بررسی شعر "همه شب" به شیوه‌ی مایه‌شناختی
1391/4/3

همه شب زن هرجایی
به سراغم می‌آمد.
به سراغ منف خسته چو می‌آمد او
بود بر سر پنجره‌ام
یاسمین کبود فقط
- هم‌چنان او که می‌آید به سراغم- پیچان.

در یکی از شبها
یک شب وحشت‌زا
که در آن هر تلخی
بود پا برجا
وان زن هرجایی
کرده بود از من دیدار
گیسوان درازش- هم‌چو خزه که بر آب-
دور زد به سرم
فکنید مرا
به زبونی و در تک‌وتاب.
هم از آن شبم آمد هرچه به چشم
- هم‌چنان سخنانم از او
هم‌چنان شمع که می‌سوزد با من به وثاقم- پیچان.

(بخش‌بندی شعر به صورت بالا- یعنی دو بند- نظر و سلیقه‌ی من است و با توجه به مفهوم شعر و فرم آن و قافیه‌های اصلی‌اش- "سراغم" و "وثاقم"- و ردیف "پیچان" که قالب اصلیترین مایه‌ی شعر است و بخش‌بندی شعرهای دیگری از نیما که مشابه این شعرند- از جمله شعرهای "شب همه شب"، "تو را من چشم در راهم"، "پاسها از شب گذشته‌ست"- معتقدم که شکل درست بخش‌بندی شعر به این صورت است نه به صورتی که در مجموعه اشعار نیما یوشیج یا کتاب شعر "ماخ اولا" آمده و شعر به چهار بند تقسیم شده است: دو سطر اول، بند نخست- چهار سطر بعد، بند دوم- ده سطر بعد، بند سوم- و سه سطر آخر، بند چهارم.)

 اصلیترین مایه‌ی این شعر مایه‌ای حرکتی- پیچشی است که در قالب واژه‌ی "پیچان" و به صورت ردیف در انتهای دو بند شعر آمده است. "پیچان" صفتی فاعلی از مصدر "پیچیدن" است و تقریباً معادل صفت فاعلی "پیچنده" است با این تفاوت که فاعلیت آن از فاعلیت "پیچنده" به‌مراتب کمتر است و اگرچه از نظر ساختار صرفی، صفت فاعلی محسوب می‌شود ولی از نظر معنایی، بیشتر از آن‌که مفهوم فاعلی داشته باشد، مفهوم مفعولی دارد و در واقع از این نظر صفتی دووجهی است و به معنی پیچنده‌ای است که فاعل دیگری او را پیچان کرده و پیچندگی‌اش نه ناشی از خودش بلکه ناشی از عاملی دیگر است. صفت "پیچان" و مصدر "پیچیدن" هر دو واژه‌هایی هستند از نظر معنایی بسیار غنی و چندمفهومی. مصدر پیچیدن دارای معنیهای گوناگونی است، از جمله: خم کردن- خمیدن-  تاب دادن- تاب خوردن- پیچ دادن- پیچ خوردن- حلقه زدن- چنبره زدن- گلاویز شدن- نوردیدن- لوله کردن- طومار کردن- درنوشتن- در هم کردن- جر و بحث کردن- متأثر شدن- عذاب دادن- عذاب دیدن- رنج دادن- رنج دیدن- دردمند شدن- مستأصل کردن- در تنگنا قرار دادن- در تنگنا قرار گرفتن و ...
صفت پیچان هم دارای معنیهای متعددی است، از جمله: پیچنده- در حال پیچیدن- روی برگرداننده- در حال روی برگرداندن- روی‌گردان- به هم برآینده- در حال به هم برآمدن- مضطرب- مشوش- پریشان- بی‌آرام و قرار- به سبب هیجانات یا غلبه‌ی عواطف یا چیرگی درد و رنج در حال به خود پیچیدن و ...
به این ترتیب می‌بینیم که نیما یوشیج بس هوشیارانه، برای این شعر مایه‌ای پیچیده، غنی، چندمعنایی، پر از ایهام، سرشار از جنبش و برهم‌کنش و درهم پیچش را به عنوان اصلیترین مایه برگزیده است. او این مایه را در بند نخست شعرش، تنها در تصویر پیچش یاسمین کبود بر سر پنجره‌اش نشان داده، ولی در بند دوم در چند تصویر (تصویر حلقه زدن گیسوان زن هرجایی بر سرش- تصویر در تک‌وتاب افکنده شدنش- تصویر پیچان بودن شعله‌ی سوزان شمع در اتاقش و سخنانش و همه چیز دیگر به چشمش) نمایانده است.

مایه‌ی اصلی دوم، مایه‌ی زندگی و زایندگی است که نیما آن را در قالب نماد "زن هرجایی" دو بار به صورت مستقیم و چند بار به صورت غیر مستقیم و با ضمیر اشاره‌ی او در شعرش آورده است. این ترکیب از دو جزء زن و هرجایی تشکیل شده است. زن هم واژه‌ای است با بار معنایی غنی و چندبفعدی که به عنوان نماد، نشانه‌ی زندگی و زایندگی و بارآوری است؛ هم‌چنین با داشتن جنس مخالف نسبت به شاعر، هم دارای خاصیت ضدیت و تقابل با شاعر است، هم مکمل اوست؛ و بر اساس مفهوم تز و آنتی‌تز، نوعی پیوند دیالکتیکی تکاملی در ارتباط شاعر و زن وجود دارد.
صفت "هرجایی" برای این زن، صفتی چندبعدی و از نظر معنایی غنی است. هرجایی در اینجا هم به مفهوم همگانی و غیر شخصی و فاقد جای ثابت است (مثل هوا)؛ هم به مفهوم چیزی سیال و جاری و فراگیر و از آن ف همه است (مثل جان، خون، احساس، اندیشه، آرمان و مانند اینها) (درست به همین مفهوم است که حافظ سروده: یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم/ رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی)؛ هم به مفهوم سرگردان و آواره است؛ هم  صفت موجودی‌ست هوسباز و لگام گسیخته و دارای میل و خواهش متغیر (و به این مفهوم است صفت هرجایی در این بیت حافظ: عیب دل کردم که وحشی‌وضع و هرجایی مباش/ گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین)؛ هم صفت زنی‌ست که هر شب در مردی می‌پیچد و با او می‌خوابد، و به این مفهوم دارای مایه‌ی پیچش و به‌هم‌پیچیدن است و با مایه‌ی "پیچان" که اصلی‌ترین مایه‌ی شعر است، اشتراک مفهومی- کنشی دارد.

مایه‌ی اصلی سوم، مایه‌ای زمانی است و در قالب واژه‌ی "شب" چهار بار به طور مستقیم در شعر آمده است (همه شب- در یکی از شبها- یک شب وحشت‌زا- هم از آن شبم)، یک بار هم غیر مستقیم و با استفاده از عبارت "شمع که می‌سوزد" (که تداعی کننده‌ی شب است)، در سطر آخر شعر، به آن اشاره شده است. "شب" در این شعر- مثل شعرهای فراوان دیگری که در آنها نیما یوشیج از این واژه و ترکیباتش استفاده کرده و فراوان هم استفاده کرده- نماد تاریکی، تنهایی، ترس، تلخ‌کامی، غربت، بی‌قراری، تشویش، وهم، خیال‌پردازی، اندیشناکی و غیره است و بیانگر زمان اوج احساس نیاز به پیوند و آمیزش و یگانگی با وجودی‌ست که فرد شب‌زده را از تاریکی تنهایی و سیاهی بی‌کسی برهاند و با او درآمیزد و در این درآمیزش، ترس و تشویش او را نابود کند.

مایه‌ی دیگری که در این شعر از آن استفاده شده، مایه‌ی باروری و لطف و صفای  طبیعت، و نرمی و لطافت است که با نماد "یاسمین کبود" در شعر حضور دارد. هم‌چنین "یاسمین کبود"، با پیچ‌وتاب پیکرش و عطر تندش، مظهر هوس‌انگیزی و هیجان ناشی از به‌هم‌پیچیدن است. نیما یوشیج از این نماد با همین ویژگیها، بدون صفت "کبود" و به صورت "یاسمن"، در چند شعر دیگر استفاده کرده، از جمله در منظومه‌ی "مانلی":

پس پی چیست که می‌گویی تو
مارماهی‌ست تنش از نرمی
و به دل خواهی کز پنجره‌ی خانه‌ی تو
یاسمن با تن عریانش و با ساق سفید
به تو سر دارد و با خنده‌ی گلهایش آید به سوی تو بالا؟

(تصویری که نیما یوشیج در این چند سطر از یاسمن ارائه کرده، خیلی شبیه به تصویر یاسیمن کبود در شعر "همه شب" است: بود بر سر پنجره‌ام/ یاسمین کبود فقط)

یا در شعر "نطفه‌بند دوران":

هرچه در کار خود است
یاسمن ساقش عریان می‌پیچد
به تن کهنه جدار.

یا در شعر "عود":

یاسمن ساقی گرم و خندان
سربرآورده به تن او شده است
حلقه در حلقه به هم ریخته‌ای
پای تا سر همه گیسو شده است.

هم‌چو ماهی که بسوزد در ابر
می‌نماید قد افسونگر او
با نگاهم که به من نامده باز
غرق می‌آیم در پیکر او.

(یاسمن در این شعر نماد دلبر و معشوقه هم هست و شعر از نظر فضا و حال و هوا به شعر "همه شب" نزدیک است.)

یا در شعر "گندنا":

بیشه بشکفته به دل بیدار است
یاسمن خفته در آغوشش نرم.

یا در شعر "در پیش کومه‌ام":

ای یاسمن! تو بی‌خود پس
نزدیکی از چه نمی‌گیری
با این خرابم آمده خانه؟

مایه‌ی دیگر شعر، در قالب واژه‌ی "گیسوان" در شعر قرار گرفته و نماد رشته‌ی پیوند، پیچیدگی، پیچ‌و‌تاب و هوس‌انگیزی، درهم‌آمیزی و غیره است  نیما یوشیج با همین بار معنایی در شعرهای دیگری از واژه‌ی "گیسوان" استفاده کرده، از جمله در منظومه‌ی "مانلی":

گیسوانش بر دوش
خزه‌ی دریایی
هم‌چنان بر سر دوش وی آویخته، او را تن‌پوش

(تصویری که نیما یوشیج از کیفیت گیسوان پری دریایی در منظومه‌ی "مانلی" ترسیم کرده بسیار شبیه است به توصیفش از حالت گیسوان زن هرجایی در شعر "همه شب": گیسوان درازش- همچو خزه که بر آب"

یا در شعر "افسانه":

افسانه: "من بر آن موج آشفته دیدم
        یکه‌تازی سراسیمه."
عاشق: "اما
من سوی گل‌عذاری رسیدم
در همش گیسوان چون معما
                                  هم‌چنان گردبادی مشوش."

شعر "همه شب" از این مایه‌ها فراهم آمده و از آنها ساخته و پرداخته شده است. حال بر مبنای این مایه‌ها و ارتباطهای متقابل آنها، شعر را می‌توانیم چنین تفسیر و تأویل کنیم:

هر شب اندیشه‌ای و ایده‌ای زنده و زاینده و بارور؛ و درعین‌حال همه‌جایی، همگانی، جهان‌شمول و جهان‌نما (که می‌توان در یک کلام آن را جهان‌بینی نامید و در شعر با نماد زن هرجایی نمایانده شده) به سراغ شاعر خسته و تنها می‌آمده (و البته هنوز هم می‌آيد) ولی تا مدتها نمی‌توانسته بر شاعر دست یابد و توجه او را به خود جلب کند، زیرا در این مدت توجه شاعر که دیدی محدود داشته، متوجه چشم‌انداز کوچکش (پنجره‌اش) بوده و در این چشم‌انداز محدود تنها چیزی که به نظرش دارای پیچ‌وتابی هوس‌انگیز و جذاب می‌آمده، ساقه‌‌های پیچان یاسمین کبود بوده است.
تا این‌که در یکی از این شبها، در شبی وحشت‌زا، که شاعر به‌شدت احساس تنهایی و تلخ‌کامی و ترس می‌کرده و به‌شدت نیاز به وجودی داشته که به او پناه بدهد و او را از تنهایی و ترس و تشویش و تلخی درآورد، آن اندیشه‌ی همه‌جایی باز به سراغ شاعر آمده، و این بار قصد تسخیر او را کرده و به این منظور او را به زمین انداخته و گیسوان دراز پرپیچ‌وتابش را که به رشته‌های خزه در آب می‌مانسته (و نماد رشته‌های پیوند و هم‌بستگی و درهم‌آمیزی است) بر دور سر او پیچانده و خود، در او پیچیده و او را با پیچ‌وتاب پیکرش به تک‌وتاب افکنده و با او در‌‌آمیخته و او را با خود یکی کرده و شمع ذهن او را با شعله‌ی سوزان و پیچان وجود تابناکش بر‌افروخته و شب تاریک را به چشم او روشن کرده و حقیقت پیچیدگی جهان و هرچه در آن هست را در پرتو روشنایی شعله‌ی پیچان آن شمع بر او نمایانده است.
و از آن شب پر از تک‌‌وتاب و درهم‌پیچش است که جهان و همه چیز آن به چشم شاعر پیچان شده، و در نتیجه‌، سخنانش و زبان شعرش هم پیچیده و ناهموار و غیرعادی شده است.
و البته دیدار زن هرجایی از شاعر و پیچیدنش در او، از آن شب به بعد هر شب تکرار شده و هنوز هم ادامه دارد. (هم‌چنان او که می‌آید به سراغم پیچان)
در واقع نیما یوشیج از طریق شعر "همه شب" گفته که اگر سخنانش و زبان شعرش پیچیده و دشوار است، به این سبب است که در شب تاریک و وحشت‌انگیز و تلخی که عمری بر او و زندگی‌اش حاکم بوده و در طول آن، او در اتاقش تنها و بی‌کس و وحشت‌زده بوده و دیدی محدود و ذهنی بسته داشته، اندیشه‌ای زنده و زاینده و بارآور و همه‌جایی و جهانی، به صورت زنی هرجایی، به سراغش آمده و در او پیچیده و او را تسخیر کرده و از آن ف خود ساخته و شمع سوزان ذهنش را با شعله‌ای پیچان برافروخته، و به این علت است که اینک همه چیز این جهان به چشم او پیچان است و در نتیجه زبان شعرش هم پیچان و پیچیده شده است.

 از ویژگیهای عالی و نقاط قوت شعر "همه شب" که یکی از شاهکارهای شعری نیماست، هم‌آهنگی موسیقی شعر با مایه‌ی اصلی آن است، یعنی همان‌طور که مایه‌ی اصلی شعر، تک‌وتاب و تلاطم و درهم‌پیچش است موسیقی شعر هم پرتک‌وتاب و متلاطم و پیچیده است. در واقع نیما یوشیج نه تنها با تصویرهای شعرش مایه‌ی پیچیدگی را نشان می‌دهد بلکه واژگان شعرش را هم هنرمندانه و هوشمندانه طوری در قالب بحر شعرش می‌ریزد و وزن شعرش را طوری می‌سازد که همین حالت پیچیدگی و تک‌وتاب در موسیقی زبانی شعر هم محسوس باشد و وزن شعر هم به طور عینی و حسی پیچیدگی و تک‌وتاب موجود در درون شعر را بیان کند. همین پیچیدگی وزنی سبب شده که بعضی از مفسران و منتقدان شعر نیما یوشیج به اشتباه بیفتند و گمان کنند که او در این شعر از بحر اصلی شعر خارج شده و شعرش دو وزنی یا چند وزنی یا ترکیبی از وزن و بی‌وزنی است. یکی از این مفسران، زنده‌یاد سیاوش کسرایی است که در مقاله‌اش با عنوان "پیچان" در این باره چنین نوشته است:
"زن هرجایی قطعه‌ای است که در گردش ابیات آن، نیما از مدار وزن آغازین شعر بیرون می‌زند- اولین نافرمانی از دستور خویش- و طرفه‌تر آن‌که تغییر وزن را در تمامی ابیات ادامه می‌دهد و یا به دیگر سخن، محتوای سرکش شعر، در تنگنای یک وزن نمی‌گنجد و اگر دمی در منزلی فرود می‌آید، اما سکنا را به همان‌جای نخستین برنمی‌تابد. این یا آن، حاصل آن‌که با شعری روبه‌روییم که تنها دو بیت آن بر هم انطباق کامل وزنی دارد. گویی جان دگردیسی کننده‌ی شعر، در رشد پیاپی تن، یکایک پوسته‌های وزنی را می‌شکافد و پیش می‌رود تا در آخرین بیت که در بستر راحت خویش قرار می‌گیرد.
آمیختگی اوزان در "زن هرجایی" نه هوسبازانه است و نه از سر ناتوانی. تفننی در کار نیست، چه پیچ‌وتاب الیاف‌گونه‌ای که در بافتن اندام شعری چنین هم‌بسته می‌بایست به کار رود، بالطبع پاسخ‌گوی این چند وزنی است که در پایان گفتار با آن آشنا خواهیم شد." (۱)
همین اشتباه را دکتر رضا براهنی در رساله‌ی "چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟" کرده و گمان برده که این شعر ترکیب شده از وزن و بی‌وزنی است، و در این باره چنین نوشته است:
"نیما جز در دو شعرش "همه شب" و "شب همه شب" به سوی دو وزنی کردن شعر و یا ترکیب وزن و بی‌وزنی نمی‌رود." (۲)
اما همان‌طور که پیش از این نوشتم، شعر "همه شب" از نظر وزنی، شعری دووزنی یا چندوزنی یا ترکیب شده از وزن و بی‌وزنی نیست، بلکه به طور کامل و از اول تا آخر در بحر رمل مخبون، یعنی "فعلاتن فعلاتن فعلاتن..."، سروده شده، منتها نیما یوشیج چنان از امکانات درونی این وزن و اختیارات شاعری خود ماهرانه استفاده کرده و چنان موسیقی متنوع و آهنگ رنگارنگی ایجاد کرده که مفسران و منتقدانش را دچار این اشتباه کرده که گویا این شعر دووزنی یا چندوزنی یا مرکب از وزن و بی‌وزنی است. در واقع نیما یوشیج از اختیار عروضی تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند و برعکس، اختیار تبدیل یک هجای بلند به دو هجای کوتاه، در سطرهای این شعر چنان به‌وفور و پی‌درپی و استادانه استفاده کرده که خواننده یا شنونده‌ی شعر را، هرچه‌قدر هم گوشش وزن‌آشنا و ذهنش مسلط بر اوزان عروضی باشد، به اشتباه می‌اندازد و دچار این خطا می‌کند که گویا در این شعر بیش از یک وزن یا سطرهای بی‌وزن وجود دارد، حال‌آن‌که سطرهای این شعر همگی هم‌وزن هستند و شعر "همه شب" شعری تک‌وزنی و کاملاً بر طبق اصول عروض نیمایی است.
 همین تبدیل مکرر و پی‌درپی یک هجای کوتاه به دو هجای بلند و یک هجای بلند به دو هجای کوتاه است که هم باعث ایجاد تک‌وتاب و تلاطم و درهم‌پیچش در موسیقی شعر شده و با موسیقی پرتک‌وتابش، مایه‌ی اصلی شعر را تجسمی عینی بخشیده؛ هم پیچان بودن سخنان نیما یوشیج را که در پاین شعر به آن اشاره شده، به‌طور عینی و آشکار نشان داده، و این بیانگر نهایت هنرمندی و استادی نیما یوشیج است. سیاوش کسرایی هم متوجه این ویژگی عالی شعر "همه شب" شده، و در این باره چنین نوشته است:
"و به اینها بیفزاییم وزن پرپیچ‌وتاب شعر را که تراویده از معناست و لغزان است و این است گرداب منظومه‌ی اندیشه که "پیچان" کانون آن و ستارگان خاموش کلمات اقمار آنند. (۳)

دوست گرامی، سعید سلطانی طارمی، در مقاله‌ای با عنوان "وزنهای ترکیبی در عروض نیمایی" کاری را که نیما در این شعر با وزن انجام داده، ناموفق و غیر رضایت‌بخش دانسته و درباره‌ی آن نوشته است:
"البته نتیجه‌ی کار رضایت‌بخش نیست چون شعر رسمی فارسی فاقد ویژگیهای بیانی شعر عامیانه است. همین امر سبب شده که وزن‌آرایی او در مصرعهای ۵ و ۱۳و ۱۴ و ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ در شعر "همه شب" از حوزه‌ی وزن اصلی خارج شده است. فکر می‌کنم خود نیما هم از نتیجه‌ی کار راضی نبوده است، چراکه بعد از آن، در شعرهای "دل فولادم"، "هست شب" و "بر سر قایقش" از این وزن اسفاده می‌کند ولی آن تجربه را تکرار نمی‌کند."
من با این نظر دوست گرامی‌ام موافق نیستم، و معتقدم که کاری که نیما یوشیج در این شعر با وزن انجام داده و تغییراتی که با استفاده از اختیارات مجازش در آن ایجاد کرده، به دلایلی که گفتم کاری بسیار هنرمندانه و ماهرانه بوده و از شاه‌کارهای نیما در حوزه‌ی وزن است، و اگر در شعرهای بعدی دیگر از این کار استفاده نکرده، به این دلیل است که نیازی به استفاده از آن نداشته و نمی‌خواسته- مانند این شعر- پیچیدگی زبان و سخن و ذهنش را نشان بدهد، به همین دلیل از این تجربه تنها در این شعر خاص استفاده کرده است.

فروردین 1389


۱- در هوای مرغ آمین- سیاوش کسرایی- انتشارات کتاب نادر- چاپ اول- ۱۳۸۲- ص ۵۵
۲-  خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم- رضا براهنی- ص ۱۳۷
۳- در هوای مرغ آمین- ص ۶۳

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا