[پاسخی به بخش "ادبيات زنانه" از مقالهی "ادبيات زنانه يا زنانگی ادبيات" نوشتهی ليلا صادقی]
موضوع اصلی ادبيات به عنوان شاخهای از هنر، و همراه هنر همچون شاخهای از معرفت اجتماعی بشر، انسان است- چه در وجه فردی چه در وجه اجتماعی آن. از اين ديدگاه انسانها، از هر جنس و نژاد و سنی، اعم از زن و مرد، سياه و سفيد و زرد و سرخ، كودك و جوان و پير، شهری و روستايی و كوهنشين و جنگلنشين، يكسان مورد توجه، موضوع كار و طرف خطاب ادبيات قرار دارند. به اين دليل تقسيمبندیهايی مانند ادبيات زنانه و مردانه، ساختگی و ناواقعی هستند كه به جای ايجاد تفاهم و همدلی بين انسانها، و نزديك ساختن افقهای فكری، انديشهها، احساسها و عاطفهها، و به اشتراك گذاشتن تجربههای انسانی كه از هدفهای اساسی هر هنری و از جمله ادبيات است، باعث تفرقه و تشتت و جبههگيریها و مرزبندیهای ساختگی و ناواقعی میشود.
ادبيات انسانی در جهانی ناانسانی- يا بدتر از آن - ضد انسانی- به طور طبيعی منتقد، افشاگر، پرخاشگر، مبارز و ستيزنده است، ولی هدف اين نقد و ستيز نبايد جنسی خاص يا نژادی خاص يا گروه سنی و اجتماعی خاص باشد، بلكه به طور عام مبارزه با هرگونه تبعيض و ستم، نابرابری و زورگويی، خشونت و اجحاف، اسارت و محدوديت، از وظايف و اهداف مهم و مبرم ادبيات است؛ همچنانكه مبارزه با جهل، خرافات، پستی، فساد، دروغ و تزوير هم از ديگر اهداف و وظايف هميشگی ادبيات و هنر است. طبيعتاً موضوع مردسالاری- پدرسالاری و هرگونه ستم مردان به زنان و هرگونه تبعيض جنسی و هرگونه مكانيسم اجتماعی و حقوقی سلطهجويانهای كه زنان را به اسارت بكشد يا در موضع ضعيف قرار دهد و حقوق انسانیشان را تضييع كند، هدف نقد و افشاگری عام ادبيات به طور كلی است و همهی اديبان اعم از مرد و زن، و همهی ادبيات در كليت خود بايد با اينگونه تبعيضها و تضييعها و تضييقها مبارزه و آنها را نقد و افشا و محكوم کند. بنابرين چنين وظيفهای صرفاً وظيفهی ادبيات زنانه نيست بلكه از وظايف انسانی ادبيات و همهی اديبان از هر جنس و سن و نژادی، و مستقل از هر نوع طرز تفكر و بينشی است.
بهعلاوه بايد موضوعهای مبرم ديگری چون سوء استفادههای وقيحانه از جنسيت زنان، تبديل شدن زنان به كالاهای مصرفی، ابزار شدن زنان در بازار تبليغات، بردگی زنان در خدمت اربابانی چون مد، آرايش، زر و زيور، و بازيچهی خودآرايیها و خودنمايیها شدن، نقش منفی زنان در ترويج فساد و فحشا، معضل ننگين تنفروشی، تبدیل شدن به ابزار هرزگی و کالا شدن در بازار سکس و ارفتیسم و پرنوگرافی و امثال اینها هم در جای خود طرف توجه و نقد و افشای ادبيات قرار بگيرد و به آن هم به طور شايسته و بايسته پرداخته شود.
همچنين ادبيات بايد به زنان كمك كند كه هويت انسانيشان را باور كنند، خود را به عنوان انسان و نه به عنوان جنس- از جنس دوم يا اول- بلكه به عنوان مطلق انسان بپذيرند و به خود اعتماد و باور داشته باشند، قابليتها و استعدادها و تواناييهای خود را در كنار حدومرزها و محدوديتهای طبيعی خود به درستی بشناسند و برای به دست آوردن حقوق پایمالشدهی خود متحد شوند و مبارزهای آگاهانه، ژرفانديشانه و روشنبينانه كنند، نخواهند كه پا جای پای مردها بگذارند، يا جای آنها را بگيرند، بلكه بكوشند تا همراه و همدوش و همآهنگ و همگام با آنها، در صف يكپارچهی انسانی، حركت كنند و از همسرايی عظيم انسانی خود سرودهای بس شگرف و دلانگيز همدلی و يكرنگی جاری كنند.
بديهیست كه پرداختن زنان اديب به ادبيات با ديد زنانهی خاص خود و رویكرد و نگاه ويژهشان به مسائل و روابط انسانی، بهخصوص رابطهی زنان- زنان، و زنان- مردان، رویكردی ارجمند و شايان توجه و تقدير است. اين رویكرد با همهی زيروبمها و جنبههای گوناگونش باعث غنی شدن و گستردگی و رنگارنگی بيشتر و متنوعتر ادبيات شده، بر سايهروشنها و گوناگونيهای آن میافزايد و تجربيات ادبی را غنيتر و همهجانبهتر میکند.
آثار ادبی زنان اديبی چون ژرژ ساند، سيمون دوبوار، مارگريت دوراس، ويرجينيا ولف، كارولينا ماريا دژزوس، اميلی و شارلوت برونته، جرج اليوت، لوئيز ای الكوت، ويلا كاتر، الن گلاسكو، ميس مانسفيلد، دافنه دو موريه، اتل ليليان وينچ، آليس واكر، كيت چاپين، لويز لابه، كريستين دوپيزان، مادلن دو اسكودری، كنتس دو لافايت، مادام دوسوينيه، اليزابت بوون، آنا آخماتووا و كارولينا پاولووا در ادبيات جهان، و زنان اديبی چون فاطمه سياح، شمس كسمايی، طاهره قرةالعين، پروين اعتصامی، ژاله سلطانی، سيمين دانشور، فروغ فرخزاد، سيمين بهبهانی، شهرنوش پارسیپور، مهشيد اميرشاهی، گلی ترقی و غزاله عليزاده در ادبيات ايران با ديد زيبايیشناسانه و زنانهی خود بر غنا و گستردگی فرهنگ ادبی سرزمين خود و جهان افزوده و سهم گرانقدرشان در دستآوردهای فرهنگ ادبی جهان انكارناپذیر و ستودنی است.
همچنين در طول تاريخ ادبيات، اديبان مرد اعم از شاعران و نويسندگان به ساختن و پرداختن زنانی با شخصيتهای زنده و پيچيدهی زنانه و روانيات و روحيات خاص و مناسبات و روابط جذاب و قابل تعمق همت گماشتهاند و زنانی آفريدهاند بس زندهتر و جاندارتر از هزاران زن واقعی، به همين دليل بايد قدردان و سپاسگزار آنها هم باشیم. زنانی چون هلن، آنتيگونه، ايفیژنی، الكترا، افيليا، كردليا، دزدمونا، ژوليت، ليدی مكبث، ايزوت، مليزاند، آناكارنينا، ناتاشا و هلن (در جنگ و صلح)، ناستازی فيليپوونا (در ابله)، نيه توچكا، كاترينا و گروچنكا و ليزا (در برادران كارامازوف)، آكسينيا (در دن آرام)، زينائيدا (در نخستين عشق)، آسيا، نانا، اوژنی گرانده، مادام بوواری، مادام كامليا، بئاتريس، آنت و سيلوی (در جان شيفته)، آنتوانت (در ژان كريستف)، تاتيانا (در يوگنی اونگين)، آنا سرگیيونا (در بانو با سگ ملوس)، اولگا، ماشا، ايرنا (در سه خواهر)، واسا ژلزنووا، هرمينه (در گرگ بيابان) و دهها زن جاودانهی ديگر در ادبيات جهان؛ همچنين زنان ايرانی همچون آهو خانم، هما، سيندخت، مارال و زيور و بلقيس، مرگان، فرنگيس، مائده و بلقيس و آفاق، عمه تاجی و افسانه، شريفه، ساقی و مانند آنان در ادبيات ايران.
با اين زنان زنده، يادمان و فراموشنشدنی است كه ما میتوانيم به دنيای پيچيده و بغرنج زنان راه بيابيم، روانياتشان را بشناسيم، با خلق و خوی ایشان آشنا شويم و با آنها احساس نزديكی روحی و تفاهم كنيم و اينگونه است كه بيگانگی و دشمنی بين مردان و زنان و جبههگيری آنها بر ضد هم به تفاهم و درك متقابل و آشتی تبديل میشود و جنگ و ستيز نابرابر بينشان به صلحی عادلانه و شرافتمندانه بدل میشود و در افقهای دور آينده مردسالاری به تدريج جایش را به انسانسالاری میدهد.
دی 1382
|