واقعیت عینی عبارت است از آنچه بیرون از ذهن بشر و مستقل از وجود و بود و نبود او وجود دارد و وجههایی از آن خود را بر او مینمایاند و به وسیلهی حسها و نیروی ادراکش حس و درک میشود.
واقعیت ذهنی عبارت است از تمام انگارههای ذهنی که در ذهن بشر ایجاد شده و شامل حقیقتهای ذهنی و خیالها و وهمها و دروغها و مجازها میشود.
دربارهی رابطهی متقابل بین واقعیتهای عینی و ذهنی باید به این نکتهی بسیار مهم توجه کنیم که این دو نوع واقعیت مدام در حال اثرگذاری متقابل برهماند و در یک فرایند بس پیچیده که آن را دیالکتیک عین و ذهن مینامیم، در حال برهمکنش متقابل و دگرگون کردن هم و دگرگون شدن بیوقفه هستند.
اثر عین بر ذهن به صورت انگارهها و واقعیتهای ذهنی نمودار میشود. واقعیتهای ذهنی هم بر واقعیتهای عینی اثر مداوم میگذراند و آن را پیوسته دگرگون میکنند و در این دگرگونی هم عنصرهای سازنده وجود دارد هم عنصرهای ویرانگر. رام کردن نیروهای سرکش طبیعت، اختراعها و اکتشافها، آفرینش فرهنگ و تمدن از جنبههای مثبت و سازندهی این اثرگذاری است. جنگ، ویرانگری طبیعت، بیداد و فساد از جنبههای منفی و مخرب این اثرگذاری است.
شناخت مهمترین محصول اثر عین بر ذهن است و عمل مهمترین محصول اثر ذهن بر عین است.
عین خود را به ذهن تحمیل میکند با این وجود گوهر حقیقیاش را بر ذهن نمینمایاند بلکه تنها نشانهها و نمودهایی از آن را بر ذهن مینمایاند، و بر ذهن است که از همین نمودها و نشانهها گوهر حقیقی عین را درک کند و بشناسد. ولی این کار بس دشوار چگونه امکانپذیر است؟
ذهن نیروهای درونی بسیار دارد که به صورت توانشد هستند و قابل تبدیل شدن به فعلاند، ولی نه به این سادگیها؛ و این تبدیل نه کار هر ذهن ناپرورده و ناآزمودهای است. ذهن باید پرورش درازمدت یابد و سختکوشانه تلاش کند تا بتواند نیروهای درونیاش را بپرورد و مستعد شناخت گوهر عین کند. ذهن باید همواره هشیار و بیدار باشد تا در لحظههای حساس که عین از پشت نقابها و حجابهایش بیرون میآید و رخساره وامینماید، آن را ببیند و دریابد.
عین و ذهن برهمکنشی متقابل و مداوم دارند. ایندو قطبهای متقابل یک دوقطبی به هم پیوسته و درهممؤثرند که هرکدام دیگری را زیر نفوذ میگیرد و تحت تأثیر قرار میدهد. رابطهی میان عین و ذهن رابطهی ربایش و رانش است. در وضعیتهای خاصی یکدیگر را جذب میکنند و آینهوار همدیگر را بازتاب میدهند. در وضعیتهای خاص دیگری از هم دور میشوند و میگریزند و تنها سایههای لرزان و از هم گریزانشان بر هم میافتد.
تصویر عین در ذهن به پندار و خیال و وهم و گمان و باور و اندیشه و الهام و اشراق و آرمان و ایمان و کابوس و رؤیا تبدیل میشود. هر یک در گوشهای از کارخانهی ذهن به قسمت خاصی میرود و در آنجا در اختیار دستگاهها و افزارکارهایی قرار میگیرد و سازوکارهایی بر آن اثر میگذارد و آن را میپرورد و میپردازد و دگرگون میکند و بازمیآفریند و در نهایت از آن تصویرها و فیلمهای ذهنی را فراهم میآورد که محصول کارخانهی عظیم ذهن و برآمده از مادهی خام عین است.
تصویر ذهن در عین به کنش و واکنش و سازش و پردازش و آفرینش و خلاقیت تبدیل میشود، و آثار دستی و فکری و ادبی و هنری و علمی و فلسفی، عقیدتی و زیربناهای مادی و معنوی جامعه و فرهنگ و تمدن و ارگانها و نهادهای اقتصادی و سیاسی و حقوقی و اخلاقی و آیینی را به وجود میآورد، قضیهها و قانونها و اصلها را ایجاد میکند، نظمهای زندگی و سازههای حیاتی را فراهم میآورد و جهان ذهنی را تحقق عینی میبخشد.
بسیاری از ساختارهای عینی بازتاب آرزوهای ذهنی بشر در طول تاریخ بوده است. ماشینها، دستگاههای الکتریکی، لامپها و سیستمهای روشنایی، کشتیها و هواپیماها و ترنها، موشکها و سفینهها و ماهوارهها، دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری، رادیو، تلویزیون، تلفن، موبایل، کامپیوتر و شبکهی جهانی اینترنت، و هزاران فراوردهی دیگر دست و ذهن و خلاقیت بشر، همه و همه بازتاب آرزوها و ایدهآلهای ذهنیاش در جهان عینی است.
با این وجود ربایش تنها کنش میان عین و ذهن نیست، رانش هم هست؛ و عین و ذهن در وضعیتهای خاصی به ضد هم تبدیل میشوند و همدیگر را میرانند و دفع میکنند، و در حال واپس راندن و رفتن، بر هم سایه میافکنند و با سایههاشان یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند.
سایههای تاریک و کدر عین بر ذهن دروغها هستند و وهمها و خرافهها و پندارهای باطل و فریبنده، سرابهای دروغین و خیالهای اغواگر، کابوسها و رؤیاهای بیبنیاد، نژندیها و آسیبهای روانی، مالیخولیا، جنون، گسستهای شخصیتی. اینها نقطههای سیاه و کوری هستند که از اثر کدورتبار عین بر ذهن عارض میشوند و ذهن را آشفته و پریشان میکنند و به آن آسیب میرسانند و صدمه میزنند.
سایههای تاریک و کدر ذهن بر عین نهادها و دستگاههای ضد انسانی هستند. اهرمهای اختناق و مکانیسمهای زورگویی، بیعدالتی و بیدادگری، فساد و تباهی، و هر بنیاد مادی اعم از دولتی یا خصوصی که بر ضد انسان و والایی و ارزشهای متعالی اوست، سایهی کدر ذهن است بر عین.
نتیجهی این صلح و جنگ، و این عشق و کین که همراه با ربایش و رانش متقابل عین و ذهن است، تکامل مارپیچوار انسان است به سوی شناختن هرچه بیشتر خود و جهان، و مسلط شدنش بر خود و جهان، و رام کردن نیروهای سرکش طبیعت، جامعه، تفکر، و به خدمت گرفتن نیروهای لگام گسیخته و خروشان هستی. این حرکت مارپیچی با شکستها و پیروزیها، و کامیابیها و ناکامیهای فراوان همراه بوده و هست و خواهد بود، و در این مبارزهی خونین و دشوار، عین و ذهن برای یگانه شدن باهم، نخست میکوشند بر هم چیره شوند و یکدیگر را رام و مسخر خود کنند، و چون این امر به صورت کامل ناممکن است- زیرا ماهیت و سرشت آنها یکی نیست و از اینرو یکی شدنی کامل نیستند- در نهایت به نوعی تعادل و تعامل و هماهنگی میرسند و با هم وحدتی نسبی پیدا میکنند که نتیجهی آن جهان واقعاً موجود است. چنین است دیالکتیک بغرنج و پر از پیچیدگی عین و ذهن.
آبان 1381
|