جشن سده در ایران باستان
1391/5/16

 واژه‌ی سده از واژه‌‌ی پهلوی "سدک" گرفته شده و منسوب به عدد سد (صد) است. جشن سده جشنی‌ست که در بهمن‌روز از ماه بهمن (شب دهم بهمن) با برافروختن آتش، طی مراسمی ویژه، برگزار می‌شود. درباره‌ی ریشه‌ی نام این جشن، روایتهای گوناگونی وجود دارد. از جمله گفته شده که چون از این روز تا نوروز، در مجموع، صد شب و روز فاصله است، این شب، شب سده نامیده شده است. روایت دیگر این است که چون در این روز تعداد فرزندان کیومرث به صد رسید، آن را سده نامیدند. در روایت دیگری بیان شده که چون از این روز تا زمان گردآوری غله، صد روز باقی‌ست، این روز سده نامیده شده است.
 در تقویم ایران باستان، سال به دو بخش نابرابر تقسیم می‌شد: فصل گرم و فصل سرد. فصل گرم از روز نخست فروردین ماه تا پایان مهرماه ادامه داشت، و فصل سرد از اول آبان تا پایان اسفند بود. روز دهم بهمن، یعنی آبان‌روز، درست میانه‌ی زمستان بود که در آن سرما به اوج خود می‌رسید و در این روز درست صد روز از فصل سرما، یعنی زمستان باستان می‌گذشت.
 ایرانیان باستان می‌پنداشتند که در این روز، اهریمن بدکنش سرما را به نهایت شدت خود می‌رساند تا به آفریدگان اهورامزدا گزند برساند و آنان را از بین ببرد، ولی اهورامزدا، برای بی‌اثر کردن این ترفند موذیانه، در این روز آتش را برای مقابله با سرما آفرید و جان آفریدگانش را نجات داد.
 جشن سده با آتش پیوندی ویژه و ژرف داشته و در مراسم این جشن، در خانه‌ها و بر فراز بامها آتشی بزرگ می‌افروختند و دور آن به شادمانی و پای‌کوبی می‌پرداختند. هم‌چنین آتش را گرامی می‌داشتند و می‌ستودند، و در برابرش، زانوزنان و کرنش‌کنان، سرودهای ستایش و نیایش می‌خواندند. مبنای ارتباط جشن سده و آتش برمی‌گردد به استوره‌‌ی پیدایش آتش در این روز، و ماجرای به شکار رفتن هوشنگ پیشدادی و کشف اتفاقی آتش در این شکار. این داستان در شاه‌نامه با شرح و تفصیل روایت شده است. به روایت فردوسی در شاه‌نامه، یک روز که هوشنگ به شکار رفته بوده، ماری بر سر راهش دیده و چون مار قصد حمله و گزند رساندن به او را داشته، هوشنگ به قصد کشتن مار سنگی به سمتش پرتاب کرده، سنگ به مار برخورد نکرده بلکه به سنگ دیگری برخورده و از این برخورد آتش پدید آمده که تا آن روزگار ناشناخته بوده است. هوشنگ به شکرانه‌ی پیدایش آتش که هدیه‌ای ایزدی بوده، آن روز را جشن گرفته و به شادمانی و ستایش اهورامزدا پرداخته، و پس از آن، هرساله، ایرانیان باستان شب این روز را جشن گرفته‌اند و نام آن را جشن سده گذاشته‌اند و در برابر آتش نیایش کرده‌اند و دور آن به رقص و پای‌کوبی و دست‌افشانی و شادمانی پرداخته‌اند.
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
 دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ
به زور کیانی رهانید ز دست
جهان‌سوز مار از جهان‌جو بجست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
 نشد مار کشته ولیکن ز راز
پدید آمد آتش از آن سنگ باز
 هرآن‌کس که بر سنگ آهن زدی
ازو روشنایی پدید آمدی
جهان‌دار پیش جهان‌آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن‌گاه قبله نهاد
بگفتا فروغی‌ست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
در این استوره، دو عنصر اصلی و متضاد زندگی ایرانیان باستان که یکی زاده‌ی اهورامزدا و دیگری زاده‌ی اهریمن است- یعنی مرگ و زندگی- در برابر هم قرار گرفته‌اند. اهریمن سیاه‌کار، مار را که نماد مرگ و هم‌ریشه با آن است، در برابر هوشنگ قرار داد تا او را نابود کند. اهورامزدا به هوشنگ یاری رساند و آتش را برای مقابله با مار مرگ‌زا، به او نمایاند و شناساند، به این ترتیب آتش هم‌چون موجودی مقدس و اهورایی در خدمت بشر قرار گرفت و یار و پاس‌دار و خدمت‌گزار او شد. هوشنگ با دیدن آتش، اهورامزدا را سپاس گفت و ستایش کرد، و آتش را قبله و کانون ستایش و نیایش قرار دادد. پس از آن برای گرامی‌داشت این کشف فرخجسته آتش افروختند و گرد آن به شادمانی و نیایش پرداختند. چنین است ریشه‌ی استوره‌ای پیوند جشن سده و آتش.
 استوره‌ی دیگری که درباره‌ی چگونگی پیدایش جشن سده وجود دارد این است که پس از آن که فریدون ضحاک را شکست داد، خواستند خوالیگر ضحاک- ارماییل- را مجازات کنند. او مدعی شد که گروهی را از کشتن نجات داده و آنها را به کوه دماوند کوچانده و در آن‌جا پناه داده است. فریدون و لشکرش به کوه دماوند رفتند تا آن مردم را به شهر بازگردانند. با فرارسیدن شب، فریدون و همراهانش راه را گم کردند. آن‌گاه فریدون دستور داد تا آتشی بزرگ برافروختند و به یاری آتش، نجات یافتگان توسط ارماییل، خود را به او رساندند و فریدون که آنها را سالم دید، دستور داد که آن شب را جشن بگریند و به شکرانه‌ی یافتن همشهریان شادمانی کنند. از آن پس ایرانیان به یادگار این شادی، هرساله، در آن شب آتش بر‌افروختند و جشن گرفتند، و نام این جشن را جشن سده نهادند.
ابوریحان بیرونی در کتاب "آثارالباقیه" درباره‌ی جشن سده و ریشه‌ی پیدایش آن چنین نوشته است:
 "و روز دهم این برج روز آبان‌عید است که آن را سده گویند یعنی صد، و آن یادگار اردشیر پسر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند که هرگاه روزها و شبها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد به دست می‌آید، و برخی گویند سبب این است که در این روز زادگان کیومرث، پدر بشر، درست صد تن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند، و جمعی برآن‌اند که این روز عید هوشنگ پیشدادی است که تاج عالم را به دست آورد و دسته‌ای هم گفته‌اند در این روز جهنم از زمستان به دنیا بیرون می‌آید، از این رو، آتش می‌افروزند تا شر آن بر طرف گردد و تبخیر می‌کنند که تا مضرات آن را بر طرف کنند، تا این‌که در خانه‌ی ملوک در این شب رسم شده که آتش بیفروزند و چون شعله‌ور گردد وحوش را به آتش می‌اندازند و مرغها را در شعله‌ی آن می‌پرانند و در کنار این آتش می‌نشینند و به لهب و لعب مشغول می‌شوند...
 ایرانیان پس از آن که کبس از ماههای ایشان برطرف شد، در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دوره‌ی آن مقتضی گردد، زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان‌ماه بگذرد می‌شمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن‌ماه می‌گذشت، می‌شد و اهل کرج این شب را شب گزنه می‌گویند، یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب می‌گزد و گفته‌اند سبب این‌که در این شب آتش روشن می‌شود، این است که چون ضحاک قرار گذاشته بود، هر روز دو نفر بیاورند و برای ماری که به دوش او بود، دماغ آنها را غذا قرار دهند و شخصی که موکل این کار بود، پس از آمدن ضحاک به ایران، ارماییل نام داشت و این شخص موکل، یکی از این دو را آزاد می‌کرد و توشه‌ای می‌بخشید و او را امر می‌کرد که به جبل غربی دماوند ساکن شود و به آن‌جا برود و برای خود خانه‌ای بسازد و در عوض این شخص که آزاد شده، به دو مار، دماغ قوچی می‌خورانید، و این دماغ را با دماغ یک نفر دیگر که کشته می‌شد، مخلوط می‌کرد، و چون فریدون ضحاک را گرفت، ارماییل را حاضر کرد و خواست که او را پاداش بخشد. ارماییل اشخاصی را که از قتل بازداشته بود فریدون را اخبار کرد و یک رسول از فریدون خواست که به کوه دماوند برود تا حقیقت قضیه را به فریدون ارائه دهد و چون ارماییل به کوه دماوند رسید آزادشدگان را امر کرد که بر پشت بامهای خود هریک آتشی بیفروزند تا شماره‌ی ایشان زیاد به نظر آید و این واقعه در شب دهم بهمن‌ماه بود و فرستاده‌ی فریدون گفت: چقدر خانواده‌ها که تو آزاد کردی و از آن‌جا برگشت و فریدون را به آن‌چه دیده بود اخبار کرد و فریدون از شنیدن این واقعه خیلی مسرور شد، خود او به دماوند رفت و آزادشدگان را دید، سپس ارماییل را جزو نزدیکان خود گردانید و دماوند را تیول او کرد و او را به تختی زرین نشانید و نامش را مه مغان گذاشت."
 مراسم جشن سده از دوران باستان تاکنون در بسیاری از شهرها و روستاها، توسط ایرانیان آیین‌دوست و پاس‌دار سنت، به ویژه زردشتیان، به طرزی باشکوه برگزار شده و در اغلب دوره‌ها به صورت رسمی هم از سوی شاهان و بزرگان مورد توجه خاص بوده است. در ادبیات منظوم فارسی هم شاعران مختلف به این جشن اشاره کرد‌ه‌اند. اینک نمونه‌هایی از بیتهایی که در آن به جشن سده اشاره شده است:
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است          - عنصری
 
 شب سده است یکی آتش بلند افروز
حق است مر سده را بر تو حق آن بگزار          - فرخی
 
از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه
سده‌ی فرخ روز دهم بهمن‌ماه          - فرخی
 
آمد ای سید احرار شب جشن سده
 شب جشن سده را حرمت بسیار بود          - منوچهری
 
چون دیدمش که عید سده داشت چون مغان
آتش ز لاله برگ و چلیپا ز عنبرش          - خاقانی

بهمن 1380

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا