الا ای دختر چون غنچه شاداب
الا ای دختر زیبا و جذاب
تو ای دوشیزهی دانا و باهوش
ز من این یک نصیحت را بکن گوش
مکن ای نازنین هرگز تو شوهر
که باشد شوهر از ابلیس بدتر
وفا در جنس نر هرگز نباشد
در او از مهر اثر هرگز نباشد
بوَد کارش فریب و حقهبازی
بوَد استاد فن صحنهسازی
به جز دوز و کلک کاری بلد نیست
ره و رسم وفاداری بلد نیست
نه او داند که همیاری چه باشد
نه میداند که زنداری چه باشد
نبرده بویی از مهر و محبت
نشان در او نباشد از صداقت
پس از ماه عسل از تو شود سیر
کند اخلاق او ناگاه تغییر
ز "قربانت روم" دیگر خبر نیست
ز "میمیرم برایت" هم اثر نیست
"فدایت میشوم" گردد فراموش
شود آتشفشان عشق خاموش
دلش را میزنی بعد از دو سه ماه
بجنبد چشم و گوشش گاهوبیگاه
بیفتد در پی زنها شب و روز
تو میمانی و اشک و آه جانسوز
رود هر دم پی دلدار دیگر
گزیند هر زمان او یار دیگر
نه بر زشت و نه بر زیبا کند رحم
نه بر پیر و نه بر برنا کند رحم
نه شوهردار از او در امان است
نه ایمن بیوهزن زان قلتبان است
نه ترشیده، نه گندیده، نه نارس
نه شیرین، نه ملس، نه تلخ و نه گس
نصیب تو ولی از اوست سردی
خیانت، بیوفایی، هرزهگردی
بر آن گل گونههایت می زند چک
نوازد گونهات با مشت مردک
نبرده از حیا و آبرو بو
نثارت میکند مشت و لگد او
زند بر صورت ناز تو سیلی
اگر شوهر کنی خوار و ذلیلی
نداری جیره جز فحش و فضاحت
نداری بهرهای غیر از فلاکت
کتک داری تو از او جیره هر روز
نوایت ناله و آه جگرسوز
ز بس زجرت دهد آن دیو ملعون
شود یک چشمت اشک و آن یکی خون
نمیخواهی اگر عمری تباهی
اگر خواری و خفت را نخواهی
نشو تسلیم جنس نر تو هرگز
نکن شوهر، نکن شوهر تو هرگز
آبان 1383