هر اثر هنری یا ادبی برای آنکه بتواند موضوع کارش را که عبارتاند از اندیشهها، احساسها و عاطفههای هنرمند، خوشآیند و ارزشمند بیان کند نیازمند عامل مهارکنندهایست که به درونمایههای اثر شکل و ساخت بدهد. این عامل مهار کننده فرم نامیده میشود.
پیتر هال در کتاب "نمایان با ماسک" نوشته: " نبود ف مهار هرگز هنر تولید نمیکند، و بدون مهار هرگز قابلیت درک ارزش هنر پدید نمیآید."
به نظر او برای اینکه هنگام روبهرو شدن با یک اثر هنری، همزمان قادر به اندیشیدن و احساس کردن باشیم، باید اندکی فاصله بین آن اثر هنری و ما وجود داشته باشد؛ و این فاصله به طور طبیعی با فرم فراهم میشود. فرم است که احساس را مهار میکند و به آن نظم میدهد. بدون فرمی مهارکننده هنر نداریم بلکه هرجومرج و بیبندوباری داریم، و "تنها با محدودیت فرم میتوانیم نامحدود را بیان کنیم. و این است آن کشاکش بین آزادی و فرم، بین آفرینندگی و نظم."
شعر هم مانند سایر هنرها به فرم نیاز دارد. شعر قراردادیست زنده بین شاعر و مخاطب، و این قرارداد با فرم مفهر میشود. فرم است که احساسهای شدید شاعر را مهار میکند، در نتیجه آنها را پذیرفتنی و اندیشهها و عاطفههای پیچیدهاش را فهمیدنی میسازد. فرم است که هنر میسازد و شعر میآفریند.
نیما یوشیج هم فرم شعر را خیلی مهم میدانست و معتقد بود که "اگر فرم نباشد هیچ چیز نیست."
اما وزن هستهی اصلی فرم شعر و مهمترین عنصر نظمدهنده به احساس در شعر و مهارکنندهی آن است. وزن در کنار عناصر دیگری چون ساختار بیان، زبان شعر، موسیقیدرونی واژگان، تجانسها و تضادهای آوایی، و آرایههای کلامی فرم شعر را به وجود میآورند. این فرم در شعر درست همان کاربردی را دارد که ماسک در هنر نمایش دارد، یعنی پوششیست دیالکتیکی بر احساس که هم آن را در خود میپوشاند و هم به زیباترین شکل آشکارش میکند، و بستریست دیالکتیکی بر اندیشه که هم آن را مهار میسازد هم به پویاترین صورت جاریاش میکند.
پیتر هال معتقد است که هر فرم تعریفشدهای در هنر همچون یک ماسک عمل میکند." ماسکی که آشکار مینماید به جای آن که پنهان کند، و احساس را قادر میسازد تا به جای عام بودن، خاص باشد. هنگامی که مانع زیادهروی میشود، مهار کردن را ممکن میسازد. فرم رهایی میبخشد، باز نمیدارد."
او معتقد است که "کلام موزون به احساس نظم میدهد، درست به همان شیوه که ماسک یونانی به بدن نظم میدهد." و "ماسک- خواه ماسک واقعی تآتر یونان باشد، یا ماسک کلام موزون شکسپیر، یا روش بیان نظمدار ف نهفته در موسیقی موتسارت، یا فرازوفرودهای آوایی فردی تنسی ویلیامز یا ساموئل بکت- همواره به ما دربارهی احساس میگوید، به جای این که آشکارش نماید."
از این مقدمه نتیجه میگیرم که وزن، ماسک شعر یا- به تعبیر مهدی اخوان ثالث- "تن پوش" شعر است و شاعر باید غلیان احساسها و عاطفهها و اندیشهها و جوشش هیجاناتش را با ماسک وزن مهار کند و بپوشاند تا آنها را هرچه عمیقتر، زیباتر و جذابتر نمایان سازد. در حقیقت ماسک وزن نه تنها ماسکی مهارکننده و نظمدهنده است، بلکه ماسکی تجلیبخشنده و نمایانکننده است که ژرفای احساسات و پیچیدگی عاطفهها و تودرتویی اندیشهها را جلوه میبخشد و مینماید.
وزن برای رودخانهی ذهن شاعر و مخاطبش امواجی منظم را فراهم میکند که بر بستر فراز و فرود آن جریان احساس و عاطفه و اندیشه جاری میشود.
یکی از دلایل اصلی انحطاط شعر فارسی در سالهای اخیر و هرجومرج حاکم بر آن، به دور انداختن ماسک مهارکنندهی وزن است. در این دوره، شاعرانی که به وزن پشت کردند و از آن دور شدند، دچار سرنوشت شومی شدند. آنها یا به بیراهه رفتند و گمراه شدند، یا به بنبست رسیدند و از رفتن بازماندند، یا به سراشیب فروغلتیدند و سقوط کردند. شعر این شاعران با به دور انداختن ماسک مهارکنندهی وزن، نخست بیتنپوش شد، سپس سایر مهارهای فرمساز را یکی یکی پاره کرد و دور انداخت، و نتیجهی گریزناپذیر این برهنگی و لگامگسیختگی این بود که کمکم از جوهر عاطفه و اندیشه و خون جوشان شور و هیجان و انرژی آرزو و آرمان خالی شد و سرانجام خشکید. امروزه، با نهایت تأسف، میزان سقوط به ورطهی انحطاط در برخی از شاخههای خشکیدهی این شعر به جایی رسیده که خود را مغرورانه معناگریز و اندیشهستیز معرفی میکند و با افتخار به بیعاطفگی، بیآرزویی و بیآرمانی خود میبالد. برای این جریانها، بیبندوباری معادل هنر و پریشانبافی مترادف شعر است.
رویگرداندن از مهار وزن، این شاخههای شعر امروز فارسی را دچار هذیانگویی کرده است. یکی از آزادراههای اصلی رهایی از این وضع اسفبار، برای آن پیروان پویندهی این جریانهای منحط که هنوز عطش عشق به شعر راستین در وجودشان نخشکیده، روی آوردن به وزن و تن دادن به مهار رهاییبخش آن است.
تیر 1387
|