اندیشههای نیما یوشیج دربارهی شعر و شاعری [4]
برای نیما یوشیج فرم شعر از درجهی اهمیت بالایی برخوردار است و در حقیقت این فرم است که معنا را تبدیل به شعر میکند. از دید او معنا باطن شعر و فرم ظاهر شعر است، یا بهتر است بگویم معنا مغز شعر و فرم پوستهی آن است، و اگرچه مغز و باطن بر پوسته و ظاهر مقدم است و نسبت به آنها اصل محسوب میشود، ولی چون شعر اثر هنریست، نیاز به زیبایی و خوشترکیبی ظاهری هم دارد و باید پوستهاش طوری باشد که دلپسند و خوشآیند جلوه کند و زیبایی و خوشترکیبی شعر به وسیلهی فرم حاصل میشود. فرم زیبا و متناسب با معنا، با ساختاری همآهنگ و خوشجلوه کمک میکند که معنا در آن راحت بنشیند و خوش بدرخشد. فرم برای معنا همچون تراش برای الماس و گوهر است و هرچه این تراش زیباتر و متناسبتر باشد، ارزش گوهر و الماس بیشتر میشود و زیبایی آن بیشتر خودش را نشان میدهد. به همین دلیل است که نیما نوشته:
"در خصوص فرم لازم بود به شما توصیه کنم، اگر فرم نباشد هیچ چیز نیست." (حرفهای همسایه- ص ۵۴)
از دید نیما شاعر باید مطلب شعری را با طراحی ساخته و پرداخته کند تا شعرش فرم پیدا کند. عناصری چون زمینهی کار و رنگهای محلی میتواند در خوشساختتر شدن فرم نقش مثبت داشته باشد. این عناصر و هر عنصر دیگری که کمک کند تا موضوع شعر به بهترین شکل نمودار و خواست شاعر از شعرش به عالیترین شکل برآورده شود، از عناصر تشکیلدهندهی فرم محسوب میشوند، زیرا فرم نتیجهی یافتن بهترین شکل بیان معناست:
"مطلب شعری شما با طراحی شما فرم پیدا میکند و هیچوقت بلاواسطه نیست. به زمینهی کار و رنگهای محلی که میدهید مربوط هست و نیست، زیرا فرم نتیجهی بهترین یافتن است که شاعر بداند موضوع را با چه چیز برآورد کند." (حرفهای همسایه- ص ۵۴)
نیما معتقد بود:
"بیخودترین موضوعها را با فرم میتوانید زیبا کنید، امتحان کردهاید و دیدهاید، به عکس عالیترین موضوعها بیفرم هیچ میشود." (حرفهای همسایه- ص ۵۴)
البته منظور نیما این نیست که با فرم ف زیبا میشود از بیخودترین موضوعها شعر ف عالی ساخت. چنین برداشتی دریافت نادرستیست که برخی از فرمگرایان از این جملهی نیما کردهاند و اینجا و آنجا آن را تکرار کرده و میکنند که گویا نیما معتقد به فرمالیسم بوده و گفته که موضوع شعر اهمیتی ندارد و آنچه مهم است فرم است و با فرم زیبا میتوان بیخودترین موضوعها را زیبا ساخت.
آنچه نیما به آن معتقد بوده و تمام شعرهایش گواه بر این اعتقاد است این است که اصل اساسی در شعر معنا و اصل جانبی فرم است و فرم تابع و پیرو معنا و وابسته به آن است. بنابراین شعر خوب شعریست که در درجهی اول معنا و موضوع خوبی داشته باشد، و در درجهی دوم دارای فرم زیبایی متناسب با معنا و آرایندهی موضوع خود باشد. بنابراین اگرچه معنا اصل اساسی است ولی اگر معنایی عالی فرم مناسب خود را نداشته باشد زیبایی و جلوه و اثرگذاری خود را از دست میدهد. برعکس اگر موضوع بیخودی فرمی مناسب و زیبا داشته باشد، زیبا جلوه میکند بدون اینکه ارزشمند باشد یا عالیقدر. به قول نیما با فرم زیبا دادن به موضوعهای بیارزش تنها از زنندگی و یخترشدن آنها کاسته میشود، نه اینکه شعر عالی ف باارزش ساخته شود:
"این که میگویند موضوعهای پست را با آب و تاب دادن یختر میکنید، راست است، اما باید دانست این آب و تاب زائد عبارت از عدم تناسب فرم است. وقتی که نویسنده مقدمتاً حرفهای زائد میزند و در وسط کار خود حرهای زائد میآورد که موضوع پستی را به درجهی عالی بالا ببرد، اگر طراح قابلی باشد، ولو اینکه این کار را نباید کرد، از زنندگی کار خود کاسته است." (حرفهای همسایه- ص ۵۵)
به اعتقاد نیما "هر موضوع فرم خاص خود را دارد. آن را با ذوق خود باید پیدا کنید: مفصل باشد بهتر است یا مختصر، برگردان داشته باشد یا نداشته باشد... فرم که دلچسب نباشد، همهی چیزها، همهی زبردستیها، همهی رنگها و نازککاریها به هدر رفته است." (حرفهای همسایه- ص ۵۴ و ۵۵)
نیما هرموضوعی را مناسب قالب خاصی میدانسته که مکمل آن است و با آن به کمال خود میرسد و شکل طبیعی بیان خود را پیدا میکند، مثل قسمتی از یک نارنج ف تقسیم شده به دو قسمت نامساوی که مکمل قسمت دیگرش است. یا اگر معنا و مضمون شعر را قفل بستهای بدانیم، فرم کلیدیست که مخصوص این قفل است و آن را باز میکند:
"هر موضوعی به قالبی میخورد، مثل اینکه قبلاً در طبیعت بوده. نارنجی به طور نامساوی بریده شده و باید با جفت خود جفت شود و بدون آن کجوکوله است. مثل اینکه قفلی با کلید معینی باز بشود." (حرفهای همسایه- ص ۵۵)
فرم مورد نظر نیما فرمی طبیعی و متناسب با طبیعت مکالمه و بیان توصیفی- روایی است که برای دکلمه یا اجرای نمایشی مناسب باشد و شعر را به بیان طبیعی نزدیک کند:
"اساس کار سهل کرد طرز کار و به همان اندازه زیبا ساختن فرم است به واسطهی حالت طبیعی که به فرم داده میشود و حفظ آن حالت که تقاضا میکند شعر به وضع طبیعی دکلامه (بیان) شود." (حرفهای همسایه ص ۶۸)
خرداد 1387