صدای فرياد از توی اتاق بغلی بلند میشود: نكن پسرم!
صدا پايين میآيد: داشتم میگفتم. نمیدونی چه بیلدینگیه! یک یک. دو نبش. تموم سرويساش جنرال آمريكن. كف آينه. سقفا همه آينهكاری. آرك با رقص نور. بارش يه پارچه سنگ قرمز. الحق اكازيونه. طرف آتيش زده به مالش، داره مفت میبازدش. از من میشنوی از دسش نده . تا يارو پشيمون نشده از چنگش درآر. جون تو. اگر بفهمه چه جواهری رو داره مفت از دست میده، قیمتی روش میذاره كه ما كه سهليم، گردن كلفتتر از ماهاشم نتونه دست بذاره روش.
صدا بار ديگر میرود بالا: با توام برزين. نكن. اون كار خطرناکه، چند دفه بهت بگم پريز برق اسباب بازی نيست؟
و باز صدا میآید پایین: چارخوابهست. اتاقاش همه عين خورشيد روشن. سالنش يه دريا. چارپنج دست مبل استيل توش گم میشه. سرويساش همه مید این ايتالی. سراميكا اسپانيایی. يه پرده سيرتر از عنابی. الحق شاهكار درآورده ... مام تو اين هشت دستگاهی كه داريم میسازيم کلی ازش ايده گرفتيم. تو همون مايه داريم كار میكنيم. الحق كه دسش درد نكنه. سنگ تموم گذاشته...
اين بار صدا به صورت نعرهای گوشخراش درمیآيد: چيكار میكنی كرّه خر! اون كارو نكن بیتربيت نفهم. چند بار بهت بگم با موبايل گردو نمیشكونند؟ حرفو به بچهی آدم يه بار میزنند نه هزار بار!
بعد صدا آرام میشود: ببخشيد تو رو خدا، شرمنده، امان از دست اين بچهها، يه الف بچه چنان گوزپیچم كرده كه ادب مدب پاك يادم رفته... داشتم میگفتم، اين هشت دستگاه پدرمو حسابی درآورده، رسّمو كشيده، سيرمونی نداره لامسّب، تا حالا خدامليون خرجش كردم، هنوز سفت كاريش دی اند نشده، خدامليون ديگه خرج داره تا بشه ساختمون...
بار ديگر صدای نعرهی گوشخراش بلند میشود: چيكار میکنی برزين؟ اون طور فيتيله پيچش نكن، بیشعور حمال! د، نكن. پاش درمیره ها! پاشدم.
و بعد ولوم صدا پايينتر میآيد و لحنی مسالمتجويانهتر به خودش میگيرد: اگه اذيتش کنی، برزو قهر میكنه میره ها! توكه دلت نمیخواد برزو بره، خب پس اینقدر اذيتش نكن ديگه. باریكالله پسر گلم... برزين پسر خوبییه، برزوجان! شما رو خیلی دوست داره... با هم بازی نشستنکی كنيد، کشتی كچ خطرناكه... خوب پسرای قند عسلم؟... شما پس چرا بیكار نشستی؟ يه چيزی بخور، سیبی، خياری، اناری، برات پوست بكنم؟...خب پس خودت پوست بكن، بیكار نشين!...چی داشتم میگفتم؟... آهان. داشتم از شيكم بیسيرمونی اين وامونده صاحابا میگفتم. هشت دستگاه رو میگم، پيش پای شما، يه چك دو چوقی نوشتم واسه پاركت كف، کف کردم، اينم صورت حسابش، نگی خالی میبندم. با کلی ريش گرو گذاشتن و من بميرم تو بميری قرار شده اول برج آينده نصاب بفرسته رديفشون كنه، اينم ته چکش، سفت كاریش تموم بشه، چشم روهم بذاری، نازك كاريشم تمومه، ولی خداييش ساختمون توپی شده، يكف يك، عینهو عروس . بايد يه تفك پا بيای با چشای خودت...
هوار بلندتر از هربار هوا میرود: مگه با تو نيستم برزين؟ حالا اون روی سگمو بيار بالا تا پاشم جلو مهمون چنون بزنم تو ملاجت، صدای توله سگ دربیاری ... صد بار نگفتم اونطور عربده نكش؟ مگه نمیدونی دادا بردی داره درس میخونه؟ تو کره بز اين جور نعره میکشی حواس واسه اون کره خر میمونه بفهمه مرتيكه معلمش چیچی داره بلغور میکنه؟ آخه ملاحظهم خوب چیزیه... یه کم آرومتر. واسه چی اینطور ناحق هوار میکشی؟
بعد باز تفن صدا میآید پایین و کمی هم گلایهآمیز میشود: خود مرتيكهی صاب زمين گفت پيلوتو مسكونی كن، كاريت نباشه. گفتم جريمش سنگينه. گفت پای حاجيت. پارتيم خود شهرداره. زيرسبیلی رد میكنه. مام، مغز خر خورده، خام شديم با طناب پوسيدهی طرف رفتيم تو چاه. از تو پيلوت چار واحد كشيديم بيرون. وسط كار شهردار عوض شد، بز بياری یقهی حاجیتو گرفت. حالا خداچوق خلافی بريدن واسم، كار رو خوابوندن... بهش میگم برو بده ، میگه خودت بده، خودت كردی. چرا كردی؟ میخواستی نکنی. میگم تو گفتی بكن آقاجون. میگه من يه غلطی كردم، تو چرا گوش كردی؟ اگه بهت میگفتم برو از بالای ساختمون خودتو پرت كن پايين، میكردی؟
و بار ديگر هوار كركننده میرود هوا: دفهی ديگه اين كار رو كردی نكردی ها! پا میشم آش و لاشت میكنم، نگی نگفتی ها! پسرهی بیشعور!... گريه نكن برزو جون. بيا بغل عمو، عمو چشاتو ماچ كنه، برزين از قصد كه نزد تو چشت، دسش خورد. برزين تو رو دوست داره... حالا روی هم ديگرو ماچ كنين، با هم آشتی كنين.
صدا بار ديگر بر خشم و غضب خود غلبه میكند و آرام میشود: دو تا مشتری دبش واسه طبقه اول پيدا شده، دو تا لقمهی چرب و نرم. گفتم صد، تا نود و دو اومدن بالا، يه كم ديگه باس پختشون، هی چس ناله میكنن كه نداريم و اله و بله، ازون ناخون خشكان، من گفتم به خداوندی خدا از صد يه قرون پايين نمیآم. بهشون گفتم تازه من دارم به نرخ دو ماه پيش باهاتون حساب میكنم، اگه بخوام به نرخ روز حساب كنم، نبايد كمتر از صد و سی بدم.
نعره چون آسمان غرنبه میغرنبد: پسرهی گوسالهی بینزاكت! آخه كامپيوتر الاغه كه اون جور رفتی كولش، یابو علفی؟ الان با كله از اون بالا میآی پايين، مخت میآد تو دهنت، من از دستت راحت میشم.
بعد صدا مثل بارش نمنم باران ملایم میشود: اين روزا نون تو بساز بفروشیه، تومنی خدا تومن سود توشه، بقيه كارا ول معطلیه. از حاجیت میشنوی دانشگاه مانشگاه رو ول كن بيفت تو خط بساز بندازی. دو جين پارو هم بخر، هی پول پارو کن، هی پول پارو کن، هی پول پارو کن. دکترای بيوشيميتم بذار در كوزه آبشو سر بكش. استادی هم شد شغل، پدر جون؟ درآمد الاغای امامزاده داوود از استادای دانشگاهای ما خیلی بيشتره. بيا تو كار ساختمون سازی كه آب اينجاست، نون اينجاست. از ما گفتن از تو نشنفتن. آخه سر و كله زدن با يه مشت كلهخر زبون نفهم كار آدم عاقله؟ ول كن بابا اين كرسی خرحمالی رو. بيا پايين قاطی عمله بناها ببين دنيا دست کیه! نخواستی با هم شريك میشيم. پول از تو كار از من. كار از اين تميزتر سراغ داری؟ سر دو سه سال ببين چه اسكناسی پارو بكنيم. بيل بزن زمين طلا بردار...
ناگهان صدای جيغ بچگانهای بلند میشود و به دنبال آن نعرهای وحشتناك زهرهی شنونده را آب میكند: بزن تو سر اون زبون نفهم، صداشو ببر...آخه چه مرگته، حيف نون، اينطور جيغ میکشی؟ يه ذرهم ملاحظهی اون داداشتو بكن. کلی پول میدم اين مرتيكه بياد باهاش رياضی كار كنه بلكم نمرهی دوی امتحان ثلث اولشو جبران كنه، ولی با اين عربدههای تو مگه چيزی تو كلهی پوكش میره؟ آخرشم باهاس حسرت قبول شدنش تو رشتهی عمرانو به گور ببرم...آخه چرا با سرنوشت دادا بردی بازی میکنی، ورپريده؟ هان؟
بعد با لحنی آشتی جويانه ادامه میدهد: از برزو ياد بگير. ببين چه ساكته. به عموش رفته از آقایی. ماشالله... حالا برو اون جعبهی "توی" تو بيار، بشينين با هم ساختمون بسازین. از الان کار رو یاد بگیرین. هر كدوم تونست برج بلندتری بسازه يه جايزهی خوب پيش من داره.
و پس از لحظهای سكوت ادامه میدهد: تو چرا همين جور گلوی خشك نشستی؟ روزهای؟ يه چيزی بخور ديگه. پس چرا ما میآيم خونهتون اونقدر میبندی به نافمون كه میخوايم بتركيم؟... شونزده سال تموم، یکی زديم تو سر خودمون یکی زديم تو سر كتاب، ليسانس رياضی رو به هر جون كندنی بود گرفتيم. وقتی وارد بازار كار شديم از كلممد عمله، پسر مشرجب باغبون، عقبتربوديم، اونم نه يه وجب دو وجب ، بلكه چند فرسخ!... همبازی محلمون بود. وقتی من رفتم مدرسه ، اون رفت شاگردعملگی. وقتی وارد بازار كار شدم برام پيغوم فرستاد بيا مسئول كامپيوترای شرکتمون شو، ماهی سيصد بهت میدم. حساب آپارتمونا و زمينا و ويلاها و ماشيناش از شماره خارجه. صفرهای حساب بانكيش كم از انگشتای دو دست نيست...منم وقتی ديدم كلممد عمله بايد سوار خر مراد باشه من ليسانسيه رياضی بايد از صفر شروع كنم، رشتهمو بوسيدم گذاشتم كنار. گفتم حالا كه بايد از صفر شروع كنم اقلکن بذار از يه جای درست و حسابی شروع كنم. واسه همین افتادم تو خط بساز بفروشی ... بردی رو هم میخوام بذارم عمران بخونه، بياد وردست خودم، سر شيش ماه فوت و فن كارو يادش بدم، اينطوری كلاش مث ما پس معركه نباشه... پدر مادرای ما كه عقل معاش نداشتند، راه و چاه زندگی را درست يادمون بدند، ولی من نمیذارم عمر بردی با درس خوندن تو رشتههای صد تا يه قاز تلف بشه. هرجور شده زورچپونش میكنم تو رشتهی عمران یه کدوم از اين دانشكدههای مهندسی. دولتی يا آزادش توفيری نمیكنه، مدركش واسم مهمه. كاری كنم كه راهی رو كه من با جون كندن در عرض ده سال طی كردم اون شيش ماهه طی كنه. من تصميم خودمو گرفتم. به هر قیمتی هم باشه عمليش میكنم. به شرط اين كه اين برزين ولد چموش تغوط نكنه توش. واسش از رياضی و فيزيك و شیمی تا عربی و زبان و دینی معلم خصوصی گرفتم. همين مرتيكه كه الان اون اتاق داره باهاش رياضی كار میكنه یکی از اوناست. ماهی خدا تومن میدم به حضرات بلكه همت آقايون افاده كنه. ولی با اين المشنگهای كه هر روز خدا با اين نسناس داريم چشام آب نمیخوره. خودت كه امروز چند چشمهشو ديدی.
باز صدای نعره هوا میرود و اين بار خشمگينتر از هميشه: نگير ازش برزين! تو چيكار به برج برزو داری؟ تو مال خودتو بساز، اونم مال خودشو میسازه. ببين برزو چه پسر با کلاسییه. ببين چه برج قشنگی ساخته. ازش ياد بگير. اون بزرگ كه شد میشه برج ساز، تو میشی عمله.
صدا باز ملايم میشود: اين هشت دستگاهو كه بفروشم، میخوام يه بيست و چهار واحدی تو شهرك ببرم بالا. با صاب زمين صحبت كردم، قرار شده پنجاه پنجاه شريك شيم... تو هم خواستی بيا شريك شو. هفتهی ديگه میشينيم قراردادشو مینويسيم. تو هم چقن مقناتو جمع كن بيا، بسمالله. اونجا رو كه بسازيم حسابی پشتمون بستهی بستهست. بعد از اين ديگه كمتر از ده طبقه نمیرم بالا. صرف نمیكنه جون داداش. آدم كه باهاس زحمتو بكشه چه چار طبقه چه چارده طبقه. از من میشنوی بيا شروع كن. به امتحانش میارزه. ضررش مال من، منفعتش مال تو. ولش كن استادی رو. استادی خر حمالی کردن بیجيره مواجبه، استادی خريته...
اين بار صدای جيغ و شيون بچهها و عربدهی گوشخراش مهندس همزمان میرود هوا و صدای زد و خورد و كشمكش هم با آن قاطی میشود: چرا برجشو خراب كردی، زلزله؟ ول كنين يقهی همو. گريه نكن برزو جان! خودم یکی بهترشو واست درست میكنم. زرزر نكن زلزله. چنون میزنم تو ملاجت كه مخت از دهنت بريزه بيرون.
و باز صدای جيغ و داد و نعره و ناله و گريه، با ترق ترق مشت و لگد و شرق شرق سیلی مخلوط میشود. به ساعتم نگاه میكنم. وقت كلاس تمام شده است. میگويم: بقيهش باشه واسه جلسهی بعد. سوآلی، اشكالی نداری؟
بردیا گيج و منگ میگويد: نه.
از جا بلند میشوم تا ازآن خراب شدهی اعصاب خرد كن بزنم بيرون.
فروردین 1370
|