نگاهی کوتاه به موضوع علم اخلاق
1391/5/24

آیا حکمهای اخلاقی برخاسته از اصلهای اخلاقی ثابت و مطلق هستند یا متغیراند و نسبی؟ پیش از آن‌که به این پرسش اساسی پاسخ دهم، نخست لازم است تعریف مختصر و ساده‌ای از اخلاق به عنوان یکی از شکلهای اساسی شناخت اجتماعی بشر مطرح کنم. اخلاق شکلی از شناخت اجتماعی است که رابطه‌های انسانی را در قالب مقوله‌هایی چون بد و خوب، درست و نادرست، مفید و مضر، پست و والا، انسانی و ضد انسانی، باادبی و بی‌ادبی، بازتاب می‌دهد. اخلاق عبارت است از پژوهش در رفتارهای بشر در ارتباط با خودش و دیگران، بدان‌گونه که هست و بدان‌گونه که باید باشد.
 اگر اخلاق را به عنوان علم تعریف کنیم، نخست باید آن را به دو بخش متمایز دانش توصیفی "آداب و رسوم اخلاقی" و دانش دستوری "اخلاق" تفکیک کنیم. دانش آداب و رسوم اخلاقی به مطالعه‌ی رفتار آدمی چنان‌که هست می‌پردازد و واقعیتها و قانونمندیهای آن را توصیف می‌کند. رفتارهای رایج مردمان را در زمانها و مکانها و شرایط اجتماعی- تاریخی مختلف، می‌پژوهد و قانونهای حاکم بر آن را  تشریح می‌کند. در صورتی که دانش اخلاق متوجه این موضوع مهم است که کنش آدمی برای آن‌که کامل و درست باشد و نیکی را تحقق ببخشد و به سعادت و کمال منجر شود، چگونه باید باشد.
 با این تقسیم‌بندی متوجه می‌شویم که دانش آداب و رسوم اخلاقی، دانشی توصیفی‌ست- همانند ریاضیات و دانشهای طبیعی- در صورتی که دانش اخلاق، دانشی دستوری‌‌ست- همانند دانش زیبایی‌شناسی و حقوق- و هدف آن پیش بردن بشر در مسیر کمال و ایده‌آل است از طریق احکام انشایی و "بایدونباید"ها و "شایدونشاید"ها .
 در بررسی احکام اخلاقی می‌توانیم دو دسته حکم را از هم تفکیک کنیم: حکمهای ثابت و مطلق- حکمهای متغیر و نسبی
 بعضی از حکمهای اخلاقی احکامی ثابت و مطلق‌اند و برخاسته از اصلهایی مطلق و تغییرناپذیر. اگرچه ممکن است تفسیر ما از این حکمها و کاربرد مشخص آنها در شرایط زمانی- مکانی خاص متغیر و نسبی باشد ولی خود این حکمها ثابت و مطلق هستند، مانند: درستکار باش- نیکوکار باش- به خودت آسیب نرسان- به حق دیگران تجاوز نکن- آزاده باش- طرفدار حقیقت باش.
 بعضی دیگر از حکمهای اخلاقی نسبی و متغیرند و در زمانها و مکانها و شرایط اجتماعی- تاریخی گوناگون به شکلهای نسبی و متفاوت درمی‌آیند. مانند: راستگو باش- مهربان باش- نرم‌خو باش- فریب‌کار نباش- خودخواه نباش- خشن نباش. مثلاً در برابر نخستین حکم بی‌درنگ این پرسشها پیش می‌آید: به کی راست بگویم؟- کجا راست بگویم؟- چه وقت راست بگویم؟- آیا باید به همه کس و در همه جا و همه وقت راست بگویم یانه؟
 در دانشهای دستوری مانند اخلاق، معمولاً تقابلی وجود دارد بین دو قطب متضاد که در این تقابل انسان به داوری می‌نشیند و یک قطب را بر قطب دیگر ترجیح می‌دهد و آن قطب را برای تحقق بخشیدن برمی‌گزیند. به این مفهوم که آن دانش با حکمهای دستوری و ارزشی که صادر می‌کند، مخاطبان خود را که عموم انسانها، یا گروهها و قشرها و طبقه‌های خاصی از انسانها هستند، به سوی یکی از این قطبها هدایت و از قطب مقابل دور می‌کند.
 به عنوان مثال در علم اخلاق تقابلهای اساسی میان نیکی- بدی، پستی- والایی و درستی- نادرستی وجود دارد، و دانشمند علم اخلاق یا حکم‌گذار آن می‌خواهد مخاطبان خاص یا عام خود را از بدی و پستی و نادرستی دور و به سوی نیکی و والایی و درستی هدایت کند.
 طبقه‌ها و قشرها و گروههای اجتماعی هر یک برای خود دارای اخلاقی خاص با حکمها و اصلهای خاص هستند. بخشی از این حکمها و اصلها در طی زمان و مکان دست‌خوش دگرگونی می‌شود و دارای مشخصه‌های تاریخی- جغرافیایی است. ریشه‌ی نسبی بودن دسته‌ای از حکمهای اخلاقی در تبعیت آنها به عنوان تابعی چندکارکرده از متغیرهای زمان و مکان و شرایط و شکل‌بندی‌های تاریخی و تقسیم‌بندی‌های اجتماعی است. ولی دسته‌ای دیگر از اصلهای اخلاقی، چون جنبه‌ی عام و فراگیر انسانی دارند کلی و مطلق‌اند و همه‌ی مرزبندی‌های اجتماعی و شرایط زمانی و مکانی و تاریخی را در بر می‌گیرند و پوشش می‌دهند.
 هیچ‌کس از اخلاق نمی‌تواند بگریزد یا آن را دور بزند. هر کنش انسانی، چه کنشگر بخواهد چه نخواهد و چه بداند چه نداند، دارای یک وجه اخلاقی است که ممکن است وجه غالب آن کنش باشد یا نباشد، ولی به هر حال، تمام کنشهای انسانی دارای مضمونی اخلاقی‌اند. حتا بی‌عملی هم به نوبه‌ی خود کنشی اخلاقی است.
 کانت دستورالعمل زیر را به عنوان چراغ راه‌نما و راه‌گشای اخلاق برای هدایت انسانها به سوی نیکی و والایی و درستی تجویز کرده است:
1- طوری عمل کن که الگوی کردارت تا سرحد یک قانون کلی بالا برود و اعتباری همگانی یابد.
2- کاری را که دوست نداری دیگران انجام دهند و درست و نیک و والا نمی‌دانی، هرگز انجام مده.
3- همیشه با دیگران طوری رفتار کن که با خود رفتار می‌کنی یا می‌خواهی که دیگران با تو رفتار کنند، و همیشه رفتارت با دیگران طوری باشد که در آن انسان غایت باشد نه ابزار.
4- طوری رفتار کن که اراده‌ی تو به منزله‌ی واضع و قانون‌گذار جهانی تلقی شود.
 هدف اخلاق رساندن انسان به نیکی و والايی است، یعنی اخلاق می‌خواهد از طريق بايدونبايدها و شايدونشايدهای خود انسان را تکامل و تعالی بخشد و او را به نيکی و والايی برساند و به سوی کمال ره‌نمون شود. مرتبه‌ی نیکی- والايی- کمال مرتبه‌ای‌ست که در آن نيروها و استعدادهای درونی انسان در راستای انسانیت به نهايت پرورده و شکفته می‌شوند، و انسان به سوی انسانتر شدن و در نهايت به سوی انسان کامل شدن ره‌نمون می‌گردد. به قول یکی از صاحب‌نظران علم اخلاق: "خير انسان در به کمال رسیدن و کامل شدن ماهيت انسانی‌اش است." پس اخلاق می‌خواهد از راه حکمهای خود و بايدونبايدهايش انسان را به سوی خير مطلق، که من آن را نيکی- والايی- کمال می‌نامم، هدايت کند تا به غايت و نهايتی که بر مفهوم انسان و انسانيت متصور است نزديک و نزديکتر شود. "خير" را در اينجا می‌توانيم چنين تعريف کنيم: "خير عبارت است از بسط و رشد هم‌آهنگ، سازگار و متعادل قوای درونی و روحی انسان، تحت نظارت و رهبری قوه‌ی عقل و نیروی اندیشه، هم‌چنین توافق و سازگاری هرچه بيشتر انسان با ديگر انسانها و افراد اجتماع، و به طور کلی سازگاری و توافق و هماهنگی هرچه بيشتر انسان با خودش و جهان و تمام نظمهای موجود در جهان."
 با این تعريف، چنين نتيجه می‌شود که هر حکمی که باعث افزايش این هماهنگی و سازگاری، و جاری کننده‌ی انسان در مسیر نيکی- والايی و کمال فردی و اجتماعی باشد و او را به مرحله‌ی عالی انسان کامل نزديکتر کند، اخلاقی است؛ و هر حکمی که در خلاف این جهت عمل کند، غیر اخلاقی است. بنابراين ملاک اخلاقی بودن یا غیر اخلاقی بودن حکمهای اخلاق، سمت و سوی اثربخشی عمل به آن حکم در تحول انسان، و نقش مثبت و پيش‌برنده، یا منفی و بازدارنده‌ی آن در تکامل روحی و معنوی انسان است و حکمهای اخلاق را بايد با توجه به این ملاک ارزيابی کرد.
 مکتبهای مختلف اخلاقی با توجه به اینکه چه عاملی را در رسيدن انسان به نيکی- والايی- کمال، اصل اساسی و دارای اصالت بنيادی می‌دانند، از هم جدا می‌شوند و با يکديگر تفاوت و مرزبندی  پيدا می‌کنند.

آبان 1383

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا