خیال شاعرانه فرآوردهی کارگاه تخیل آفرینندهی شاعر است در قالب صورت ذهنی چیزها، واقعیتها، رابطهها، نسبتها، وضعیتها، نه آنگونه که در دنیای واقعی هستند بلکه آنگونه که ذهن سازنده و پردازندهی شاعر بنابر ذوق شاعرانهی خود میآفریند.
به عنوان نمونه، در بند اول شعر "ماخاولا"، ذهن خلاق نیما از واقعیت عینی یک رود تصویری ذهنی آفریده نه آنگونه که در دنیای واقعی است بلکه آنگونه که او تصور کرده. نیما در این تصویر ذهنی رود ماخاولا را به صورت آدمی فراری و آواره خیال کرده که سردرگم است و دیوانه، و دارد همراه با شب تیره که او هم چون آدم دیوانهای تصور شده، افتان و خیزان، بدون اینکه مقصد معینی داشته باشد، پیش میرود:
ماخاولا، پیکرهی رود بلند
میرود نامعلوم
میخروشد هر دم
میجهاند تن از سنگ به سنگ
چون فراری شدهای
که نمیجوید راه هموار
میتند سوی نشیب
میشتابد به فراز
میرود بیسامان
با شب تیره، چو دیوانه که با دیوانه.
واژهی خیال معادل واژهی image است که در حالت اسمی به معناهای گوناگون از جمله تصویر، تصویر ذهنی، تصور، خیال، نقش، صورت، انگاره، مجاز و استعاره است؛ و در حالت مصدری معادل تصویر کردن، تصور کردن و خیال کردن است. مناسبترین معادل این واژه در حوزهی شعر و ادبیات "خیال شاعرانه" است. دلیل استفاده از واژهی شاعرانه در این ترکیب، مختص بودن این نوع خیال به حوزهی شعر و نثر شاعرانه است.
در شعر کلاسیک ما، بارها از واژهی خیال به معنای تصویر استفاده شده، از جمله حافظ این واژه را چند بار به معنای تصویر به کار برده است. به عنوان نمونه:
خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم
□
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
□
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
محمدرضا شفیعی کدکنی هم در کتاب "صور خیال در شعر فارسی" واژهی "خیال" را به معنای تصویر یا ایماژ گرفته و در این باره چنین توضیح داده:
"از نظر ادبی، کلمهی خیال را متقدمان در معنی بسیار محدودی به کار میبردهاند و از آنجا که در موضوع مورد استعمال ایشان، بعداً کلمات دیگری جای خیال را گرفته است به سادگی میتوان کلمهی خیال را از آن مفهوم محدود بیرون آورد و به جای کلمهی ایماژ که امروز از نظر نقد ادبی و مباحث شعری مورد نیاز فراوان است، توسعه داد، بهخصوص که از نظر علمای ادب ما در قدیم توجهی به آنچه امروز ایماژ خوانده میشود، وجود نداشته است و ایشان همواره برای اجزای آن نامهای متعدد و دقیق قائل بودهاند، اما برای مجموع و صورت عام آنها کلمهی خاصی جستوجو نکردهاند."
"آنچه ناقدان اروپایی ایماژ میخوانند، در حقیقت مجموعهی امکانات بیان هنری است که در شعر مطرح است و زمینهی اصلی آن را انواع تشبیه، استعاره، اسناد مجازی و رمز و گونههای مختلف ارائهی تصاویر ذهنی میسازد، و از این روی ما در این کتاب دو اصطلاح "تصویر" و "خیال" را در مجموع برابر کلمهی ایماژ فرنگی برگزیدهایم تا شامل همهی انواع آن باشد. با توجه به اینکه ایماژ، هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح، برابر است با "تصویر" یک شیء، خواه تصویر ذهنی باشد، خواه مادی، شایسته است که آنچه در نقد ادبی جدید و در کتابهای بلاغت فرنگی به نام ایماژ خوانده میشود (و بعضی از معاصران ما به عنوان تصویر از آن یاد میکنند) با کلمهی خیال که در شعر و ادب قدیم عربی و فارسی استعمال شده است، برابر نهاده شود زیرا گذشته از اینکه لفظ "ایماژ" از نظر لغوی به معنی تصویر و سایه و خیال است، از نظر فلسفی نیز حوزهی استعمال آن نزدیک به همین مفهوم اصطلاحی اهل نقد و ادب است."
یکی از ویژگیهای اساسی خیال شاعرانه این است که دارای خصلت عاطفیست. در حقیقت خیال شاعرانه تجربهای حسیست که با عاطفه پیوندی ناگسستنی دارد. به قول مکلیش- در کتاب "خیال شاعرانه"- "عاطفه اگر در شعر وجود داشته باشد درون خیالها نهفته است و اگر درون خیالها نهفته نباشد، در میان آنها و در ترکیب آنها نهفته است."
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب "صور خیال در شعر فارسی" دربارهی خصلت عاطفی خیال شاعرانه نوشته:
"خیالها، یعنی تجربههای حسی، واسطههای انتقال تجربههای عاطفی است، زیرا غم و شادی و هرگونه عاطفهای در انسان مشترک است، همه کس شاد میشود و همه کس غمگین. حیرت و شوق یا نفرت و ملال چیزی نیست که در شاعران به صورت انحصاری وجود داشته باشد. آنها از چیزهایی سخن میگویند که دیگران نیز در آن زمینه با آنها مشترکند، اما بیداری آنها در برابر رویدادها، یعنی تجربههای ذهنی ایشان، همواره با نوعی تشخص و برجستگی همراه است که ما عواطف خود را در تجربههای شعری ایشان بهتر میفهمیم."
خیال شاعرانه به وسیلهی صورتهای گوناگونی از جمله صفت، تشبیه، استعاره، نماد، مبالغه، شخصیتبخشی، و صورتهای دیگر خلق میشود. استورهها و افسانهها، رنگها و حسآمیزیها نقش مؤثر و مهمی در آفرینش خیال شاعرانه دارند.
متداولترین صورت خیال شاعرانه خیالیست که با استفاده از صفت خلق میشود. صفت مناسبترین و شایستهترین صورت خیال شاعرانه و تصویر خیالانگیز است. محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب "صور خیال در شعر فارسی" در این باره چنین نوشته:
"اهمیت صفت در تصویر به حدی است که بعضی از معاصران ما آن را بر انواع تشبیه و مجاز و استعاره برتری داده و معتقدند که بهترین و شایستهترین وسایل بیان تصویری، آوردن اوصاف است."
در سطرهای زیر از شعر "مانده از شبهای دورادور"، نیما یوشیج با استفاده از صفتهای "دورادور"، "خامش"، "خرد" و "سرد" خیال شاعرانه خلق کرده:
مانده از شبهای دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندر او خاکستر سردی.
تشبیه هم از صورتهای پرکاربرد خیال شاعرانه است. تشبیه بیان همانندی و شباهتی است که بین دو چیز متفاوت از یک یا چند جهت وجود دارد. به بیان دیگر، تشبیه برقراری رابطهی همانندی بین دو چیز مختلف است با استفاده از یک یا چند صفت مشترک. به عنوان نمونه، در سطرهای زیر از شعر "پیچان" نیما یوشیج، زن هرجایی از نظر پیچ و تاب تن به شاخهی یاسمین کبود پرپیچ و تاب که از پنجرهی شاعر آویخته، همانند شده است:
همه شب زن هرجایی
به سراغم میآمد.
چو میآمد او به سراغ من خسته
بود بر سر پنجرهام
یاسمین کبود فقط
همچنان او که میآید به سراغم پیچان.
استعاره از دیگر صورتهای رایج خیال است. استعاره به کار بردن واژه در معنایی مجازی و غیر از معنای حقیقی آن است، به این شرط که مشابهتی یا ارتباطی بین معنی حقیقی واژه و معنای مجازی به کار رفته وجود داشته باشد. در واقع استعاره تشبیهی است که منظور از آنچه بیان میشود، نه خود آن چیز بلکه چیز دیگریست که به آن چیز شبیه است. به عنوان نمونه، در سطرهای زیر از نیما یوشیج، "میهمانخانهی مهمانکش" استعارهی دنیای آدمکش است که ساکنانش مهمانانیاند که سرانجامی جز مرگ ندارند:
من دلم سخت گرفتهست از این
میهمانخانهی مهمانکش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته است
چند تن خوابآلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار.
نماد یا رمز از دیگر صورتهای خیال است؛ و بیان نمادین و رمزآمیز، خیالانگیز است. در سطرهای زیر از نیما یوشیج، "صبحگاهان" نماد اوضاع اجتماعی ایران پس از پیروزی انقلاب مشروطه است. "ماهی آبنوس در زنجیر" نماد روابط اجتماعی سیاه و خفقانبار پیش از انقلاب مشروطه است که با پیروزی انقلاب به بند کشیده شده و از حرکت باز مانده است. "پرافشانی دم طاووس" نماد پرتوافشانی خورشید است. "بام تن بشسته ز قیر" نماد آسمان است که هنگام صبح تنش از سیاهی شب شسته میشود:
صبحگاهان که بسته میماند
ماهی آبنوس در زنجیر
دم طاووس پر میافشاند
روی این بام تن بشسته ز قیر
اغراق از دیگر صورتهای خیال است؛ و بیان اغراقآمیز، خیالانگیز است. در سطرهای زیر از شعر "در شب سرد زمستانی"، نیما یوشیج برای بیان شدت اشتعال و گرمای چراغ اندیشهاش، آن را چون کورهای توصیف کرده که از کورهی خورشید هم سوزانتر است، و برای نشان دادن شدت سرمای شب سرد زمستانی، ماه را یخزده تصویر نموده؛ و در هر دو مورد از صورت اغراق استفاده کرده:
در شب سرد زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرم چراغ من نمیسوزد
و به مانند چراغ من
نه میافروزد چراغی هیچ
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
شخصیتبخشی به چیزها و انسانگونه دیدن آنها از دیگر صورتهای خیال شاعرانه است. در این نوع خیال شاعرانه، شاعر با بخشیدن صفت انسانی و بهویژه احساس انسانی به چیزهای بیجان، به آنها جان و حرکت و شخصیت انسانی میبخشد و آنها را به صورت انسان زنده تجسم و تصویر میکند. در این بند از شعر "هنگام که گریه میدهد ساز"، نیما یوشیج به آسمان ابری و دریای نیلی شخصیت انسانی بخشیده و آنها را دو انسان انگاشته که اولی گریان است و دومی از شدت خشم به صورت خود مشت میزند، و به این ترتیب خیال شاعرانه آفریده:
هنگام که گریه میدهد ساز
این دودسرشت ابر بر پشت
هنگام که نیلچشم دریا
از خشم به روی میزند مشت...
شاعران میتوانند از خیالانگیزی استورهها و افسانهها استفاده کنند و خیال شاعرانه را با کاربرد هنرمندانهی آنها خلق کنند. نیما یوشیج در دو شعر مشهور "ققنوس" و "مرغ آمین" چنین کرده و از دو مرغ افسانهای برای آفریدن خیال شاعرانه استفاده کرده است. صورت خیال شاعرانه با استفاده از استورهی ققنوس، در سطرهای پایانی شعر "ققنوس" خلق شده است:
آن مرغ نغزخوان
....
وز روی تپه
ناگاه چون به جای پر و بال میزند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ
که معنیاش نداند هر مرغ رهگذر
آنگه ز رنجهای درونیش مست
خود را به روی هیبت آتش میافکند
باد شدید میدمد و سوختهست مرغ
خاکستر تنش را اندوختهست مرغ
پس جوجههاش از دل خاکسترش به در.
طبیعت هم در آفرینش خیال شاعرانه نقش دارد و شاعران میتوانند با تصویر کردن صحنههای طبیعت، خیال شاعرانه بیافرینند. نیما یوشیج در شعرهایش از تصویرهای طبیعت برای آفرینش خیال شاعرانه فراوان استفاده کرده، از جمله در این بخش از شعر "داستانی نه تازه":
اندر آن جایگه که فندق پیر
سایه در سایه بر زمین گسترد
چون بماند آب جوی از رفتار
شاخهای خشک کرد و برگی زرد
آمدش باد و با شتاب ببرد.
رنگها و ترکیبهای رنگی از دیگر چیزهایی هستند که در آفرینش خیال شاعرانه کاربرد دارند. تصویرهای رنگین خیالانگیزند و کاربرد هنرمندانهی آنها میتواند خیالآفرین باشد. در بخش زیر از شعر "گل مهتاب"، نیما یوشیج با استفاده از چند عنصر رنگین خیال شاعرانه خلق کرده:
گلهای "جیرز" از نفسی سرد گشت تر
زافسانهی غمین پر از چرک زندگی
طرح دگر بساختند
فانوسهای مردم آمد به ره پدید
جمعی به ره بتاختند
وان نودمیده رنگ مصفا
بشکفت همچنان گل و آکنده شد به نور
بر ما نمود قامت خود را
با گونههای سرد خود و پنجههای زرد
نزدیک آمد از بر آن کوههای دور
چشمش به رنگ آب
بر ما نگاه کرد.
حسآمیزی هم از شیوههای مهم آفرینش خیال شاعرانه است. منظور از حسآمیزی استعارهی حسی است، و در این صورت از خیال شاعرانه، شاعر با استفاده از از واژهها و تعبیرهای مربوط به یک حوزهی حس برای توصیف حوزهی حس دیگری، خیالآفرینی میکند. به عنوان نمونه در ترکیب "آواز روشن"، با استفاده از واژهی "روشن" که مربوط به حوزهی حسی بینایی است، برای توصیف "آواز" که مربوط به حوزهی حسی شنوایی است، حسآمیزی صورت گرفته است.
در سطر زیر از شعر "ققنوس"، نیما یوشیج با ترکیب سه حس بساوایی، چشایی و شنوایی؛ حسآمیزی خیالانگیزی کرده و خیال شاعرانه آفریده است:
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ
در این حسآمیزی، "سوزناک" متعلق به حوزهی بساوایی، "تلخ" متعلق به حوزهی چشایی، و "بانگ" متعلق به حوزهی شنوایی است.
شهریور 1388
|