گاه اینجا و آنجا از زبان افسوسخورندگان بر گذشتهی پرافتخار ایران و مقایسهکنندگان دیروز و امروز این جامعه شنیده میشود که "ما ملت متمدن با فرهنگی بودیم و غربیهای استعمارگر فرهنگ غنی و بارور ما را دزدیدند و به زور یا با حیله و ترفند آن را از ما گرفتند."
آیا اگر فرهنگ یک جامعه حقیقی، بااصالت و عمیق باشد، قابل دزدیدن است؟
ممکن است این نظر به مذاق خیلیها خوش نیاید، بهشان بربخورد و باعث ترشکردنشان بشود، ولی با نهایت تأسف و تألم این یک حقیقت بسیار دردناک است که ما هیچوقت ملت متمدنی نبودیم و فرهنگ جدی درست و حسابی و عمیق و اصیلی هرگز نداشتیم که کسی بخواهد آن را به زور غصب کند یا با ترفند از ما برباید. منتها اخلاق بعضی از ما ایرانیها اینطوری است که همیشه گناه نقصها، کمبودها، خطاها و کوتاهیهای خودمان را میاندازیم گردن این و آن، و اغلبمان اینطوری هستیم که اگر شکستی میخوریم یا ناکامی و باختی نصیبمان شود، مدعی هستیم که تقصیر ما نبوده، گناه از دیگران بوده که باعث شدهاند ما شکست بخوریم، یا وانمود میکنیم که سبب شکست و ناکامیمان کمکاریها و ندانمکاریها و سستیها و اهمالهای خودمان نبوده، بلکه خیانتها و بدجنسیهای دیگران مسبب شکست و ناکامیمان بوده است.
در مورد فقر وحشتناک فرهنگی کنونی هم ادعای بعضی از ما ایرانیها این است: ما که تقصیر نداشتهایم، ما متمدن و با فرهنگ بودهایم، دیگران فرهنگ و تمدن ما را نامردانه و رذیلانه دزدیدهاند و به ناحق غصب کردهاند، ما که به علت ضعفها و قصورهای خودمان عقب نماندیم، دیگران ما را عقب زدند و عقب مانده نگهداشتند. و این طوری گناه کمکاریها، ندانمکاریها، خطاها و قصورهایمان را میاندازیم گردن دیگران و خودمان را تبرئه میکنیم و پاک و بیگناه جلوه میدهیم، و نداهای اعتراضآمیز وجدانمان را خاموش میکنیم. ولی حقیقت چیز دیگریست و حقیقت در این مصرع کوتاه اما گویا خلاصه میشود:
گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست.
ما در طول تاریخ پس از یورش اعراب به سرزمینمان و اشغال ایرانزمین توسط اشغالگران عرب ثابت کردیم که ملتی هستیم بسیار کمفرهنگ و نامتمدن، و نتیجهاش هم همین حال و روزی است که امروز داریم و یکی از وضعیتهای اجتماعی بسیار وخیم در دنیای کنونی را داریم تجربه میکنیم و این تقصیر هیچکس نیست جز خودمان و بیفرهنگی و عقب ماندگی اجتماعی، فکری، عقیدتی و روحی تاریخیمان. تنها باید چشمان حقیقتبین داشته باشیم و این زخم کهنه و ریشههای گندیدهی آن را به درستی ببینیم. به قول سهراب سپهری:
چشمها را باید شست.
جور دیگر باید دید.
خرداد 1381
|