، چند اسباب بازى ديگر، اینها همه‌ی آن چيزی‌‌ست كه كودك به آن مى‌انديشد و دنيایش را می‌سازد. او چنان به عروسک یا توپ خود وابسته است که اگر آنها را از او بگیرند، انگار تمام دنیا را از او گرفته‌اند و دنیایش به آخر رسیده. چنان زارزار گریه می‌کند و مثل باران بهاری اشک می‌ریزد، انگار عزیزترین عزیزانش را از دست داده است. او با تمام وجود وابسته به اسباب‌بازی‌هایش است. (بگذريم از اين‌كه بسيارى از دلبستگیهاى بزرگسالان هم دست كمى از دلبستگى كودكان به اسباب‌بازی‌های‌شان ندارد و از همان جنس و سنخ است و همان‌قدر يا شايد بيشتر از آن مسخره و مضحك است.) کودک هرچه بیشتر رشد می‌کند و شخصیتش پیچیده‌تر و کاملتر می‌شود، وابستگی‌اش به محیط محدود اطرافش کمتر می‌شود و متناسب با گسترش دنیای پیرامونش، سادگی و معصومیتش هم کمتر می‌شود و به تدریج رنگ می‌بازد و به شائبه‌ی انواع زیرکیهای نامیمون و حسابگریها و مصلحت‌اندیشی‌ها و فرصت‌طلبی‌ها آلوده می‌شود.
پس سادگى كودك كم و بيش ناشى از سادگى دنياى اوست و بى‌شباهت به سادگى يك بره يا سادگى يك كبوتر نيست و اين، آن سادگى آگاهانه و از سر خودسازى و وارستگى نيست كه بتوان با آن در دنياى پيچيده و بغرنج موجود زندگى كرد.

حال اگر بخواهیم در عین پیچیدگی و غنای شخصیت، ساده و معصوم بمانیم، باید به پیر وارسته‌ی درون روی آوریم و او را هرچه بهتر و بیشتر در خود بپرورانبم و رشد دهیم و تقویت کنیم. سادگی این پیر وارسته و فرزانه و عارف نه از سر ناتوانی، نادانی و عجز که از سر آگاهی، دانایی، توانایی و قدرت است، از سر خودشناسی و خودسازی و تزکیه‌ی درون است، از سر درک عمیقش از ماهیت هستی و نیستی و چیستی آنها، از سر وقوف به حقیقت زیستن و درک درست جایگاه خود در جهان و بر این زمین خاکی است. او می‌تواند ساده نباشد ولی سادگی و صمیمیت با خود و جهان را از سر اراده و قدرت و اختیار و آگاهی برمی‌گزیند و خود را به سادگی و صفای درون متعهد می‌داند، زیرا با خودشناسی به جهان‌بینی و هستی‌شناسی رسیده و درک ژرفی از موقعیت خود و زندگی‌اش در جهان به دست آورده، زیرا خود را ساخته و تهذیب و تزکیه کرده و به مقام والایی و تعالی‌طبع رسیده است.

نتیجه‌ی بحث این‌که اگرچه کودک درون موجودی بسیار ارجمند و دوست‌داشتنی و گرامی است ولی در مقام سادگی، پیر وارسته‌ی درون بر او بس ارجح و از او بس ممتازتر است.

تیر 1383

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا