مژده یارا که مهرگان آمد
جشن پیوند عاشقان آمد
فصل احساسهای آبی شد
عید دلهای مهربان آمد.
مهرگان است، روز مهر و امید
روز لبخند دختر خورشید
روز روشنروان بهروزی
روزگار جوانی جاوید.
مهرگان است، روز بیداری
روز آگاهی است و هشیاری
روز اندیشههای بالنده
روز افکار جاودان جاری.
..............
مهر(= میثره = میترا) ایزدی نامدار و یکی از ایزدان بسیار محبوب و ستودهی قومها و ملتهای گوناگون در دورههای مختلف بوده و پرستشش در غرب تا شمال انگلستان و در شرق تا هند رواج داشته است و هزاران سال سابقه دارد. آیینهای کهن این پرستش کیش باستانی مهرپرستی یا میترائیسم را پدید آورده است. مهر هنوز مورد احترام زردشتیان است.
"در هند باستان این خدا که میتره- به معنی دوستی یا پیمان- نامیده میشد، معمولاً با خدای دیگری به نام ورونه- به معنی سخن راست- و به صورت ترکیب "میتره- ورونه"، به یاری خوانده میشد. این دو غالباً با عبارتهایی خاص انسان توصیف میشدند. هندیان باستان میپنداشتند که ایندو با هم بر گردونهای درخشان که ساز و برگش همچون گردونههای زمینی است، سواراند و در اقامتگاهی زرین که هزار ستون و هزار در دارد، اقامت دارند. اما با وجود این پنداشت، هیچ افسانه و استورهای دربارهی آنان وجود ندارد و تصویرپردازیها تنها برای ترسیم خصوصیتهای این دو شخصیت به کار رفته است." (شناخت استورههای ایران- جان هینلز)
"مهر" یا "میترا" ایزد پیمان و روشنایی و پاکی در ایران باستان بود و او را فرشتهی مهر و دوستی و درست پیمانی، و سرچشمهی روشنایی میشمردند. ایرانیان باستان میپنداشتند که "مهر" واسطهایست میان پرتوهای این جهانی و روشنایی ازلی- ابدی جاودان، یا به بیان دیگر پیکیست بین آفریدگار بزرگ- اهورامزدا- و آفریدگان. از آنجا که میپنداشتند مهر سرچشمهی روشنایی و نور است، به تدریج دربرگیرندهی مفهوم خورشید هم شد و معنایی معادل معنی خورشید یا مهرشید یافت. افزون بر تمام این مفهومها، مهر نمایندهی جنگاوری و دلاوری در حمایت و پاسداری از صلح و آرامش و دوستی و درست پیمانی هم به شمار میرفت و ایزد پاسبان مودت و محبت بود. به دلیل اهمیت خاص "مهر" در ایران باستان، مجموعهای از سرودهای ویژهی ستایش مهر وجود داشته، و یکی از یشتها به نام "مهر"، "مهریشت" نام گرفته و مخصوص ستایش و تکریم "مهر" است. در این یشت سرودهای زیبای فراوانی در ستایش و تقدیس مهر وجود دارد. کارشناسان تاریخ باستان و استورهشناسان این سرودها را متعلق باه حدود 450 سال پیش از میلاد میدانند، اگرچه مضمونهای آنها مربوط به دورانی بسیار کهنتر از این تاریخ است.
ایرانیان باستان "مهر" را به صورت فرمانروایی کیهانی که برقرارکنندهی نظم در جهان آدمیان و ایزدان است، میپنداشتند و باور داشتند که نگهبانی کشتزارهای سرسبز و گسترده، پاسبانی مردم، بخشش رامش و آرامش و آسایش به سرزمین ایران و ساکنانش، وظیفهی ایزد "مهر" است.
ایرانیان باستان می پنداشتند که "مهر" ایزدیست دارای هزار چشم و دو هزار گوش و ده هزار پاسبان، و هریک از این چشمها وگوش ها فرشتهای بوده برگماشته از سوی ایزد "مهر". جایگاه مهر را بر بالای کوه هرا (البرز) میپنداشتند و گمان میکردند که او در کاخی که اهورامزدا برایش ساخته، بر بلندایی که در آنجا نه روز است و نه شب، نه تاریکی و نه باد سرد، نه بیماری و نه ناخوشی، نه پلیدی و پلشتی و نه آلودگی، ساکن و بر مردمان ایرانشهر ناظر است و نگهبان و پشتیبان آنهاست:
"نه شب وجود دارد و نه تاریکی، نه باد سرد و نه باد گرم، نه بیماری مرگآور، و نه پلیدییی که دیوان آن را آفریدهاند." (مهریشت)
ایرانیان باستان کاخ "مهر" را رامشگاهی به پهنای همه زمین میپنداشتند، یعنی که "مهر" در همهجا حاضر و بر تمام جهانیان ناظر است. او را سروشی میپنداشتند همیشهبیدار و هشیار، و دشمن دیو خواب، که بر گردونهی چهار اسبهای که چهار اسب سفید نامیرا آن را میکشند و نعلشان از زر و سیم است، به پیش میروند و از خاور به سوی باختر میتازند:
"او نخستین خدای مینویست که پیشاپیش خورشید نامیرای تیزاسب به سراسر هرا میرسد ... نخستین خداییست که قلههای زیبای زرگون را فرا میگیرد، و از آنجا، این نیرومندترین خدایان بر سراسر زمینی که ایرانیان در آن جایگزیناند، نظارت میکند." (مهریشت)
آیین پرستش "مهر"، در همان دوران باستان، از ایران به سوی روم و بابل رفت، سپس توسط رومیان به اروپا راه یافت و در سرزمینهای آن گسترش و رواج یافت و با آیین مسیحی درهمآمیخت و بسیاری از سنتها و رسمای خود را به این منتقل کرد.
هفتمین ماه سال- مهرماه- و شانزدهمین روز هر ماه- مهر روز- به این ایزد اختصاص داشته و وقف ستایش و گرامیداشت او بوده است. مهرروز در مهرماه، سرآغاز جشن مهرگان بود. جشن مهرگان، پس از نوروز، مهمترین جشن آیینی ایرانیان باستان بود. جشن مهرگان به مدت پنج روز- از شانزدهم تا بیستویکم ماه مهر- طی مراسمی خاص برگزار میشد. البته تاریخ دقیق این مراسم، بر اساس تقویمهای جدید خورشیدی، از دهم تا پانزدهم ماه مهر است، زیرا ماههای باستانی ایرانیان سی روزه بوده، در نتیجه شانزدهم مهرماه، صد و نود و ششمین روز سال میشده، و صد و نود و ششمین روز سال، طبق تقویم فعلی، دهم مهرماه میشود. پس اینک دورهی جشن مهرگان روزهای دهم تا پانزدهم مهرماه است.
ایرانیان باستان، روز شانزدهم مهر را مهرگان کوچک، و روز بیستو یکم مهر (رامروز) را مهرگان بزرگ مینامیدند.
بر اسای روایت "بندهش" مشی و مشیانه در "رامروز"تولد یافتند. و طبق نوشتهی ابوریحان بیرونی در "آثارالباقیه"، در این روز کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج کرد و فریدون را به شاهی برداشت. توضیح ابوریحان بیرونی در "آثارالباقیه" دربارهی مهرگان اگرچه مفصل ولی خواندنیست:
"مهرماه روز اول آن هرمزدروز است و روز شانزدهم مهر است که عید بزرگیست و به مهرگان معروف است که خزان دوم باشد و این عید مانند دیگر اعیاد برای عموم مردم است و تفسیر آن دوستی جان است و گویند که مهر نام آفتاب است و چون در این روز آفتاب برای اهل عالم پیدا شد این است که این روز را مهرگان گویند و دلیل بر این گفتار آن است که از آیین ساسانیان در این روز این بود که تاجی را که صورت آفتاب بر او بود به سر میگذاشتند و آفتاب بر چرخ خود در آن تاج سوار بود و در این روز برای ایرانیان بازاری به پا میشود.
میگویند سبب این که این روز را ایرانیان بزرگ داشتهاند آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آن که کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج نموده بود و او را مغلوب و منکوب ساخته بود، مردم را به فریدون خواند ...
نیز گفتهاند در این روز فرشتگان برای یاری فریدون آمدند، و در خانههای پادشاهان در این ماه رسم شده که در صحن خانه مرد دلاوری هنگام طلوع آفتاب میایستد و به آوازی بلند میگوید: "ای فرشتگان! به دنیا پایین آیید و شیاطین و اشرار را قلع و قمع کنید و از دنیا آنان را دفع نمایید." و میگویند در این روز خداوند زمین را گسترانید و کالبدها را برای آنان که محل ارواح باشد، آفرید و در ساعتی از این روز بود که خداوند ماه را که کرهای سیاه و بیفروغ بود بها و جلا بخشید و بدین سبب گفتهاند که ماه در مهرگان از آفتاب برتر است و فرخندهترین ساعات آن ماه است.
سلمان فارسی میگوید ما در عهد زردشتی بودن میگفتیم خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو بر ایام مانند فضل یاقوت و زبرجد است به جواهر دیگر.
ایرانشهری میگوید که خداوند از نور و ظلمت بین نوروز و مهرگان پیمان گرفت.
سعیدبنفضل میگوید علمای ایران گفتهاند که قلهی کوه شاهین در همهی ایام تابستان سیاه دیده میشود و در بامداد مهرگان سپید دیده میگردد و چنین به نظر میآید که بر آن برفیست و این مطلب چه هوا صاف باشد و چه ابر هر دو یکسان است و در هر زمان یکنواخت است.
کسروی میگوید که من از موبد متوکلی شنیدم که میگفت در روز مهرگان آفتاب میان نور و ظلمت طلوع میکند و ارواح را در اجساد میمیراند و بدین جهت ایرانیان این روز را میرگان گفتهاند.
اصحاب نبرنگ گفتهاند که هرکسی بامداد مهرگان قدری انار بخورد و گلاب ببوید آفات بسیاری از او دفع خواهد شد.
اما آن دستهی ایرانیان که به تاویل قائلاند برای این قبیل مطالب تاویل قائل میشوند و مهرگان را دلیل بر قیامت و آخر عالم میدانند به این دلیل که هرچیزی که دارای نمو باشد در این روز به منتهای نمو خود میرسد و مواد نمو از آن منقطع میشود و حیوان در این روز از تناسل بازمیماند چنان که نوروز را آنچه در مهرگان گفته شد به عکس است و آن را آغاز عالم میدانند و برخی مهرگان را بر نوروز تفضیل دادهاند چنان که پاییز را بر بهار برتری دادهاند...
روز بیستویکم رامروز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید آن است که فریدون به ضحاک ظفر یافت و او را به قید اسارت درآورد و چون ضحاک را به پیش فریدون آوردند، ضحاک گفت: مرا به خون جدت مکش، و فریدون از راه انکار این قول گفت ... من تو را به خون گاو نری که در خانهی جدم بود میکشم ، سپس فرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند حبس نمودند و مردم از شر او راحت شدند و این روز را عید دانستند و فریدون مردم را امر کرد که (گشتی) به کمر بندند و زمزمه کنند و در هنگام طعام سخن نگویند برای سپاسگزاری خداوندی که ایشان را پس از هزار سال ترس بار دیگر در ملک خود تصرف داد و این کار در ایشان سنت و عادت ماند.
..........
زردشت ایرانیان را امر کرد که باید مهرجان و رامروز را به یک اندازه بزرگ بدارید و با هم این دو را عید بدارید تا آنکه هرمز پسر شاپور پهلوان میان این دو را به هم پیوست چنانکه میان دو نوروز را هم به هم پیوست و سپس ملوک ایران و ایرانیان از آغاز مهرجان تا سی روز تمام برای طبقات مردم مانند آنکه در نوروز گفته شد عید قرار دادند و برای هر طبقهای پنج روز عید دانستند."
نام اصلی و اولیهی مهرگان "متراکانا" بوده که به معنی "متعلق به مهر" است. بعدها این نام به مهرگان تبدیل شد و عربها نام آن را مهرجان گذاشتند. براساس روایتهای استورهای، در این روز بود که فریدون را از شیر گرفتند و او بر گاو سوار شد و در آسمان گاوی از نور پدید آمد که شاخهایش از طلا و پایهایش از نقره بود، و چرخ قمر را میکشید.
ایرانیان باستان میپنداشتند که هر ساله، در روز نخست مهرگان، این گاو ساعتی آشکار و سپس ناپدید میشودد، و هرکه موفق به دیدارش شود، هر آرزویی که در لحظهی دیدار او در دل داشته باشد یا هر نیت خیری که بکند، برآورده میشود.
در ایران باستان شادی و پیروزی و کامروایی موهبتی ایزدی تلقی میشده، از اینرو هرگاه پیروزی بزرگی برای مردم پیش میآمد و به ویژه هنگامی که ستمگری بزرگ یا ستمی عظیم را از خود میراندند و داد و دادگر را به جای بیداد و بیدادگر حکمفرما میکردند، به پاس این پیروزی و برای گرامیداشت رهایی از شر بیداد و بیدادگران جشنی بزرگ بر پا میکردند. با این تعبیر، جشن مهرگان را میتوان جشن بازیافتن آزادی و رهایی از ستم بیگانگان و منکوب کردن بیداد و بیدادگران، و جشن پیروزی نیکی بر بدی و داد بر بیداد دانست.
برخی بر این باوراند که در ایران باستان، سال از فصل سرد شروع میشده، حتا میگویند که در دورهی هخامنشیان، شروع سال از مهرماه بوده است. به همین دلیل جشن مهرگان برای ایرانیان باستان اهمیتی به سزا داشته و گاهی از نوروز هم مهمتر به شمار میرفته، یا همپایه و هممقام آن بوده است. برای ایرانیان باستان این جشن از یک سو به دلیل انتسابش به ایزد مهر و از سوی دیگر به دلیل پیوند و تقارن زمانیاش با فصل برداشت کشاورزی اهمیتی ویژه داشته است.
مهرگان مانند نوروز دارای مراسمی ویژه بوده است. در روزهای جشن مهرگان مردم برای هم هدیه میفرستادند و هرکس در حد وسع و توانش به خویشان و دوستان و بزرگان ملی و دینی، به ویژه به پادشاه، هدیه میداد، و اگر ارزش هدیهی کسی از حد معینی بیشتر بود در دیوان شاهی ثبت میشد، و اگر زمانی هدیهدهنده نیازمند میشد، تا دو برابر ارزش هدیهاش به او وام میدادند. در نوروز و مهرگان شاهان بار عام میدادند و هرکس اجازه داشت که به حضور ایشان برود و تمناها و شکایتها و گلههای خود را رودررو مطرح کند.
در روزهای جشن مهرگان زردشتیان پوشاکهای نو و رنگارنگ، با رنگهای زنده و شاد، میپوشیدند و سفرهی رنگین میگستردند. بر سر سفره کتاب اوستا و آینه و سرمهدان و عطردان و بخوردان و گلابدان و کوزهی شراب و کاسهی آب میگذاشتند و انواع میوههای پاییزی- به ویژه انار و سیب و عناب- بر سفره میچیدند. خوردن انار در این روزها شگونی خاص داشت و خوشیمن بود.
اگر در این روز کودکی زاده میشد، نامش را ترکیبی از واژهی مینهادند، مانند مهربان- مهرگان-مهرشاد- مهریار- مهرشید- مهرنوش- مهرداد- مهراد- مهرتاب- مهرزاد- مهرتاش- مهرتاج و...
جالب اینجاست که در ادبیات دینی زردشتی هیچ سخنی از نوروز و مهرگان و سایر جشنهای بزرگ باستانی نیست و به احتمال زیاد این جشنهای بزرگ ملی ریشه در جشنهای بومی آریاییان پیش از دوران تدوین اوستا داشته است.
مهرگان در ادبیات کلاسیک پارسی، به ویژه در شعر کلاسیک ما، بازتابی گسترده داشته و شاعران نامدار دربارهاش شعرهایی سرودهاند. فردوسی دربارهی به تخت نشستن فریدون چنین سروده است:
به روز خجسته سر مهرماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه...
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تنآسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگار است ازو ماه مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
از مسمط منوچهری دامغانی با مطلع زیر چنین برداشت میشود که در دوران مسعود غزنوی، جشن گرفتن روز مهرگان مرسوم بوده و ایرانیان طی مراسمی باشکوه روز مهرگان را جشن میگرفتهاند:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد
هم چنین ابوالفضل بیهقی در تاریخ مشهورش از مراسم جشن مهرگان در سال های 422 و 427 قمری توصیفی دقیق و کامل ارائه کرده است.
دقیقی دربارهی جشن مهرگان چنین سروده است:
مهرگان آمذ جشن ملک افریذونا
آن کجا گاو نکو بوذش بر مایونا
مسعود سعد سلمان بیشتر از شاعران دیگر در شعرهایش از مهرگان یاد کرده است. اینهم بیتهایی از او دربارهی مهرگان به عنوان نمونه:
به خوی و عادت آبا، به جمع زایران زر ده
به رسم و سیرت اجداد، جشن مهرگان می خور
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
سوزنی سمرقندی در وصف مهرگان چنین سروده است:
آمد خجسته موسم قربان مهرگان
خونریز این به هم شد یا برگریز آن
با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید
خونریز و برگریز پدید آمد از میان
اقبال لاهوری هم در این بیت به مهرگان اشاره کرده است:
شاخ او بیمهرگان عریان ز برگ
نیست اندر جان او جز بیم مرگ
مهر 1381
|