اندیشه و تفکر حسین پورسینا چند مشخصهی ممتاز داشت. او افزون بر فلسفه و دانشهای گوناگون، با شعر و ادبیات عرفانی هم آشنایی عمیق و ذوق ادبی خوبی داشت و هم به فارسی و هم به عربی شعر میسرود. به سه نمونه از رباعیهای فارسی او توجه کنید:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
وآخر به کمال ذرهای راه نیافت.
ای کاش بدانمی که من کیستمی
سرگشته به عالم از پی چیستمی
گر مقبلم، آسوده و خوش زیستمی
ور نه به هزار دیده بگریستمی.
رفت آن گهری که بود پیرایهی عمر
وآورد زمانه طاق، سرمایهی عمر
از موی سپیدم سر پستان امید
بنگر که سیاه میکند دایهی عمر.
به زبان عربی هم شعر میسرود. مشهورترین شعر عربیاش "قصیدهی عینیهی روحیه" است که در آن کیفیت هبوط روح و حلول آن در جسم و سپس بازگشت آن به عالم مجرد روحانی را با بیانی شیوا بیان کرده است. به ترجمهی چند بیت نخست این قصیده به فارسی توجه کنید:
کبوتری بلندپرواز از جایگاه بلند خود به جانب تو فرود آمد.
و اگرچه هنگام پیمایش این سفر دراز پرده از جمال دلآرای خود برداشته بود
ولی از چشم هر عارف حقیقتبینی پنهان میماند.
و چون از جهانی فراتر فرود آمده بود
با فضای کدر و تاریک این جهان خو نمیگرفت.
از گذشتهها میگفت و از جداییها شکایت میکرد.
تا آنکه با گذشت زمان زیباییها و نیکیهای آن گستردهجهان فرازین را از یاد برد
و با این ویرانکدهی بایر خو گرفت.
..............
در حوزهی ادبیات عرفانی، پورسینا سه داستان عارفانه به نامهای "زندهی بیدار"، "رسالهی پرواز" و "سلامان و ابسال" نگاشت. در زیر چند سطر از داستان "زندهی بیدار" او را که از زبان عربی به فارسی ترجمه شده، نقل میکنم:
"آنگاه که در شهر خویش بودم، روزی همراه یارانم از شهر خارج شدیم و به گردشگاهی از گردشگاههایی که پیرامون شهر بود، رفتیم. در آنجا در حال گردش بودیم که پیری سپیدموی از دور پدید آمد، زیبا و فرهمند و باوقار که گرچه در دنیا دیرگاهی زیسته بود ولی تازگی برنایان داشت و هیچیک از اندامش سست و فرسوده نشده بود، و بر او از پیری هیچ نشانی نبود جز شکوه و وقار سپیدمویی.
چون پیر را دیدم آرزومند شدم که با او آشنا شوم و گفتوگو کنم. پس با رفیقانم پیشش رفتم. چون به او نزدیک شدیم به ما سلام کرد و حالمان را پرسید و سخنان دلپذیر گفت. ما هم او را درود گفتیم و به او احترام گذاشتیم. سپس از نام و نسب و پیشه و زادگاهش پرسیدم. پیر برنا گفت که نامش "زنده" و پسر "بیدار" است، از اینرو او را "زندهی بیدار" میخوانند. سپس گفت: زادگاهم بیت مقدس است. پیشهام جهانگردیست. گرد جهان میگردم تا احوال جهانیان بدانم. روی من به سوی پدرم است. او "زنده" است و من تمام دانشها را از او آموختهام و کلید در بستهی تمام معرفتها را او به من داده است، و راه کرانههای جهان او به من نموده تا تمام جهان را ببینم و به تمام رازهایش پی ببرم..."
پورسینا شخصیتی آزاداندیش و آسانگیر و زودآموز و تیزهوش با حافظهای حیرتانگیز و نیروی یادگیری بهتآور بود. بخش مهمی از آثارش را تنها به اتکای حافظهاش نوشت. تندکار و پرکار بود، چنان که در طی یک شب رسالهای جامع در پاسخ به منتقدی خردهگیر نوشت و بامدادان برایش فرستاد، یا در همسایگیاش مردی فاضل بود به نام ابوبکر برقی. این مرد هنگامی که حسین پورسینا بیست سال بیشتر نداشت، از او خواهش کرد که شرحی در فلسفه برایش بنویسد. پورسینا در مدتی کوتاه برایش کتاب "الحاصل و المحصول" را در بیست جلد نوشت و به او هدیه کرد.
چنان آزاداندیش بود که بدون قانع شدن، زیر بار هیچ عقیدهی اجباری نمیرفت و حتا عزیزانش هم نمیتوانستند او را وادار به پذیرش عقاید اجباری کنند. به عنوان نمونه، پدر و برادرش معتقد به مرام و مذهب اسماعیلیه بودند. از این رو پیوسته او را به آن مذهب دعوت میکردند. ولی چون منطق آنها از نظرش مقبول نبود و استدلالهایشان قانعش نمیکرد، هیچگاه به این مذهب نگرایید و راه پدر و برادرش را که هر دو بسیار برایش عزیز بودند، برنگزید.
در آموختن پیگیری نستوه و خستگیناپذیر داشت و به مدد حافظهی استثناییاش هرچیزی را که میآموخت برای یک عمر به خاطر میسپرد. خودش در زندگینامهاش که برای شاگردش- جوزجانی- نگاشته، به موردی اشاره کرده که گواه خوبی برای پیگیری نستوهش در آموختن و حافظهی شگفتانگیزش است:
"یک سال و نیم به مطالعهی منطق و جمیع اجزای فلسفه پرداختم و در تمام این مدت شب و روز مشغول مطالعه بودم. شب تا روز به خواب نمیرفتم و روز تا شب نمیآسودم و جز فراگرفتن آن علوم به کار دیگری نمیپرداختم. شب چراغ میافروختم و به قرائت کتب و نوشتن موضوعات ادامه میدادم تا آنجا که خواب غلبه میکرد، یا ضعف و کوفتگی مرا از پا درمیآورد، در آن وقت اندکی شراب مینوشیدم تا نیروی رفته باز میآمد و به قرائت کتب ادامه میدادم؛ و چه بسا که به خواب میرفتم، همان مسائل علمیه را خواب میدیدم و بسیاری از مسائل مشکل در خواب برای من حل میشد. پیوسته بر این عمل خود ادامه دادم تا آنکه در تمام علوم مستحکم شدم و بر آنچه امکان انسانی باشد واقف گردیدم، و آنچه در آن روزگار فراگرفتم بدون کموکاست آنها را به یاد دارم. در منطق و طبیعی و ریاضی آنچه بود آموختم و چنان در این علوم تبحر یافتم که تا امروز چیزی بر آن فراگرفتهها افزوده نشده است."
نمونهی دیگر چنین روایت شده: "روزی در مجلس علاءالدوله، ابومنصور جبائی که از زبانشناسان مشهور بود به حسین پورسینا تاخت و او را نسبت به علم زبانشناسی نادان خواند. پورسینا در پی این اهانت، مدت سه سال به مطالعهی دانشهای صرف و نحو و لغت عرب پرداخت و دربارهی این دانشها سه کتاب نوشت. آنگاه دستور داد که آن کتابها را در جلدهای کهنه مجلد کردند و در مجلس علاءالدوله به عنوان اثرهای قدیمی عرضه داشتند و از مسألههای آنها از ابومنصور پرسیدند. ابومنصور پرمدعا از پاسخ بازماند و شرمنده شد."
پورسینا با علوم گوناگون آشنا بود. البته شخصیت او به عنوان فیلسوف و پزشک چنان درخشان است که سایر ابعاد شخصیتش را کمرنگ کرده است. با این وجود تلاشهای او در حوزهی دانشهایی چون ریاضیات، فیزیک، نجوم، زمینشناسی، معدنشناسی، کالبدشناسی و دانشهای دیگر به شخصیت علمی او ابعادی گسترده و همهجانبه بخشیده است. او با آنکه دانشمندی نظرگرا بود، به تجربهگرایی هم میپرداخت. در رسالهی "میزان حکمت"، چندین ماشین سادهی ابداعی خودش را توصیف کرده که به وسیلهی آنها میشود وزنههای سنگین و همچنین دستگاههای پیچیده، مرکب از اهرمها و پیچها و چرخهای چاه را به حرکت درآورد و بلند کرد. او در همدان اختران را رصد میکرد و برای بهبود رصد ستارگان، افزاری شبیه به خطکش ورنیهی کنونی، اختراع کرد. این افزار اسبابی مرکب از چندین خطکش بزرگ بود که به سوی آسمان میزان شده بود و با آن میشد ارتفاع ستاره و زاویهی تابش آن را اندازه گرفت. برای افزایش دقت اندازهگیری، روشی بهکار برد که چند سده بعد، در قرن شانزدهم میلادی توسط پتروس نونس، دانشمند پرتقالی کشف شد و مقیاس نونیوس نام گرفت. رسالهی علمی او تقدیم به "زرین گیسو"- دختر قابوس زیاری، شاهزادهی گرگان- از بین رفته، ولی ابوریحان بیرونی آن را خوانده بوده و موضوعش را در کتاب "مساحت زمین" خود تشریح کرده است. پورسینا در این رساله برای تعیین تفاوت طول جغرافیایی دو محل، روشی را ابداع کرد که پنج قرن بعد از او در اروپا توسط یوهانومر ستارهشناس کشف شد.
او در اصفهان رصدخانهای بنیاد نهاد که در آن بهطور منظم وضعیت ستارگان را مطالعه میکرد. نتیجهی این مطالعات تنظیم جدولهای وضعیت سیارات در رابطه با مدار خورشید و ایجاد تقویمهای نجومی بود. آنچه مسلم است اینکه محاسبههای نجومی او از محاسبههای دانشمندان ستارهشناس پیش از او دقیقتر بوده است.
پورسینا نیرو و حرکت و جاذبه و نور و حرارت و خلاء را با مفهومهایی نوین بازنمود. واقعیت سنگوارهها را دریافت. اعلام داشت که جاندارانی نادیدنی در آب وجود دارند و باعث بیماری و واگیری آن میشوند. به اهمیت درمانی رژیم غذایی و استفاده از عاملهای طبیعی پی برد. به آموزش و پرورش توجه جدی نشان داد و بیان داشت که آموزش پیشه و هنر و ورزش برای بلوغ شخصیت نوجوانان ضرورت دارد. چنانکه از کتاب سوم "قانون در طب" برمیآید، بیماریهای روانتنی را میشناخت و برای درمان رواننژندیها و روانپریشیها، شیوههایی به کار میبرد که یادآور روانپزشکی و بهویژه روانکاوی قرن بیستماند.
در حوزهی فلسفه، با آنکه هستهی اساسی نظریات پورسینا ارستویی است ولی او پیرو محض و مفسر سادهی نظام فلسفی ارستو نبود. نگاهی عمیق به کتاب "شفا" این حقیقت را به اثبات میرساند. در این کتاب دانش ریاضی از اقلیدس و بتلمیوس، و حکمت الهی از فلسفهی نوافلاتونی و الهیات اسلامی بهرهور است، و دانش طبیعی هم از طبیعتشناسی ارستو دور و شامل آگاهیهای تازه است. در مجموع پورسینا در مورد مسألههای فراوانی از ارستو گذشت و بر او پیشی گرفت. به عنوان مثال در تبیین سقوط جسمها مفهومی را به کار برد که به مفهوم امروزی "گشتاور" نزدیک است. در زمینهی قیاسهای منطقی هم نکتههایی نو که شاید ناشی از اندیشههای جالینوس و حکیمان رواقی باشد، بیان و قضیههای موجهه را بازسازی کرد. همچنین دربارهی واجبالوجود هم نظری غیر ارستویی آورد. واجبالوجود ارستو از آگاهی برخوردار است، ولی فقط نسبت به ذات خود آگاهی دارد، ولی واجبالوجود پورسینا به دلیل آگاهی به ذات خود، به سببیتش هم آگاهی دارد و به اقتضای آن بر تمام چیزها اشراف و آگاهی دارد.
پورسینا از تمام گنجینههای فکری موجود در زمان خودش استفاده برد: از الهیات اسلامی، آیینهای کهن ایرانی، فلسفههای ارستو و فارابی، منطق نحلهی بغداد و نحلهی رواقی، شناختشناسی و هستیشناسی نوافلاتونیان، روانشناسی جالینوس، سیاستشناسی افلاتون، اخترشناسی و دانش ریاضی بتلمیوس و اقلیدس، ریاضیات و حکمت فیثاغورس، قوانین مکانیکی ارشمیدس، حکمت الئایی و ... ولی مقید به هیچکدام از اینها نماند و پیرو بیچونوچرای هیچیک از آنها نشد، بلکه آزاداندیشانه از همگیشان تا حدی که برای نظام فکری و فلسفیاش لازم بود و قانعش میکرد، بهره گرفت و همواره در پذیرش نظریات، نواندیشی و وسعت نظر خود را حفظ کرد.
فلسفهی پورسینا به طور عمده خردگرایانه است و مانند نظام فلسفی ارستو، در کنار مفهومهای انگارگرایانه، گرایشهای مادهگرایانه هم دارد و از اندیشههای فلسفی رایج روزگارش بسی فراتر میرود. او نه مانند لوکرسیوس دین را زیر پای فلسفه لگدمال کرد، نه مانند غزالی فلسفه را بهخاطر دین به دور افکند، بلکه دین و فلسفه را تلفیق و ترکیب کرد. فلسفهی او بنیاد خردگرایانه دارد، با این وجود، مانند کانت، هنگامی که برای تبیین نظریات پیچیدهای چون معاد جسمانی در تنگنا افتاد، رهبری جز خرد جست و به عرفان گرایید. در فلسفهی خردگرای او ماده قدیم است، و آفرینش جهان همانا توجه واجبالوجود است به ذات خود. در این فلسفه، طبیعت در عین حال هم ممکن ذاتی است و هم واجب بالغیر، به این معنی که بهخودی خود میتواند موجود باشد، ولی به اقتضای سببیت واجبالوجود، وجود ممکنش وجودی ضروری میگردد. در این فلسفه، نفس فردی با آنکه ابدی است، ازلی نیست. با پیدایش بدن فردی، آفریده میشود و پایدار میماند.
اگر بپذیریم که ساختار نظام فلسفی پورسینا ارستوییست، باید این را هم بپذیریم که درونمایهاش گرایش نوافلاتونی دارد و از اندیشههای اسلامی و حکمت ایرانی چاشنی گرفته است. افزون بر این باید بپذیریم که پورسینا، به احتمال بسیار، در مرحلهای از عمر خود، از نظام نیمهارستویی فاصله گرفت و به نظام دیگری که آن را میتوان حکمت شرقی نامید، روی آورد. ظاهراً بازتاب این حکمت در آثار او کتابی بوده بزرگ به نام "حکمت مشرقی"، همچنین کتابی بوده بیست جلدی به نام "کتاب انصاف" که در آن مسألههای فلسفی را با ملاکهای شرقی حل کرده بوده است. چون این هر دو کتاب از بین رفتهاند، نمیتوان دربارهی حکمت مشرقی او نظری صریح و قطعی داد. همچنین منظور پورسینا از صفت مشرقی برای حکمتش درست روشن نیست و معلوم نیست که آیا این واژه در موردهای متفاوت، به معنای یگانهای به کار رفته؛ یا در هر مورد معنای خاصی از آن در نظر بوده است، و اگر معنایی یکتا داشته، این معنا چه بوده است. پورسیناشناس مصری- عبدالرحمن بدوی- نوشته که مراد پورسینا از "حکمت مشرقی"، نحلهی مشایی بغداد بوده، در برابر مفسران یونایی ارستو چون اسکندر افرودیسی و تمیستیوس و یوحنا فیلوپونوس. ولی به نظر پورسیناشناس فرانسوی- پینه- پورسینا میخواسته با واژهی "حکمت مشرقی"، وجه ایرانی فلسفهاش را که با نحلهی بغداد تفاوت و تعارض و رقابت داشته، مشخص و برجسته کند.
بههرحال آنچه از بازماندههای "کتاب انصاف" و بعضی از دیگر اثرهای پورسینا، از جمله "رساله در ماهیت عشق" و سه داستان عارفانهی "زندهی بیدار"، "رسالهی پرواز" و "سلامان و ابسال"، و "قصیدهی عینیه" و بخشی از "اشارات و تنبیهات" برمیآید، این است که محور اصلی فلسفهی شرقی پورسینا اندیشههای اصیل ایرانی است.
اسفند 1387
|