فرانسیس بیکن معتقد بود که اندیشهی بشری در طی تاریخ تفکر دچار چندگونه "بتپرستی" بوده که چون بند و زنجیر بر دست و پای آنها پیچیده و آنها را اسیر خود ساخته و مانع رسیدن عقل و اندیشه به "حقیقت" شده است. به عقیدهی او برای آزاد ساختن اندیشه از این بند و زنجیر اسارتآور و رسیدن به حقیقت، نخست باید این بتها را شکست و لوح عقل را از همهی تصویرهای گمراهسازنده و اغفالکننده پاک کرد.
این بتها را بیکن "ایدولا" نامید و نوشت که زمان آن فرا رسیده که بشر خود را از اسارت این بتها برهاند. این بتها از نظر بیکن به 4 دسته قابل تقسیمبندی هستند. این دستهها عبارتند از:
1- بتهای قبیلهای (Idola Tribus)
اینها مجموعهی تصورها، اندیشهها و مفهومهایی هستند که مشترک میان همهی نوع بشر است و موجب گمراهیاش میشود. به بیان دیگر، اینها مانند آینههای ناهمواری هستند که بازتاب اشیا را در خود دگرگونه، شکسته، کج و معوج و وارونه میکنند و به این ترتیب با تحریف واقعیت اشیا و جهان پدیدهها، بشر را گمراه میکنند.
عقل و اندیشهی بشر نخست باید خود را از اسارت این بتها آزاد کنند تا بتوانند با واقعیتها، آنگونه که در خود هستند، روبهرو شوند.
2- بتهای غار (Idola Specus]
اینها خطاها و گمراهیهای اندیشهای و عقلی افراد بشراند و ویژهی خود افراد بشر و نتیجهی ویژگیهای وجودی هریک از افراداند. تسلط این بتها بر عقل و اندیشهی فرد، سبب میشود که افقهای فکری محدود و بسته شوند، و انسان واقعیتها را از دیدگاه ویژهی محدود خود ببیند و از مشاهدهی سیماهای دیگر حقیقت و واقعیت محروم بماند.
3- بتهای بازار (Idola Fori)
سرچشمهی اینگونه گمراهیها زبان و واژگانی هستند که افراد بشر به کار میبرند. دو نفر را میبینیم که یک واژه را به کار میبرند ولی هریک از آن چیزی میفهمند که با چیزی که دیگری میفهمد تفاوت دارد. گروهی از اصطلاحات، جملهها و واژههای رایج میان افراد بشر موجب میشوند که حقیقتها و واقعیتها، آنگونه که در خود هستند، آشکار نشوند. هرچند همهی یک خلق یا گروه به یک زبان سخن میگویند، ولی از واژگانشان هزاران مقصود گاه به کلی متضاد برمیخیزد.
این بتها، به نظر بیکن، از خطرناکترین بتها هستند و تصورهایی که به دست میدهند، تیره و نادقیق است و نتیجهی زیانبخش آنها پیدایش مفهومهایی نادرست و محتوای ذهنی و معناهای گمراهکننده است.
4- بتهای نمایشی (Idola Theatri)
اینها سلطههایی هستند که از بیرون و در جریان تاریخی بر مغزها و عقلها تحمیل شدهاند. در شمار این سلطهها میتوان نظامهای فلسفی یا اندیشهای پیشین را آورد. شخصیتهای بزرگ، نامهایی که در طی سدهها بر مغزها فرمان راندهاند، و انسانها همیشه برای یافتن حقیقت، به ایشان چنان سرچشمههای مقدس و جاودانی روی میآورند، هم در شمار این بتها هستند.
سیسرون- اندیشمند رومی- از این موضوع تعبیری زیبا دارد و میگوید:
"این را ارستو نوشته، افلاتون دقیقاً چنین گفته... پس ما خودمان چه میاندیشیم؟ خودمان چه میگوییم؟ این نقل قول کردنها از طوطیها هم ساخته است."
بیکن اینگونه افراد را چنان اشخاص نمایش یا بازیگران صحنهی تئاتر توصیف میکند که بر صحنه پدیدار میشوند، و آنچه میکنند و میگویند، گویی نمونه و الگوی دیگران میشود.
به نظر بیکن، رهایی از این بتها سبب میشود که افراد بشر برای پژوهش نوین فلسفی، اندیشه و عقلی مستقل و از آن خود داشته باشند.
آذر 1382
|