یادی از زنده‌یاد دکتر سلطان‌پور
1391/4/20

امروز رفتم مجلس یادبود زنده‌یاد دکتر سلطان‌پور، استاد ریاضیاتمان در دانشکده‌ی فنی، در سالهای 53 و 54.  مجلس یادبود را مدیران دانشکده‌ی فنی، در سوگ استاد بازنشسته‌اش، در مسجد دانشگاه ترتیب داده بودند. دکتر سلطان‌پور نه تنها ریاضیدانی دانشمند بود، بلکه ادیب، شاعر، اهل فلسفه و مرد عرفان هم بود و در همین مجلس یادبود غزلی از سروده‌هایش خوانده شد که دل‌نشین بود. در میان ترتیب‌دهندگان مجلس، استاد رئیسی- پسرخاله‌ی دکتر سلطان‌پور که او هم مدتی استاد ریاضیاتمان بود و خاطرات شیرینی از او و شیوه‌ی اداره‌ی کلاسش دارم- دکتر فیض دیزجی، دکتر نیک‌خواه و برخی دیگر از استادان قدیمی دانشکده‌ی فنی ایستاده بودند و دیدار آنها خاطرات گردوغبار گرفته‌ی مرده را در ذهنم زنده و تازه کرد.
 زنده‌یاد دکتر سلطان‌پور استاد درسهای آنالیز یک و چهارمان بود و از کلاسهای او هم خاطراتی خوش و به یاد ماندنی در ذهنم هست که در این مجلس یادبود، در طول یک ساعتی که در مسجد دانشگاه نشسته بودم، یکی یکی زنده می‌شدند. آن زمانها شنیده بودم که دکتر سلطان‌پور در حین تحصیل در فرانسه، از طرف دانشگاه تهران- و به دلیل نیاز مبرم دانشگاه به او- به ایران دعوت شده و در نتیجه تحصیل خود را ناتمام گذاشته و به ایران برگشته بود. او در آن دوره هم استاد ریاضیات رشته‌ی ریاضی دانشکده‌ی علوم بود و هم استاد ریاضیات دانشکده‌ی فنی. پسرخاله‌اش-آقای رئیسی دهکردی را هم که لیسانس ریاضیات داشت به عنوان دستیار خود و مسئله‌حل‌کن درس- به دانشکده‌ی فنی آورده بود و همین شخص علاوه بر اداره‌ی کلاسهای حل تمرین درس آنالیز یک، درس آنالیز دو را هم به ما تدریس کرد. زنده یاد دکتر سلطان‌پور طبعی شوخ و نکته‌سنج و بذله‌گو داشت و درویش‌مسلک بود. او با آن لهجه‌ی شیرین دهکردی‌اش کلاسهایش را زنده و فعال برگزار می‌کرد و با ضرب‌المثل‌ها و نکته‌پرانی‌های دل‌نشین‌اش سعی می‌کرد کلاس درسش را از خشکی و کسل‌کنندگی درآورد و آن را باروح و جذاب کند.
 تأخیرها و غیبتهای مکرر و نامرتب بودن در حضور در کلاس درس از خصلتهای منفی دکتر سلطان‌پور بود و یادم هست که این خصلت اعصاب خردکن دانشجوهایش را حسابی کلافه کرده بود. معروف بود که اگر هوا خوب و مطبوع باشد استاد سر کلاس درس حاضر نمی‌شود و باید دنبالش در پارکها و گردشگاه‌های اطراف دانشگاه گشت و او را در یکی از آنها، قدم‌زنان و گردش‌کنان- در حال سرودن غزل یا تفکر فلسفی یا حال کردن- پیدا کرد، اگر هم هوا سرد و نامطبوع باشد باز هم استاد سر کلاس درسش حاضر نمی‌شود و باید او را زیر کرسی اتاقش در حال تعمق در اندیشه‌های فلسفی، یا غرق شعرو شور عارفانه پیدا کرد.
 یک ساعتی را که در مجلس یادبود استاد نشسته بودم پر بودم از خاطرات روشن و خوش و در عین حال تأثرانگیز، و حالت دانشجویی را داشتم نشسته در محضر استاد و در کلاس درس او. استاد در گردشگاه ذهنم حاضر و زنده بود و با هم قدم می‌زدیم و او در حال قدم زدن با همان لهجه‌ی شیرین دهکردی‌اش با من حرف می‌زد و برایم از تبدیل لاپلاس و حل معادلات دیفرانسیل صحبت می‌کرد و لابه‌لای صحبتهایش شعر می‌خواند و از عرفان و فلسفه می‌گفت.
 پس از پایان مجلس یادبود سری به دانشکده زدم و یک ربع بیست دقیقه‌ای در آن‌جا بودم و به تمام جاهایی که برایم پر از خاطره بودند، سر زدم؛ و با حضور در کلاسهایی که در آنها با دکتر سلطان‌پور درس داشتیم، غرق در تأمل به او فکر کردم و خاطره‌اش را گرامی داشتم. حال خاصی داشتم که پر از تأثر و تأمل بود و اندوه و حسرت  به خاطراتم رنگ کبود محزونی زده و گردوغبار غم پاشیده بودند...

هفت دی 1383

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا