در شعر فارسی همیشه دو جریان در کنار هم حضور داشته و در کار زایش و تولید بوده و هرکدام مسیر تحول خاص خود را پیمودهاند.
جریان اول جریان شعر زادهی درد است. در این جریان، دردهای عمیق معنوی سرچشمهی جوشش اندیشه و فوران احساس و غلیان عاطفه در قالب شعر بوده، و شعری زاده که از جانی شورانگیز و خونی جوشنده مایه گرفته و زایشش نتیجهی سرریز هیجاهای خیالانگیز و شاعرانه بوده است.
جریان دوم جریان شعر زادهی بازی است. در این جریان شعر از تمایل به بازی و تفریح سرچشمه گرفته و مایهی سرگرمی و تفنن بوده؛ هیچ اندیشه، حس و عاطفهی قوی و عمیقی در آن نجوشیده و سرریز نکرده است. اگر هم در آن حس و عاطفهای هست حس و عاطفهایست سطحی و خصوصی که بیشتر ساختگیست تا ثمرهی طبیعی جوشش درونی. بازی با وصف و مدح و هجو، بازی مغازله، بازی با بازیچههای عرفانی، بازی خیالپردازی، بازی با صنایع ادبی و زبانبازی از انواع بازیهای رایج در جریان شعر بازیزاد کلاسیک است.
اگر این دو جریان را از نظر کمّی مقایسهی تاریخی کنیم، میبینیم که در شعر کلاسیک فارسی- از رودکی تا بهار- اولی نسبت به دومی جریانی ناچیز و ضعیف بوده و کمتر از ده در صد شاعران متعلق به جریان اول و بیش از نود در صد شاعران متعلق به جریان دوم بودهاند. یعنی از حدود ۱۵۰ شاعر نامداری که در طول تاریخ شعر کلاسیک فارسی داشتهایم، تنها حدود ده شاعر- از جمله فردوسی، باباطاهر، ناصرخسرو، خیام، سنایی، نظامی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ - داریم که بهترین شعرهایشان وابسته به جریان شعر دردزاد است و از کل شعرهای حدود ۱۴۰ شاعر دیگر، تنها درصد ناچیزی متعلق به جریان شعر دردزاد و بقیه متعلق به جریان شعر بازیزاد است. در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که کمتر از ده در صد شعر کلاسیک فارسی متعلق به جریان شعر دردزاد و بیش از نود در صد آن متعلق به جریان شعر بازیزاد است.
ولی از نظر کیفی وضع برعکس است و بیش از نود در صد شعرهای اثرگذار، ماندگار، محبوب و یادمان کلاسیک فارسی زادهی جریان شعر دردزاد و کمتر از ده در صد آن محصول جریان شعر بازیزاد است.
جنبش مشروطیت و تب و تاب اجتماعی ناشی از آن، سرچشمهی جوشش اندیشه و حس و عاطفهی اجتماعی و بیان پرشور دردهای مشترک به زبان شعر شد و همین امر موجب گشت که جریان شعر دردزاد قویتر و جریان شعر بازیزاد ضعیفتر شود. بازیها و تفننهای ادبی رایج پیشین دیگر طرفدار چندانی نداشت و شور و شوق اجتماعی طرفدار بیشتری داشت، و همین تب و تاب پرشور اجتماعی سبب شورش جان و جوشش خون و زایش شعرهای دردزاد قدرتمند شد. همین امر باعث پیدایش شاعران نامداری چون امیری (ادیب الممالک)، بهار، عارف، لاهوتی، فرخی و عشقی شد، شاعرانی که شعرهای ممتازشان متعلق به جریان دردزاد شعر دوران مشروطیت بود. در مقابل، شعر بازیزاد نمایندگان نامدار چندانی نداشت و جز چند شاعر نه چندان بزرگ- از جمله ادیب نیشابوری، وحید دستگردی، امیری فیروزکوهی و رشید یاسمی- شاعر نامدار دیگری از آن برنخاست.
در آغاز قرن چهاردهم نیما یوشیج ظهور کرد. او ممتازترین ثمرهی جریان شعر دردزاد اجتماعی پس از جنبش مشروطیت و بنیانگذار شعر نوین فارسی بود. با ظهور نیما یوشیج شعر دردزاد سدهی اخیر، در آغاز راه، اثرگذارترین نمایندهاش را به وجود آورد؛ نمایندهای که باعث به وجود آمدن جریان قوی و مؤثر شعر اجتماعی نیمایی در دهههای سی و چهل و پنجاه این سده شد. در این سه دهه شعر دردزاد- با سرودههای درخشان شاعرانی چون نیما یوشیج، مهدی اخوانثالث، سیاوش کسرایی، احمد شاملو، اسماعیل شاهرودی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، محمد زهری، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، م.آزاد، منوچهر آتشی، حمید مصدق، محمدرضا شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی و دیگران- قویتر از دهههای پیش نمودار شد و تبدیل به جریانی قدرتمند و مسلط بر شعر فارسی در این سی سال گشت. در مقابل، جریان شعر بازیزاد در این سه دهه حرف چندانی برای گفتن نداشت و جریانی ضعیف و کممایه بود. شعر شاعران مطرح این جریان- از توللی و شیبانی و حمیدی شیرازی و سهیلی و صهبا و رهی معیری و اسلامی ندوشن و خانلری و نادرپور گرفته تا ایرانی و تندرکیا و از شاعران موج نو و شعر ناب گرفته تا شعر حجم- در تمام این سه دهه در پرتو درخشش شعر دردزاد شاعران نیمایی جلوهای نداشت و کمرنگ بود.
پس از سال ۱۳۵۷ و دگرگونی اساسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی حاصل از تحولات انقلابی آن، از میانهی دههی شصت شعر بازیزاد جان تازهای گرفت و رواج دوباره یافت و شعر دردزاد با مرگ شاعران نامدارش، از رونق افتاد و بهتدریج کمرنگ و محو شد. در نتیجهی این روند، بیست سال اخیر، دوران اقتدار و تسلط روزافزون شعر بازیزاد و افول و انزوای فزایندهی شعر دردزاد بوده است. در این بیست سال شعر بازیزاد با در دست گرفتن بیشتر تریبونها و صفحههای شعر نشریهها و سایر امکانهای نشر شعر، فضای شعری جامعه را به طور کامل در اختیار گرفت و شعر دردزاد را از صحنه بیرون راند.
در طول این دو دهه، شعر بازیزاد با کنار گذاشتن وزن و قافیه و آهنگ کلام و فرم بیان و آرایههای ادبی از یک سو و عاطفه و اندیشه و معنا از سوی دیگر، هرگونه مهار و نظم و انضباط شعری را رها کرده و افسارگسیخته در سراشیب تند بیبندوباری و هرجومرج در حال فروغلتیدن بوده است، بهطوریکه امروزه در فضای ادبی جامعه دیگر کمتر نشانی از حضور شعر- حتا شعر بازیزاد- دیده میشود. در واقع، شعر- چه موزون، چه منثور- به بستر مرگ افتاده و جایش را نثری سست، بیمایه، کجومعوج و آشفته غصب کرده است.
در زمستان سال ۸۷ و در چنین آشفته بازار اسفباری سایت دینگ دانگ را به راه انداختیم تا با رواج دادن دوبارهی شعر نیمایی و بازگرداندن مهار وزن و آهنگ و فرم و معنا به شعر، جلوی مرگ کامل آن را بگیریم، جریان شعر دردزاد را از احتضار و انزوا خارج کرده، به آن- در حد توان و امکان خود- رونق و قوت دوباره داده، ارج و اعتبار از بین رفته را به شعر امروز بازگردانیم.
در راستای رسیدن به این هدفهاست که به سوی تمام دوستداران شعر نیمایی- بهویژه شاعران شعر دردزاد- دست تمنا دراز میکنیم و از آنان خواهشمندیم که دست یاری در دست ما بگذارند و با تمام توان خود به ما در راه احیای شعر نیمایی دردزاد و ترویج دوبارهی آن کمک کنند.
فروردین 1388
|