اشرفالدين! ای نسيم روحافزای شمال!
ای بلندانديش! ای خوشفكر! ای نيكوخصال!
ای فروغ خاطرت خورشيد اصحاب كمال!
اين مريد سينه چاكت دارد از تو يك سوآل:
از چه شعرت هست اين سان پرتوافشان؟ ای نسيم!
كرده شبهای سياهم را درخشان، ای نسيم!
شعر تو روح و روان را تازه و تر میكند.
باغ جان را از گل و ريحان معطر میكند.
میكند ناكس دغلبازان دون را ريشخند.
"ريشخند دردمندان فيل را خر میكند"
خوب خنديدی به ريش قلچماقان، ای نسيم!
ظالمان از تو به واويلا و افغان، ای نسيم!
شعر تو آرامبخش جان يالقوزان بود.
داروی درد جوان بیسروسامان بود.
ای كه گفتی "لذت دنيا زن و دندان بود"
بی زن و دندان جهان دلگير چون زندان بود
نيست ما را پول بهر زن گرفتن، ای نسيم!
در دهانها نيست دندان بهر خوردن، ای نسيم!
گفتهای زين خلق گريان خنده میگيرد تو را.
از شترمرغان فراوان خنده میگيرد تو را.
هم ز موش گربهرقصان، هم ز گرگ ميشسان
از پلو با مرغ بريان خنده میگيرد تو را.
خنده كن بر حال ما لقمهپرستان، ای نسيم!
نوش جان كن لقمهای با ما فسنجان، ای نسيم!
بودهای از حقهبازان و دورنگان در عجب
كه ندارد بطنهاشان راستروده يك وجب.
حقه میبازند پشت حقه، هر دم، روز و شب
"العجب! ثم العجب بين الجمادی والرجب! "
حيرتا زين ريگها در كفش رندان، ای نسيم!
دوغشان ماستش كم و آبش فراوان، ای نسيم!
"ای نسيم! اين خلق را بيدار كردی، بن سوآر."
"جاهلان مست را هشيار كردی، بن سوآر."
راه فردا بود ناهموار و بس پرپيچوخم.
راه ناهموار را هموار كردی، بن سوآر.
روز چون نو گشت وآمد صبح پر نور، ای نسيم!
گو به ما خرخركنان در خواب، بن ژور، ای نسيم!
خوبی وضع جهان را بشنو و باور مكن.
مردی نامردمان را بشنو و باور مكن.
هرچه بشنيدی تو از اين گوش، از آن يك در بكن.
حرف مفت اين و آن را بشنو و باور مكن.
همچنان باشد قاراشميش كار دنيا، ای نسيم!
آب خوش خوردن در اين دنياست رؤيا، ای نسيم!
سفرهی شعرت پر از مرغ و فسنجان، ای جناب!
ليك خود هرگز فسنجانی نديدی جز به خواب.
معدهات جولانگه آبگوشت بود و طاسكباب.
آب زيپو بود ديزی تو، طاسكبابت هم پرآب.
ليك شعرت خوشمزهتر از فسنجان، ای نسيم!
اشتهاانگيزتر از مرغ بريان، ای نسيم!
چون تو را داريم گلزار سعادت مال ماست.
گنج الفت، گوهر مهر و محبت مال ماست.
كار و كوشش، جهد و جنبش هست مال ديگران.
"خواب راحت، استراحت، عيش و عشرت مال ماست."
جيب خالی و پز عالیست ما را، ای نسيم!
ديگران را جد و هزالیست ما را، ای نسيم!
گوشت ارزان میشود، دنبه فراوان، ای نسيم!
"هر گدايی میخورد مرغ و فسنجان، ای نسيم!"
چون تغاری بشكند، ماستی بريزد بر زمين
میشود دنيا به كام كاسهليسان، ای نسيم!
آنكه او با خون دل میكرد نان تر، ای نسيم!
نان او در روغن است امروز ديگر، ای نسيم!
ما به راهت نغمهخوان و پایكوبان میرويم.
سرخوش از عطر نسيمت، دستافشان میرويم.
شعر شيرين تو بر لب، عشق پرشورت به سر
"از برای نون سنگك، توت شمران میرويم"
در به روی مخلصان خويش بگشا، ای نسيم!
با فسنجان كن پذيرايی تو از ما، ای نسيم!
شعرهای اشرفالدين از گهر بالاتر است.
در حلاوت گفتههايش از شكر بالاتر است.
نور میبارد از آن ابيات پاك و تابناك.
آفتاب شعرش از شمس و قمر بالاتر است.
والهی آن شعرهای آبداريم، ای نسيم!
در هوايت مخلصانی بی قراريم، ای نسيم!
اسفند 1382
|