موزیک فلامینکو: روایت سرگذشت رنج‌بار کولیهای اسپانیا
1391/3/12
حقیقت کولی در کجاست؟
  تا آنجا که به یاد دارم
  سراسر جهان را با چادرم گشته ام
  و در جست‌وجوی عشق و رفاقت
  و عدالت و بهروزی بوده‌ام
  هم‌راه با زندگی بزرگ شده‌ام
  ولی عشق حقیقی را نیافته‌ام
  و پاسخ این پرسش را ندانسته‌ام
  که حقیقت کولی در کجاست؟
رسیم سجیک (شاعر کولی)


مرثیه‌ی گیتار
آغاز می‌شود
جامهای شراب سپیده‌دم
درهم شکسته‌اند
مرثیه‌ی گیتار
آغاز می‌شود.

خاموش کردنش
بی‌ثمر است
خفه کردنش
ناممکن.
همواره می‌نالد
همچنان‌که آب
همچنان‌که باد بر فرو ریختن برف.
خاموش کردنش
ناممکن است.
گیتار برای چیزهای دور می‌نالد
برای شبهای گرم جنوب
که خواستار کاملیاهای سفیدند.
گیتار برای تیرهای بی‌نشانه
برای شامگاهان بی‌سپیده‌دم
و برای نخستین پرنده‌ی مرده بر شاخه می‌نالد.
آه، ای گیتار! قلب اندوهگینت
با پنج خنجر زخمی شده است.
فدریکو گارسیا لورکا

تاریخ کولیهای اسپانیا سرگذشت تراژدی غم‌انگیزی‌‌ست که حدود پنج سده طول کشیده است، داستان تراژیک ستیز میان چادرنشینان سنتی و جامعه‌ای مستقر است که عموماً خشن، بیرحمانه و خون‌بار بوده است، ماجرای رنج و اندوهی دیرپاست که در انتهای سده‌ی هجدهم در موسیقی فلامینکو نمودار شد. موسیقی فلامینکو از درون موسیقی سنتی و درازعمر اندلس فوران کرد و به شکل موسیقی بسیار زیبایی سرشار از اندوه و رنج و درد و هیجان و خاطره درآمد. در موسیقی فلامینکو، در نوای گیتار فلامینکو، و  در ریتمهای رقص فلامینکو نوای اندوه و رنجی دیرپا سرشار از مقاومت وجود دارد که پژواک رنجها و طنین اندوههای کولی‌های حاشیه‌نشین را در قالب این هنر بازتاب می‌دهد.
در اسپانیا هم مانند جاهای دیگر جهان، کولیها را آرام نمی‌گذاشتند. رانده شدن مدام آنها به حاشیه‌های اجتماع، قلع‌وقمع مداومشان به دست حکومتهای اقتدارگرا، قتل عامشان به دست نازیها و فاشیستها، محدودیتها و تبعیضهای خشن برضد آنها در همه‌جا، تأثیری فراموش نشدنی بر خاطره‌ی جمعی آنها که از سده‌ی پانزدهم به بعد در سراسر اروپا تحت تعقیب و آزار و تحقیر بودند، گذاشته و آنها تحت تأثیر آن، شکلی از موسیقی و رقص را آفریدند که اینک بخشی از میراث موسیقی اروپاست. رقصهای شاد روسی، ترانه‌های مهیج اسلاوی، آهنگهای غم‌انگیز رومانیایی، ملودیهای پرشور مجار، هر کدام تا اندازه‌ای شکوه و زیبایی خود را مدیون رنج و اندوه فراوانی‌ست که کولیها تحمل کرده‌اند. ولی کولیها در هیچ جای دیگر اروپا به‌جز اسپانیا، موزیکی به پیچیدگی، تنوع، زیبایی و قدرت ارتباطی موسیقی فلامینکو، ابداع نکردند. اگر بپذیریم که نبوغ انسانی همواره تا حدی مدیون درد و رنج بوده، باید بپذیریم که موسیقی فلامینکو- که اسپانیا و به‌خصوص، ناحیه‌ی اندلس به‌خاطر آن شهرت جهانی دارند- محصول درهم‌آمیزش موسیقی سنتی و کهن اسپانیا و رنج و اندوه کولیها بوده است.
پژوهشهای اجتماعی- فرهنگی نشان می‌دهد که حدود پنج هزاره پیش کولیها که دارای فرهنگی به‌نسبت پیش‌رفته بودند و در میان هندیهای پررمزوراز می‌زیستند، زیر فشار نظام کاستی در هند مجبور به پیش گرفتن زندگی چادرنشینی در سرزمین مادری خود شدند. هجوم آریاییها و سپس اعراب کولیها را به مهاجرت و پراکندگی دیگری واداشت که چندین سده به طول انجامید.
پس از سده‌ها سرگردانی توأم با فقر و فلاکت، و سرشار از بیم و امید، نخستین گروههای کولی به شبه‌جزیره‌ی ایبری رسیدند و در آغاز سده‌ی پانزدهم میلادی وارد اسپانیا شدند. در ژانویه‌ی ۱۴۲۵، آلفونسوی پنجم، شاه آراگون، امان‌نامه‌ای صادر کرد و در آن به مقامات کشور دستور داد که بر سر راه ورود مهاجران کولی و سکونتشان در آن سرزمین مانع و محدودیت ایجاد نکنند. این امان‌نامه که در ساراگوسا به امضا رسید و اکنون در آرشیو سلطنتی آراگون در بارسلون نگهداری می‌شود، کهنترین سند موجود درباره‌ی ورود کولیها به اسپانیا است.
به‌زودی گروههای مهاجر دیگر به گروه‌های اولیه پیوستند و امان‌نامه‌های بیشتری صادر شد. کولیها در طول چند دهد به برکت اجازه‌ی مقامات حکومتی، سرتاسر شبه جزیره‌ی ایبری را گشتند. بااین‌همه خصوصیات واقعی کولیها پس از مدتی بدگمانی مردم را برانگیخت. درک این مسأله برای مردم دشوار بود که چرا کولیها هیچ‌وقت در جایی مستقر نمی‌شوند. اطاعت کولیها کاذب از آب درآمد و زبان عجیب، پوشاک غریب و رفتار غیر قابل فهم و سوآل‌بر‌انگیز آنها مورد توجه واقع شد. مسیحیت سخت‌گیر آن زمان نمی‌توانست جادوجنبل کولیها را تحمل کند. آیین پرنخوت حاکم به کسی اجازه‌ی نافرمانی نمی‌داد. دهقانان وابسته یه زمین که هستیشان به بارانها و تگرگها و ابرهای دمدمی‌مزاج و خورشید هوسباز بستگی تمام داشت، با مشاهده‌ی این قوم چادرنشین که هیچ اعتنایی به خشم طبیعت نداشتند، وحشت‌زده و خشمگین شدند.
ماه عسل ازدواج این دو فرهنگ متضاد- فرهنگ خانه‌نشین و فرهنگ چادرنشین- سرانجام می‌بایست به پایان می‌رسید. یک طرف زور مطلق بود و طرف دیگر حیله‌ی محض. همین سبب طرد شدن کولیها از سوی اکثریت خانه‌نشین شد. و این طردشدن غروری خشمناک و مهاجم در کولیها برانگیخت. ورطه‌ای که بین دو طرف به این ترتیتب ایجاد شد، راهی جز عمیق شدن نداشت. شیوه‌هایی قانونی برای پایان دادن به حضور کولیها در اسپانیا در پیش گرفته شد. اقداماتی جهت تبعید کولیها هم‌راه با تنبیه بدنی، بریدن اندامها و بردگی صورت گرفت.  در ژانویه‌ی ۱۴۹۹ فردیناند و ایزابلا فرمانی صادر کردند که زندگی چادرنشینی را برای کولیها ممنوع اعلام می‌کرد و مجازات نقض‌کنندگان آن، تبعید، شلاق، بردین گوشها و بردگی درازمدت بود.
این فرمان از لحاظ تاریخی مهم بود، چون نخستین قانون از یک رشته قوانین ضد کولی بود که تا سه قرن حاکم بودند. از زمان صدور این فرمان تا ۱۹ سپتامبر ۱۷۸۳ که کارلوس سوم فرمان "مقررات مربوط به تنبیه و جلوگیری از ول‌گردی و سایر شرارتهایی که افرادی به نام کولی مرتکب می‌شوند" را امضا کرد، بیش از صد فرمان بر ضد کولیهای اسپانیا صادر شد که آنها را بادلیل یا بی‌دلیل به مجازاتهای وحشتناک محکوم می‌کرد. این مجازاتها همواره به این دلیل که کولیها مرتکب جرمهایی نظیر سرقت گاو و گوسفند و اسب و سایر تخلفهای مربوط به قانون مالکیت خصوصی می‌شدند، اعمال نمی‌شد. در بسیاری از موارد این مجازاتها صرفاً به خاطر نافرمانی، حضور در روستا، فرار از شهر، سکونت در مناطق غیر مسکونی و کنار جاده‌ها، استفاده از زبان و پوشاک خاص، فال‌گیری و غیره، یا به اتهام دروغین آدم‌خواری که از جانب افراد خرافی یا بدخواه بر کولیها وارد می‌شد، اعمال می‌گردید. به این ترتیب دلیل تنبیه کولیها اغلب مبهم بود و گاه اصولاً وجود خارجی نداشت، به‌طوری که نارضایتی از شیوه‌ی یک زندگی که تن به تسلیم نمی‌داد هم می‌توانست به صورت یک دلیل درآید.
کولیها به دلیل چادرنشین بودن، به دلیل زبانشان و لباسشان، به دلیل این‌که افزارمندانی دوره‌گرد بودند و خلاصه به دلیل هرآن‌چه بودند تنبیه و مجازات می‌شدند، شلاق می‌خوردند، و زیر بیگاریهای شاق و داغ‌گذاری می‌مردند. قانونی آنها را به زندگی در شهرهای کوچک مجبور می‌کرد و قانونی دیگر آنها را از زندگی کردن در شهرهای کوچک بازمی‌داشت. بر طبق یک قانون آنها می‌بایست در میان مردم غیر کولی زندگی کنند و بر طبق قانونی دیگر می‌بایست با غیر کولیها در تماس نباشند. چنان‌چه در بازارهای مکاره به خرید و فروش مرغ و خروس و گاو و گوسفند می‌پرداختند، تحت تعقیب قرار می‌گرفتند. کولیها از زندگی کردن در شهرهایی که دارای محاکم قضایی بود منع شده بودند تا نتوانند از همسایگان غیر کولی شکایت کنند. بر طبق فرمانی تلاش شد تا مردان و زنان کولی را از هم جدا نگه‌دارند تا نسل "این نژاد بدنام" نابود شود. فرمانی دیگر حکم به جدا کردن فرزندان کولیها از پدران و مادرانشان و نگه‌داری آنها در مؤسسات خاص می‌داد. بر طبق فرمانی دیگر مأموران حکومتی مجاز بودند کولیها را  تا درون کلیسا تعقیب کنند و حتا آنها را در داخل مکانهای مقدس بکفشند. و این فرمان در زمانی صادر شده بود که در آن زمان غیر کولیهایی که حتا پدر یا مادر خود را کشته بودند، می‌توانستند به یک مکان مقدس پناه ببرند و از مجازات در امان بمانند. بعضی از قوانین، مأموران حکومتی را مجاز می ساخت که به سوی کولیهایی که خارج از محدوده‌ی جغرافیایی خویش دیده می‌شوند، تیراندازی کنند. این هجوم همه‌جانبه و مداوم تا آخر قرن هجدهم ادامه داشت. و در همین زمان بود که نخستین ترانه‌های فلامینکو از دل دردها و زجرهایی که کولیها کشیده بودند و می‌کشیدند در اندلس زاده شد و راوی سرگذشت رنج‌بار آنها گشت. در قرن نوزدهم این ترانه‌های ابتدایی ساده با فرمها و سبکهای شگفتی ترکیب و غنی شدند. در این قرن فلامینکوی کولیهای اندلس به صورت ترکیبی هم‌آهنگ و متوازن از آواز، نوای گیتار و حالتهای بیان با  اندامها درآمد. واژه‌ها، موسیقی و رقص در پیوند با هم هنری بی‌همتا و سرشار از شهوانیتی باوقار و مرموز ایجاد می‌کردند.
در آغاز قرن بیستم هنرمندان خلاق و نابغه‌ای چون مانوئل دفایا و فدریکو گارسیا لورکا، این هنر را به اوج رساندند. هنری که نه تنها بیانی یگانه و بی‌مانند دارد، بلکه تجسمی‌ست از درد و رنج کولیها، و خونی که از زخمهای تاریخی آنها می‌ریزد.
وقتی از خانم تیا آنیکالا پیریناکا- خواننده‌ی نامدار کولی- پرسیدند که به هنگام خواندن ترانه‌های فلامینکو چه احساسی دارد، او پاسخ داد" "وقتی که آواز دلخواهم را می‌خوانم، در دهانم طعم خونی را حس می‌کنم که از زخمهای ناشی از شکنجه و رنج نیاکانم می‌ریخت."
موسیقی فلامینکو با گیتار پیوندی تنگاتنگ دارد. موسیقی کهنسال اسپانیایی هم با این ویژگی هم‌ساز است. در نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم، هنگامی که اسپانیا آتش خفته‌ی موسیقی‌اش را از زیر خاکستر سده‌ها بیرون می‌کشید، و با خلاقیت پیش‌گامانی چون فیلیپه پدرل، آلبنیز و گرانادوس به نوسازی موسیقی خود می‌پرداخت، ظهور آهنگ‌سازان پیش‌‌آهنگی همچون فرناندو سور و تاره‌گا خلق آهنگ برای این ساز را رواج داد و گیتار از محبوبیتی جهانی و مردم‌پسند برخوردار شد. این روند همچنان با ابداع فرم نوفلامینکو در حال گسترش است. مالاگوئنا و سویلانا نوعهایی از این فرم موسیقی به شمار می‌روند. شیوه‌ی متداول در نواختن آن، شیوه‌ی دیرینه‌ی راسگادو- فلامنکو یا سفراندن انگشتان بر روی تارها است. بداهه‌نوازی از ویژگیهای فلامینکونوازی است. نوازنده‌ی گیتار فلامینکو آن‌چنان استادانه انگشتانش را بر تارها می‌لغزاند که شعله‌های آتش اشتیاق را در جانهای خسته و افسرده مشتعل می‌کند. واژه‌ی فلامینکو هم همین مفهوم را می‌رساند، چون به معنای "آتش" است.

 آتشی را که در جان داری
 به جانم بینداز
 و سراپایم را چون سراپایت
 شعله‌ور کن
 ای گیتار محبوب!
 ای زبان شعله!

 تو روح آتشی
 از این‌روست که این‌سان ملتهب و اخگرافشان می‌خوانی
 و سراسر وجودم را مشتعل می‌کنی
 ای گیتار محبوب!
 ای زبان شعله!

اسفند 1388

 

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا