دوست گرامی، آقای سلطانی طارمی، در مقالهای با عنوان "ققنوس و مرغ آمین"، آنجا که به بحث دربارهی زبان این شعرها پرداختهاند، چنین نوشتهاند:
"مرغ آمین نشان دهندهی کمال سبک شاعری است که در سال ۱۳۱۶روشی نو را آغاز کرده است و سلیقهی زبانی کاملاً متفاوتی را در تاریخ زبان فارسی به نمایش میگذارد و چیدمان جدیدی از جملهها را ارائه میکند؛ در روش زبانی او کلمات در جایی جز جایگاه سنتی فصاحتی خود مینشیند.
او جای کلمات را تغییر میدهد و مفهوم و برداشتی دیگر از فصاحت را ارائه میکند. در واقع او امکان دیگری را در چیدمان نحوی کلمات عرضه و پیشنهاد میکند که به دلایل متعددی مورد استقبال شاعران بعد از او قرار نمیگیرد. شاید هنوز ارزش پیشنهاد نیما در عرصهی زبان و تجربههای عملیاش شناخته نشده است و او در آینده با کشف شدن اعتبار پیشنهادهایش رستاخیز دیگری در شعر فارسی داشته باشد...
... او سلیقهی زبانی دیگری را پیشنهاد میکند. به عنوان منتقد نمیتوان با سلیقهی او مخالفت کرد. برای این که یک ارکان شعری دیگری را به نمایش میگذارد که چه بسا بسیار زیباتر از این که هست بشود..."
در این نوشته میکوشم تا این دیدگاه را بررسی انتقادی کنم و دیدگاه خود را دربارهی زبان شعر نیما که به نظر من یکی از نقاط ضعف جدی شعر اوست و مشکلات اساسی متعددی دارد، توضیح دهم.
واقعیت این است که زبان شعر نیما- و نه فقط شعرش بلکه نثرش نیز- زبانی کم و بیش پرافت و خیز، پرپیچ و خم، ناهموار و ناروان، گنگ و نارسا، پیچیده، دشوارفهم و دیریاب است و برقرار کردن ارتباط با آن نه کار سادهایست و نه کار هر کسی، و گاهی لازم میشود جملاتی از نثرش یا سطرهایی از شعرش چند بار خوانده شود و باز هم به روشنی مفهوم نشود که چه میخواهد بگوید و منظور و مقصودش چیست.
به این موضوع اغلب نیماشناسان صاحبنظر اشاره کردهاند. به عنوان مثال مهدی اخوان ثالث در کتاب "بدعتها و بدایع نیمایوشیج" در این باره چنین نوشته:
"شعر نیما از حیث لفظ اغلب هیچ پخ و پهلوی ملایمی ندارد. درشتناک، مضرس و خشن است و گاهی نسبت به بعضی گذشتههای زبان ما، بدوی مینماید." (بدعتها و بدایع نیما یوشیج- ص ۳۵)
یا جلال آل احمد در مقالهی "مشکل نیما یوشیج" چنین داوری کرده:
"در زبان شعری نیما و بهخصوص در آثار متأخر او کمتر به وصف ساده، رئالیست و سرراستی برمیخوریم. وصف اشعار او که بیشتر نیز وصف حالات درونی است، پیچیدگیهایی دارد که برای فهم آن دقت بیشتری لازم است. بیان یک حالت، یک صحنه، یک واقعه در زبان او تعقیدهایی مییابد که رویهمرفته در اشعار کوتاه او پخته، دلنشین و زیبا است و برعکس در اشعار بلندتر او مثل "ناقوس" یا "پادشاه فتح" به صورت کلاف سردرگمی درمیآید که آمیخته است با تطویل و پیچیدگیهای مخل." (مشکل نیمایوشیج- هفت مقاله- ص ۵۴)
نظر عبدالعلی دستغیب دربارهی مشکل زبان دشوار نیما چنین است:
"با وجود قدرت ابداع و تازهجویی نیما، شعر او به سختی خواننده را به ادراک مفاهیم ذهنی او میرساند. به گفتهی قدیمیها شعر نیما "اعوجاج" بسیار دارد و به عبارت سادهتر فصیح و روشن نیست."
(نیما یوشیج- نقد و بررسی- ص ۱۱۵)
و
"خلاصهی مطلب این است که شعر نیما شعری دشوار است و در برخی موارد از فصاحت یعنی "پاکیزگی سخن از دشواری و تعقید" برکنار نیست. گاهی کلام نیما پردهای بین شاعر و خواننده قرار میدهد زیرا روابط کلامی شعر او درست نیست، تعابیر دور از ذهن است و سیاق کلام پارسی در شعر او به هم ریخته است....
... به شیوهی ارسطو باید بگویم: من نیما را دوست دارم ولی حقیقت را از او بیشتر دوست دارم؛ و حقیقت این است که نیما همیشه بر کلام مسلط نیست و گاهی از رام کردن توسن سخن ناتوان میشود. اینها اشکلاتی است برای بیشتر همگانی شدن شعر او. اشکال دیگر غلطهای دستوری است که در سخن او راه یافته است و این غلطها فصاحت کلام او را به خطر انداخته است." (نیما یوشیج- نقد و بررسی- ص ۱۱۹ و ۱۲۰)
م.آزاد در بارهی دشواریهای زبان شعر نیما چنین گفته است:
"این مشکل هم در کار نیما وجود دارد که برخی از اشعارش بسیار پیچیده است و تنها پس از چند بار خواندن ممکن است که به افق دیدش پی برد و حالا پس از گذشت روزگاری باید پذیرفت که در شعر نیما خوب و بد وجود دارد، اما هنوز این ضعف و قوتهای اشعار نیما مورد تحلیلی انتقادی قرار نگرفته است."
(هنر و ادبیات امروز- گفت و شنودی با محمود مشرف آزاد تهرانی- ص ۴۰)
سیاوش کسرایی از دیگر نیماشناسان معتبری است که به مشکل زبان شعر نیما اشاره کرده و آن را ناشی از این میداند که زبان فارسی زبان مادری نیما نبوده و او از طریق مطالعه و به طور غیر مستقیم به حوزهی این زبان وارد شده است:
"میدانید که بیان نیما به سبب آنکه زبان فارسی زبان مادری او نبود و تقریباً نیما این زبان را مقارن آموزش زبان فرانسه میآموخت و از طرفی به سبب آنکه مجموعهی آنچه نیما عرضه میکرد بدیع و تازه و ناگفته بود، به این دلایل بیان نیما بیانی غریب، دشوار، و یا دست کم دور از ذوق معمول بود."
"در بیان نیما گرههایی وجود دارد که فهم شعر او را اگر نه برای خواص ولی برای عامه دشوار میکرد... باید توجه کرد وقتی که زبان مادری و زبان فارسی نیما با زبان فرانسه آشنا میشود، مثل آن است که میان "یوش" و "مدرسهی سن لویی" یک پل هوایی زده باشند که او ابتدا از روی زبان فارسی جست زده و سپس از طریق کتابها به حوزهی این زبان وارد شده است." (در هوای مرغ آمین- ص ۱۴۹ و ۱۵۲)
همین نقطه نظر را داریوش آشوری هم دارد. او دربارهی مشکلات زبان شعر نیما چنین میگوید:
"او به حوزهی ادبیات سنتی ما تعلق نداشته است، چرا که از مازندران میآید و به مدرسهی فرانسویها قدم میگذارد، البته ایشان در این میانه با ادبیات فارسی آشنایی پیدا میکند، اما این آشنایی در او آنقدر قوی نیست که رسوخ کامل خود را اعمال کند. جسارتهای شخصی او و همین عدم تعلق به حوزهی ادبیات فارسی به وی این اجازه را میدهد که دست به تجربیات عجیب و غریب و تندی بزند. البته این تجربیات در بعضی از موارد خیلی افراطی به نظر میرسد.... خیلی از شعرهای نیما دارای تعقید و پیچیدگیهای فراوانی هستند، حتا در شعرهای خیلی خوب او هم شما میتوانید این حالت را ببینید، این به چند دلیل میتواند باشد. او همان طور که گفتم به حوزههای ادبیات فارسی ما تعلق ندارد، به همین جهت نمیتواند آن صورتهای بیانی لازم را در کارهایش پیدا کند، بنابراین دچار افتهای زبانی و پیچیدگیهای عجیب و غریب میشود، مرغ آمین مملو از همین جریانات است. آشناییش به زبان اروپایی و نحوهی بیان آنها و جسارت شخصیش او را وامیداشت تا بیپروا دست به یک نوع تعقیدات غیر لازم و حتا بیمعنی بزند."
( هنر و ادبیات امروز- گفت و شنودی با داریوش آشوری- ص ۹۵ و ۹۶)
تقی پورنامداریان نیز فصلی از کتاب "خانه ام ابری است- شعر نیما از سنت تا تجدد"، را با عنوان "مسالهی زبان در شعرهای نیما"، به بررسی مشکلات زبانی شعر نیما اختصاص داده و در مقدمهی این فصل چنین نوشته است:
"مسالهی زبان در شعر نیما در مجموعهی آثار او مسالهی مبهمی است که خواننده را غالباً متعجب میکند. این مساله تعجبآور از دوگانگی زبان در آثار او ناشی میشود. از یک طرف در شعرهایی که او در قالبهای سنتی و نیز تا حدودی نیمه سنتی سروده است، زبانی نسبتاً بیعیب و ایراد هم در حوزهی صرف و هم در حوزهی نحو میبینیم، و از طرف دیگر در شعرهای آزاد او زبانی ملاحظه میشود که غیر فصیح و ناهموار است و عیب و ایرادهای آن هم در حوزهی کاربرد کلمات و ترکیبات و عبارات و هم در تألیف و ترکیب نحوی کلام در مقایسه با زبان ادبی ما چندان زیاد است که شاید بتوان گفت هیچ شاعری را چه از گذشتگان و چه از معاصران نمیتوان با او مقایسه کرد. این پدیده بسیار شگفتآور مینماید که چگونه شاعری که چه در آثار منثور خود و چه در شعرهای سنتی در قالبهای قطعه و قصیده و مثنوی که باید آن همه قید و بندهای قافیه و تساوی وزن را رعایت کند، میتواند سلامت و فصاحت زبان را حفظ نماید، اما در شعرهای آزاد که از اسارت آن همه قید و بندها به مراتب آزادتر است، با زبانی این همه نارسا و ناهموار و خارج از هنجار سخن میگوید؟" ( خانهام ابری است- ص ۱۳۳)
سپس پورنامداریان به بحثی مفصل، همراه با ذکر نمونههای متعدد، دربارهی "عدم فصاحت و نقصها و ناهمواریهای متعدد" شعرهای آزاد نیما میپردازد و "تصرفات زبانی" و "نارساییهای صرفی و نحوی" شعرهای آزاد نیما را در چند بخش طبقه بندی میکند و توضیح میدهد.
از مجموعهی این نمونهها چنین نتیجه میشود که مشکل زبان نیما و نقصها و نارساییها و ناهمواریها و پیچیدگیها و دشواریهایش موضوعی است که تقریباً تمام نیماشناسان برجسته- حتا جانبدارترین هوادارانش- بر آن اشتراک رأی و اتفاق نظر دارند.
حال در اینجا دو پرسش اساسی مطرح میشود:
۱- آیا این ناهمواریها و نارساییها و پیچیدگیها و دشواریها در شعر نیما خودخواسته، ارادی و تمهیدی بوده و او از سر تسلط و توانایی و به عمد چنین زبان پیچیده و نارسایی را برای شعرش انتخاب کرده و به قول آقای سلطانی طارمی، چیدمان جدیدی از جملهها و فصاحتی جدید ارائه داده و سلیقهی زبانی کاملا متفاوت و نوآوری تمام عیاری را در تاریخ شعر فارسی به نمایش گذاشته، و در واقع این زبان تکنیک و شگرد کارش بوده و خواسته، همانطور که در وزن عروضی شعر فارسی تحولی انقلابی ایجاد کرده، در زبان شعر فارسی نیز تحولی انقلابی ایجاد کند و زبانی خاص خود بیافریند که از زبان شعر سنتی متمایز باشد؟ یا اینکه زبان شعر نیما به طور ذاتی و ناخواسته و غیر ارادی چنین بوده و به دلایلی- از جمله همان دلیل که کسرایی گفته که زبان فارسی زبان مادریاش نبوده یا به دلایل دیگری که در ادامهی بحث به آن خواهم پرداخت- چنین نارسا و ناهموار و پیچیده و غیر فصیح شده؟
۲- زبان شعر نیما را- صرفنظر از خواسته یا ناخواسته، و طبیعی یا تصنعی بودنش- چگونه باید ارزیابی کرد؟ باید آن را نقطهی ضعف و عیب شعرش ارزیابی کرد یا نقطهی قوت و حسن شعرش؟ باید آن را شیوهای ارزشمند و درست و مثبت و کارا تلقی کرد و از آن پیروی کرد؟ یا باید آن را شیوهای نادرست و منفی ارزیابی کرد و از آن فاصله گرفت؟
پاسخ من به پرسش اول این است که زبان نیما به طور ذاتی و ناخواسته و غیرارادی ثقیل و دشوار و پیچیده بوده، و البته علل جانبی دیگری هم این دشواری را تشدید کرده. همچنین معتقدم که این پیچیدگی و دشواری برخلاف نظر آقای پورنامداریان فقط مختص شعرهای آزاد نیما نیست بلکه شعرهای سنتی و نیمهسنتی او و همینطور نثرش هم از این پیچیدگی و دشواری در امان نبوده و از آن آسیب دیده و مشکل فهم شده. به پیچیدگی و دشواری نثر نیما جلال آل احمد هم توجه کرده و در این باره چنین نوشته:
"پیش از مطالب دیگر باید تذکری بدهم و آن اینکه از مطالعهی اجمالی این نامه (منظور نامهی نیما به شین پرتو است) چنین به دست میآید که نیما نویسنده نیست، یا دست کم نویسندهی مشکل نویسی است. مسالهی دیگری که به نظر میرسد اختلاف فاحشی است که نثر این نامه با نثر "ارزش احساسات" دارد... نثر اولی روانتر و سادهتر است اما نثر دو نامه پیچیده و معقد شده، نزدیکیهای زیادی به پیچیدگیها(لابیرنت)ی شعری او پیدا کرده است. و قهم آن در برخی موارد محتاج مکاشفه است. در موارد دیگری نیز نثر کتاب مقدس را به یاد میآورد." (مشکل نیمایوشیج- هفت مقاله- ص ۵۵ و ۵۶)
اگر نثر او را با نثر نویسندگان همدورهاش از جمله جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، دکتر خانلری، دکتر فاطمه سیاح و دیگران مقایسه کنیم به روشنی متوجه دشواریها وپیچیدگیهای نثر نیما میشویم. من در اینجا، به عنوان نمونه، چند جمله از نامهی نیما به احمد شاملو را مینویسم تا ناهمواری و ناروانی نثر نیما را نشان بدهم:
"وقتی که بنفشه را با گل سرخ برانداز میکنند ممکن است این نظر به میان بیاید: چرا بنفشه اینقدر کبود است. حال آنکه این عیبی برای بنفشه نیست. نظیر همین چرا در زمان ما با برانداز کردن شعرهای قدیم به همپای شعرهای امروز به میان میآید. در دیوان شعر شما چرا قطعهی "حرف آخر" وزن ندارد. در صورتیکه قطعه بسیار گویاست. چرا در "از شاعری به سربازی" مصراعها قد و نیمقد شدهاند. در صورتی که این کار بنا به ضرورتی شده است. چرا در این قطعات اینطور تعبیرات و تشبیهات را زمان عوض میکند."
"ما با طبایع مردم نزدیکی میگیریم زیرا طبیعت ما هم از طبیعت آنها جدا نیست. ما راههای جداگانه را شناختهایم. این شناسایی است که ما را به مردم نزدیک میکند و یا از آنها دور میدارد. مخصوصاً هنر شعری امروز باید در این دقیق باشد. این قطعات را نمیتوان به حساب کلمات موزون به خرج مردم گذاشت. برای عملی بودن هر کاری باید نوبت گرفت."( نامههای نیما یوشیج- به کوشش سیروس طاهباز- ص ۱۷۳ و ۱۷۶)
و اینهم سطرهایی از شعر سنتی و نیمه سنتی نیما که زبانی دشوار و ناهموار دارند:
شاه شاهان زمبن، دارا، نشسته شادمان
بر سریر تخت عز خود همه جنگآوران
گرد او صف بسته از نزدیکدست و دوردست
آن زمان که بود از آن سوی رواق و چوببست
شکل دو تن از کمانداران هویدا خواست او
جلوهای دیگر کند از سلطهی خود جستجو
و ببیند نیکتر در بندگیهای کسان
زین سبب شد نخوت او در دل او حکمران
عاملان خشم و چابکپی غلامان سرا
مردمان شهر را دادند از هر سو ندا:
"کز کنون تا سی شبانه روز فرمان است کس
برنیاید جز دعای شاهش از راه نفس
وانکه نپذیرد به دل فرمان شه قربان شود
و به حکم شاه شاهان طعمهی شیران شود
( چند بیت از ابتدای شعر "دانیال")
گفتم الف. او گفت الف. گفتم با
گفتا پس با؟ گفتم تا. گفتا تا
ناموخته باری ز الف تا یا گفت"
ما را پس تا چه کار دیگر با یا!
( از مجموعهی رباعیات "آب در خوابگه مورچگان")
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
زان دیرسفر که رفت از من
غمزهزن و عشوهساز داده
دارم به بهانههای مأنوس
تصویری از او به بر گشاده
لیکن چه گریستن، چه توفان؟
خاموش شبیست. هرچه تنهاست.
مردی در راه میزند نی
وآواش فسرده برمیآید
تنهای دگر منم که چشمم
توفان سرشک میگشاید
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت.
( از مجموعهی ماخاولا)
این دشواری و پیچیدگی، در شعرهای آزاد نیما، بهخصوص شعرهای آزادی که در نیمهی نخست دوران سرایش شعرهای آزادش سروده (سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۷)، خیلی شدیدتر و چشمگیرتر است و در نیمهی دوم سرایش شعرهای آزادش ( ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۷) به تدریج خفیفتر و کمرنگتر میشود. شعرهای نیمهی نخست شعرهایی هستند از نظر فصاحت ضعیف و کم و بیش غیر فصیح، ناروان، ناهموار، پر از دستانداز و پست و بلند، مغلق و معقد، و گاه از شدت پیچیدگی و دشواری نامفهوم یا به سختی قابل فهم، و دارای اشکالها و ایرادهای دستوری متعدد پربسامد. اوج این مشکلات را در شعرهایی چون ققنوس، گل مهتاب، خانهی سریویلی، منظومه به شهریار، ناقوس، مانلی، پی دارو چوپان، پادشاه فتح، آقا توکا، او به رویایش، میتوان دید که همگی بین سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۷ سروده شدهاند.
یکی از دلیلهای اصلی این نارساییها و پیچیدگیها، ویژگیهای ذاتی زبان نیما است که در مجموع زبانی دشوار و پیچیده است و به قول اخوان ثالث ناصرخسرو و خاقانی را به خاطر میآورد. دلیل اصلی دوم همان است که سیاوش کسرایی و داریوش آشوری به آن اشاره کردهاند، یعنی اینکه زبان فارسی زبان مادری نیما نبوده بلکه زبانی بوده که در دوران تحصیل در مدرسه آموخته، بنابراین ریشه در اعماق ذهنش نداشته و برایش زبان دوم محسوب میشده. در واقع گاهی حس میشود که سطرهایی از شعرهایش را نخست به زبان مادری میاندیشیده و سپس به زبان فارسی ترجمه میکرده و این برگردان در دشوار شدن و ناروانی زبان نظم و نثرش بیتأثیر نبوده. دلیل اصلی سوم عدم تسلط کافی و وافی نیما بر وزنهای عروضی و سوار نبودن بر آنها است که باعث شده در برخی از شعرهایش نه هدایت کننده و پیشبرندهی وزن بلکه دنباله رو آن باشد و ناچار شود واژگان جملهها را پس و پیش کند و ساختار جملات را به هم بزند و از واژگانی نه چندان مناسب و از ترکیبهایی نه چندان فصیح استفاده کند تا وزن شعر درست شود. به این مشکل پورنامداریان هم اشاره کرده و در این باره چنین نوشته است:
"درهم ریختگی بیش از حد متعارف جملهها و بندها، عبارات فعلی و کنایی ساختگی و نه چندان معنی رسان و دلپذیر، و اشکالات صرفی متعدد که نمیتوان تأثیر حفظ مایهی وزنی و رعایت گهگاه قافیه را در پدید آمدن آنها ندیده گرفت، زبانی حقیقتاً قاعده گریز و نامطبوع به شعر نیما بخشیده است." (خانهام ابری است- ص ۱۶۲)
اما به جز اینها، چند دلیل فرعی هم برای این دشواریهای بیشتر در شعرهای نیمهی نخست دوران سرایش شعرهای آزاد نیما میتوان برشمرد از جمله دشواریهای آغاز راه و ناهمواریهای ناشی از پا نخوردن و کوبیده نشدن راه تازه و ناشناخته بودن مسیر آن که طبیعتاً حرکت شاعر نوپو و تازه به این راه پا نهاده را با سکتهها و ناهمواریهایی روبرو کرده و این ناهمواریها ویژگی طبیعی آثار ادبی و هنری هر هنرمندیست که راه هنری و سبک تازهای ابداع میکند و در پیش میگیرد و میخواهد سنتهای تازه و بدیع بیافریند.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد این است که اصولاً سرودن شعر موزون آزاد، برخلاف آنچه ظاهراً به نظر میرسد که باید به دلیل محدودیتهای کمتر سادهتر از سرودن شعر کلاسیک و نوکلاسیک باشد، دشوارتر از سرودن این نوع شعرهاست. قالبهای جا افتاده و هزارسال پیموده و پا خوردهی شعر کلاسیک و سنتهای راهنما و رهگشای این نوع شعر به شاعران کمک میکند تا با وجود محدودیتهای قالبی بتوانند، در صورت داشتن استعدادکی، راحت و روان غزل و قصیده و متنوی و رباعی بگویند، و استقلال نسبی مصرعها هم کارشان را راحتتر میکند؛ ولی در شعر آزاد نیمایی چنین نیست و همین که شاعر ملزم است که طول سطر شعرش را خودش انتخاب کند و پیوند عمودی بین سطرها را حفظ کند و شعرش انسجام مضمونی و فرمی و معنایی داشته باشد، آزادی عمل شاعر را محدود و کارش را بس دشوار میکند و این دشواری در درجهی نخست بر زبان اثر میگذارد و زبان را دشوار و ناهموار میکند. نیما خود به این سختی واقف بوده و در این باره گفته "شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است." و به دلیل همین ناهمواری راه است که حتا گاهی لغزشهای وزنی در برخی از شعرهایش به وجود آمده و سطرهایی از شعرش دچار اغتشاش وزنی شدهاند و به گفتهی خود نیما "بر حسب میل او وزن نگرفتهاند."
دشواریهای ناشی از سرایش شعرهای بلند- همچون ناقوس، پادشاه فتح، منظومه به شهریار، نامه به یک زندانی- و منظومههای داستاندار- همچون خانهی سریویلی، مانلی و پی دارو چوپان- را نباید از نظر دور داشت. در اینگونه شعرهای نیما ناهمواریها و لغزشهای زبانی خیلی بیشتر از شعرهای کوتاه است و زبان نارساتر و مغلقتر است.
پورنامداریان در این باره چنین نوشته است:
" در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پریان، اندوهناک شب، کار شب پا، پادشاه فتح، مرغ آمین و بهخصوص منظومههای بلند خانهی سریویلی، مانلی و منظومه به شهریار به نمونههای متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی و تعقید و ضعف تألیف برمیخوریم." (خانه ام ابری است- ص ۱۵۸)
ظاهراً شیوهی کار نیما برای سرودن این شعرها چنین بوده که ابتدا طرح و خلاصهی داستان را روی کاغذ مینوشته و بر مبنای آن سعی میکرده سطرهای شعرش را بسازد و جملههای نوشته شده را به نظم برگرداند. خود نیما، در نامهای به احمد شاملو به این شیوهی کار در برخی از شعرهایش اشاره کرده و نوشته است:
"من خودم با زحمت کم و بیش و گاهی به آسانی به موضوعهای شعر خودم که دیدهاید چه بسا اول نثر آن را نوشتهام، وزن میدهم." ( نامههای نیما یوشیج- به کوشش سیروس طاهباز- ص ۱۷۵)
همین روش کار نیما در برخی از شعرهایش یکی از عوامل ایجاد نارسایی زبانی و ناهمواری کلام است.
ولی درشعرهای نیمهی دوم انگار زبان نیما پختهتر شده و با تجربهی بیشتری که پیدا کرده توانسته بر توسن افسار گسیختهی زبان تسلط بیشتری پیدا کند و با مهارت بیشتری آن سمند سرکش گریزپا را رام و مهار کند و در اختیار گیرد، در نتیجه زبان شعرهایش روانتر و طبیعیتر شده، شعرها هم کوتاهتر شدهاند و اشکالات زبانی کمتر شده و زبان فصاحت بیشتری پیدا کرده و به طور نسبی، نسبت به شعرهای نیمهنخست، روانتر و رساتر شده است؛ و این زبان را در شعرهایی چون ماخاولا، بر فراز دشت، در شب سرد زمستانی، شب است، هنوز از شب...، داروگ، خانهام ابری ست، ری را، در کنار رودخانه، هست شب، ترا من چشم در راهم، شب همه شب، میتوان دید و ملاحظهکرد که اشکالات دستوری و درهم ریختگی و آشفتگیهای صرفی و نحوی در این شعرها کمتر از شعرهای نیمهی نخست است.
در شعرهای آزاد نیما اشکالات زبانی متعددی، چه صرفی و چه نحوی، دیده میشود. در اینجا به برخی از شایعترین و رایجترین این مشکلات اشاره میکنم:
۱- تقدم صفت بر موصوف با حفظ کسرهی اضافه:
در زبان فصیح فارسی وقتی صفت بر موصوف مقدم میشود، باید کسرهی اضافه حذف شود. در شعر نیما این قاعده در موارد متعددی رعایت نشده است. مثلاً به جای "روز روشن سفید" گفته "روشن ف روز ف سفید"، به جای "موج سهمگین دریدهی عبوس" گفته "سهمگین دریدهی موج عبوس"، به جای "روز دلربای خلوت غمناکی" گفته "دلربای خلوت غمناک روزی" و نمونههای فراوان دیگر.
۲- فاصله انداختن میان صفت و موصوف:
در زبان فصیح فارسی بین صفت و موصوف کلمهی دیگری قرار نمیگیرد، ولی نیما به وفور بین صفت و موصوف فاصله انداخته و آنها را از طریق انواع ضمیرها یا کلمات دیگر از هم جدا کرده است. مثلاً به جای "تن گرمش" گفته "تنش گرم"، به جای "گور تنگش" گفته "گورش تنگ"، به جای "تن خستهام" گفته "تنم خسته"، به جای "روزان زمستانیاش" گفته "روزانش زمستانی"، به جای "همسایهی مسکینم" گفته "همسایهام مسکین"، به جای "سودای تاریکشان" گفته "سودایشان تاریک"، به جای "کجی آوردههای شومشان" گفته "کجی آوردههاشان شوم" (خود ترکیب "کجی آورده" هم معقد و نافصیح است)، به جای "خون سیاه ما" گفته "خون ما سیاه"، به جای "اندیشههای ملالانگیز من" گفته "اندیشههای من ملالانگیز" (سطر ف "همچنان کاندر غباراندودهی اندیشههای من ملالانگیز" نمونهای گویا از عدم فصاحت و ناهمواری زبان شعر نیما است.)
۳- استفاده از "ب" یا "به" زاید در ترکیبات.
نیما، در موارد متعددی برای پر کردن جاهای خالی وزن و برطرف کردن سکتههای وزنی از حرف زاید "ب" یا "به" در ترکیبات شعرش استفاده کرده است. مثلاً به جای "تن شسته" گفته "تن بشسته"، به جای "تن پرورده" گفته "تن بپرورده"، به جای " دل افسرده" گفته "دل بیفسرده"، به جای "دریده چشم" گفته "دریده به دو چشم"، به جای "خسته تن" گفته "خسته به تن"، به جای "گرسنه دل" گفته "گرسنه به دل"، به جای "زنده جان" (که ترکیبی نافصیح و بیمعناست) گفته "زنده به جان"، به جای "نوک آلوده" گفته "به نوک آلوده"، به جای "شوریده جان" گفته "به جان شوریده"، به جای "خسته چشم" گفته "به چشمان خسته" و نمونههای فراوان دیگر.
۴- ساختن فعلهای مرکب و ترکیبات فعلی با معنایی نارایج و غیر مصطلح:
نیما در شعرهایش به وفور از فعلهای ترکیبی غیر مصطلح با معناهایی نارایج استفاده کرده که اگرچه برخی از آنها در آثار پیشینیان هم، البته بهندرت، به کار رفته ولی مهجور و نامتداول بوده و برخی هم خودساخته و ابداعی خود نیما بوده، و هیچکدام برای مخاطب امروزی مفهوم و آشنا نیست و خواننده یا شنونده با آن احساس بیگانگی میکند و به گوشش غریب میآید، مصدرهایی چون "شکستن خواب در چشم"، " تراویدن مهتاب"، "گرم در ایستادن هوا"، "سفر دادن"، "رها دادن"، " درمان داشتن"، " گوش افکندن"، "رقص برداشتن"، "هموار آوردن"، "اندیشه بستن"، "اندر سر بستن"، "شکست دادن به" و دهها مصدر جعلی نظیر اینها مخل برقراری ارتباط مخاطب با شعر نیما است.
5- درهم ریختگی نحوی کلام
در سطرهایی از شعرهای نیما درهم ریختگی و آشفتگی کلام و ضعف تألیف وجود دارد که باعث ناهموار شدن سخن شده و کلام را دچار تعقید و نارسایی و در نتیجه نامفهوم کرده است. نمونههای فراوانی از این درهم ریختگی را در شعرهایی چون "گل مهتاب"، "ققنوس"، "اندوهناک شب" و "مرغ آمین" میتوان دید.
موارد دیگری هم وجود دارد که برای طولانی نشدن بیش از حد مطلب از آنها چشمپوشی میکنم و به همین چند مورد کلی بسنده میکنم.
مهمترین نتیجهای که از این مشکلات زبانی شعر نیما میتوان گرفت این است که زبانی چنین مشکل و دارای چنین مشکلاتی را نمیتوان زبانی دارای "فصاحت تازه" و "نوآوری تمام عیار" دانست، زیرا زبان فصیح زبانیست که کلماتش روشن باشد (فصاحت کلام)، هماهنگ باشد (دوری از تنافر)، کلام مطابق قوانین صرفی و نحوی زبان باشد (نداشتن ضعف تألیف)، گویا و رسا باشد (مبرا بودن از تعقید لفظی و معنوی)، حروف واژگانش هماهنگ و خوشصدا باشند (دوری از تنافر حروف)، واژگانش برای خواننده و شنونده آشنا باشند (خالی بودن از عیب غرابت استعمال). و کلام نیما در بخش قابل توجهی از سطرهای شعرهای آزادش این ویژگیها را ندارد و در نتیجه به هیچ وجه فصیح نیست.
اما پاسخ من به پرسش دوم این است. تغییراتی که نیما در زبان شعر فارسی به وجود آورده و به قول آقای سلطانی چیدمان جدید واژگانی که او در سطرهایی از شعرش ارائه داده را نمیتوان سلیقهی جدید شمرد و خارج شدن او از نفرم های زبان را نمیتوان فصاحت جدید تلقی کرده، زیرا آگاهانه و اختیاری و ناشی از تسلط و مهارت و توانایی نبوده بلکه ناشی از ناتوانی و عدم تسلط و اجبار و کشیده شدن دنبال سرکشیهای توسن افسار گسیخته و وحشی زبان و رام نشدگی آن بوده. در این چیدمانها واژگان رام و دستاموز نیما نیستند بلکه آنها هستند که با سرکشی و نافرمانی نیما را بی اراده دنبال خود میکشند. در نتیجه حتا اگر به فرض محال بتوان این نوع چیدمان واژگان را سلیقه تلقی کرد باید آن را بدسلیقگی تلقی کرد و "فصاحت" پیشنهادی نیما را از سر کج سلیقگی دانست. بنایراین دنبال کردن آن نیز هیچ نتیجهی مثبتی ندارد و ره به جایی نمیبرد و جز نامفهوم کردن شعر و ایجاد آشفتگی و اغتشاشی که مخل ارتباط مخاطب شعر با آن است، ثمر دیگری ندارد.
مهر 1387
|